بازی «باستان شناسی» در ایران بیش از هفتاد سال است که برای مخفی نگاه داشتن حضور و نقش ترک تباران ایرانی در این کشور به هرکس و ناکسی تعلیم داده می‌شود. شاید بیشتر به خاطر این است که مردم ایران در چنگال ناسیونالیسم کوری اسیر گردد و در برکه و باتلاق شو و نیستی پوچ گرا دست و پا می‌زند. شاید به خاطر این است که فرزندان فرهنگینه‌ی این مرزو وبوم ندانند که میراث دار الواح گلی و سنگی هفت هزار ساله‌ی ترکی سومری هستند. شاید به خاطر این است که آثار فرهنگی سنگ نبشته‌های گؤی تورک و چرم نبشته‌های اویغوری از تاریخ ایران زدوده شود. شاید به خاطر این است که نسلهای آینده با زبان ترکی، این اصیل ترین زبان ایرانی بیگانه بمانند و شاید هم به خاطر این است که این سرزمین را هم همانند «تاجیکستان» و «ارمنستان» به قرارگاهی ضد اسلامی و ضد ترکی بدل ‌سازند.

باستان شناسان بد نام سالهای اخیر بسیار تلاش کرده‌اند تا حقایق تاریخ ایراین را درگذشته‌های دور پنهان سازند.

بازی باستانشناسی در ایران، در آغاز عصر حاضر و توسط صهیونیست معروف ارنست هرتسفلد[1] آغاز شد. هرتسفلد با کمک مالی دویست هزار دلاری صهیونیه، توانست که در تخت جمشید چند متخصص و صدها تن کارگر بومی را به خدمت بگیرد[2].

او در سال 1924 (1303ش.) گزارش جامعی از حفریات تخت جمشید تهیه کرد و آن را درسال 1928 در برلین چاپ کرد و در سال 1930 با هماهنگی دولت رضا خان، خرابه‌های تخت جمشید به پایگاهی برای بازی‌های باستانشناسی صهیونیستی درآمد و منتج به آن شد که در سال 1350 توسط صهیونیسم بین‌الملل «جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی» تشکیل گردید.

دریکی از پروتکل‌های صهیونیستی آمده است که: «ما، همه‌ی دربارهای دنیا، مخصوصاً خاورمیانه را پر از مردانت و زنانی کرده‌ایم که نزد آنان محبوبیت داشته باشند، اما مزدور ما هستند.»[3]

جنبش صهیونیسم با شعار فریبنده‌ی بازگشت به ارض موعود در سال 1880 شکل گرفت. نخستین کنگره در سال 1897 به ریاست هرتسل در شهر بال سوئیس برگزار شد و اعلامیه «بالفور» در سال 1917 نتیجه‌ی آن بود. و از آن تاریخ حرکت صهیونیستی شتاب گرفت تا جائی که در سال 1984 تأسیس رسمی دولت اسرائیل اعلام گردید و در سال 1976 قدس اشغال شد و در سال 1971 جشن‌های دوهزار و پانصد ساله‌ی شاهنشاهی را در ایران برگزار کرد و اینهمه با کمک دولت دست نشانده‌ای چون دولت شاهنشاهی ایران انجام پذیرفت.

پس از بر پائی کنفرانس شهر بال در سال 1897، صهیونیست‌ها نخست تلاش کردند که سلطان عثمانی را متقاعد سازندتا بتوانند به بیت المقدس دست پیدا کنند و یکی از فراماسونر هابه نام «امانوئل کارازی» را روانه‌ی ملاقات با سلطان کردند. صهیونیست‌ها توسط او به سلطان عثمانی پیشنهاد دادند که:

«‌1. کلیّه بدهی‌های دولت عثمانی را که معادل 33 میلیون لیره‌ی طلای انگلیسی بود بپردازند.

2. ناوگانی با هزینه‌ای معادل 120 میلیون فرانک طلا در اختیار دولت عثمانی بگذارند تا امور مالیّۀ خود را رونق بخشد.»[4]

در عوض این کمک ها و حاتم بخشی‌ها، صهیونیست ها چند درخواست از «عبدالحمید» داشتند:

«.1 آزادی ورود یهودیان به «فلسطین» در هر یک از روزهای سال، به قصد زیارت.

2. مجاز ساختن صهیونیست ها برای احداث مستعمره‌هایی در «اورشلیم» تا همکیشان آن‌ها به هنگام زیارت درآن اقامت کنند.»[5]

سلطان «عبدالحمید» چنین پاسخ داد:

«تحسین! به این یهودیان وقیح بگو:

1. بدهکار بودن برای کشور ننگ نیست، زیرا کشورهای دیگر از جمله «فرانسه» نیز بدهی دارند.

2. بیت المقدس شریف را اولین بار سرورمان «عمربن خطاب» برای اسلام فتح کرد و من حاضر نیستم داغ ننگ فروختن آن به یهودیان و خیانت به امانتی را که مسلمانان به من سپرده اند، در تاریخ بر پیشانی داشته باشم.

3. بهتر است یهودیان پول‌هایشان را برای خودشان نگه دارند. دولت علیه‌ی عثمانی ممکن نیست در دژهایی که با پول دشمنان اسلام ساخته می‌شود از خودش محافظت کند.

4. در پایان، به آنان دستور بده از قلمرو عثمانی خارج شوند و ازاین پس به هیچ وجه سعی نکنند با من ملاقات کنند یا به این جا وارد شوند.»[6]

در فرجام، «عبدالحمید» گفت:

«به آقای دکتر هرتسل نصیحت کنید که دراین مورد گام دیگری برندارد. من نمی‌توانم حتی یک وجب از این سرزمین زا بفروشم. این سرزمین به من تعلق ندارد، بلکه از آن مردم ترک است. مردم من، در طول مبارزه، این امپراطوری را با خون خود آبیاری کرده‌اند. قبل از آنکه اجازه بدهیم این سرزمین از ما گرفته شود، خون ما آن را خواهد پوشاند. من نمی‌توانم سرزمین مردم ترک، یا حتی بخشی از آن را به دیگران تسلیم کنم. بهتر است یهودیان میلیون‌ها پول خود را پس‌انداز کنند. هنگامی که امپراطوری من تقسیم شد، آن‌ها می توانند آن را بدون بها به دست آورند. اما در آن صورت اجساد ما نیز تقسیم خواهد شد. من اجازه نمی‌دهم موجود زنده را کالبد شکافی کنند.»[7]

صهیونیست‌ها وقتی از دولت عثمانی مایوس شدند به سوی ایران روی آوردند. ایران، به دلیل واقع شدن در یکی از کانون‌های مهم سیاسی جهان، پس از فروپاشی عثمانی و پایان جنگ جهانی اول، و طرد صهیونیست‌ها از سوی عثمانی، مورد توجه صهیونیسم بین الملل قرار گرفت. در اصل ایران، از قبل نیز پایگاه دسائس و فتنه انگیزی‌های یهود بود.

صهیونیسم توانست در ایران، حزبی به نام «پان ایرانیسم» تشکیل دهد و یاد داد که چگونه می‌توان ناب گرائی ها[8] در ایران رشد و توسعه داد و نژادپرستی و پارسی بازی را درمقابل اسلام قرار داد و به نابودی روشمند گروه‌های قومی غیر آریائی، ترکان در ایران پرداخت. زیرا که طبق تعالیم یهود: «چنین گوید یَهُوَه، آن پسرم که نخست تولد یافته، اسرائیل است»[9] و دنیا رامیان اسرائیل و فرزندان «کوروش» نجات دهنده‌ی اسرائیلیان تقسیم کرده‌اند.

صهیونیسم گرچه فقط یک مکتب سیاسی غیر دینی بود، بر اساس تعالیم یهود بنیاد گذاشته شد. پان ایرانیسم نیز، پابه پای آن، بر اساس بنیادهای ورجاوند مزدیسنا و نئومزدیسنا، در منطقه‌ی پر تحرکی از جهان، برای محو آثار فرهنگی ترکی ایرانی بنا نهاده شد.

پان ایرانیسم، در گستره‌ای وسیع به فعالیت پرداخت که بخشی از آن کاوش‌های باستان شناسی بود.نخستین کاوش‌های باستانشناسی بود.

نخستین کاوش‌های باستانشناسی در ایران از سال 1897 از سوی هیئت علمی فرانسوی و با نیت خاصی شروع شد. البته نباید فراموش کنیم که قبل از آن تاریخ، یک مهندس فرانسوی موسوم به دیولافوآ[10] با تلاش همسرش از سال 1884 تا 1886 در شوش یک گروه حفاری عتیقه جات را رهبری می‌کرد.

در سال 1931 با موافقت و خواهش دولت ایران، یک هیئت فرانسوی در تپه گیان و یک هیئت آمریکایی در تپه حصار، و در تورنگ تپه به حفاری پرداختند و سپس به هزینه و دستور موسسه‌ی شرقی شیکاگو شخصی موسوم به دکتر اشمید[11] عملیات حفاری را تا سال 1937 م. ادامه داد و سپس ایادی داخلی آنان بیش از چهل سال کوشیدند اثبات کنند که فرهنگ ایران قبل از اسلام «فرهنگ پارسی و یهودی» بود و مسلمین- که اینان اغلب تازی و ترک می‌نامیدند- این فرهنگ کهن را از میان برداشته‌اند و جوانان امروز ایران باید با ترک ستیزی و عربی زدائی به آن فرهنگ اصیل و کهن ایران(!) بازگردند.

ایادی استعمار مراقب بودند که در بازی باستانشناسی مبادا از زبان و فرهنگ اصیل ترکی ملت ایران سخنی به میان آید و هر کتیبه و نشانه‌ای از این زبان و فرهنگ اصلی ملت ایران به دست می‌آورند، یا نابود می‌کردند و یا به زیرزمین موزه ایران باستان می‌فرستادند. چنانکه اکنون بیش از یک هزار سنگ نبشته و کتیبه به گویش‌های مختلف ترکی باستان در این زیرزمین و مکان‌های دیگر موجود است و تاکنون قرائت و منتشر نشده است.

به برخی از یافته‌های ترکی باستان که از سوی بازیگران باستانشناسی ایران مسکوت نگهداشته شده اشاره می‌کنم:

ظرف فلزی سنگین وزن مخروطی شکل که در سال 1333ش. کشف گردید و اکنون در موزه‌ی ایران باستان است.

یک رشته از آبروهای زیرزمینی در مشقرق مدخل نیمه تمام گوشه شرقی تخت جمشید در سال1333که دارای سنگ نبشته‌های ترکی است.

کشق سه قمقمه سفالی مخصوص سواره نظام و پیاده نظام و دیزی سفالی در سال 1335 ش. که اکنون در موزه تخت جمشید است.

کشف دو خم بزرگ سفالی به بلند 30/1 و محیط 4 متر قطر دهانه 28 سانتی متر در تخت جمشید که ظاهراً برای نگاهداری غلات و آرد و حبوبات به کار می‌رفته است.

کاوش‌های «گوی تپه» در آذربایجان در سال 1948 به سرپرستی ت. برتون براون[12] نماینده مکتب انگلیسی باستانشناسی در عراق.

کشف یک صفحه برنزی با نوشته‌های ترکی باستان و با تصویر گیلگمش متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد.

کشف چند غار با نقوش و حروف دیر سال ترکی در اطراف ارومیه از جمله غار «داور زاغاسی» و «غار تمتمه» در دره‌ی «نازلی» توسط کارلتون کون[13] در سال 1949.

کشف آرامگاه شاهزاده ترکان ماننائی د رجنوب دریاچۀ ارومیه نزدیک «تاش تپه» مربوط به قرن نهم پیش از میلاد که کتیبه‌ای در روی سنگ به زبان ترکی باستان داشت و اکنون یک قطعه از آن در موزه‌ی بریتانیا قرار دارد.

کشف چند ظرف منقوش با نوشته‌های ترکی باستان در طوالش ایران که اکنون در موزه‌ی ملی ایران نگه داشته می‌شود.

اینک، باید به این بازی پایان داده شود. بازی باستان شناسی را می‌گویم.باید «ایران پژوهی» و «ترکی پژوهی»‌های عالمانه جای هرگونه بازی را بگیرد. و برای این کار، نیروهای مخلص و مؤمن و تازه نفس بایسته است که آستینها را بالا زنند و با تلاشی پر توش و توان، عاشقانه گام در راه نهند و ما دلخستگان را شیفته و حیران گامهای مردانه  شکوهمند خود سازند.

پژوهنده‌ی جوان کتاب حاضر یکی از اینان است. «امید نیایش» را می‌گویم. او که با طراوت جوانی و با غیرت مردانه گام در راه نهاده است می‌رود که نقطۀ پایانی بر بازی‌های بازیگران بگذارد و راهی روشن به افق سرخ و خونین آینده بگستراند.

دانش (ترکی پژوهش) در ایران بسیار جوان است، همپای انقلاب شکوهمند اسلامی ما، زاده و بالیده است. مصائب و مظلومیت هر دوران نیز توامان  همزاد است.

دانش پژوه جوان، ترکی پژوهی است که گام به گام با انقلاب اسلامی بالیده است و اینک با شما سخن می‌گوید. سخنان او، بی گمان، همگی برایتان تازگی خواهد داشت و چشم به راه پژوهش‌های دیگر او هم خواهید بود.

ایدون باد



  Hertzfelk\d.1

2. بلوشر. سفرنامه، ترجمۀ فارسی، انتشارات خوارزمی، تهران، 1363، ص 238.

3. پروتکل‌های یهود، پروتکل‌ بیستم.

[4] . احمدی، حمید. ریشه های بحران در خاورمیانه، انتشارات کیهان تهران، 1369، ص 289.

[5] . همان جا.

[6] . همان جا.

7. مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، پژوهۀ صهیونیست، تهران 1376، ص 292.

8.Intogrlomos

 

 

9.تورات، سفر خروج،4-.22

   10.Marcel Diculafoy

 

11.Dr. Eschmidt.

12. T. burten brown.

13.Carleton Coon.

 

نیایش، امید، آذربایجان و هویت، تهران، 1379.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید