گفته مي‌شود مينورسكي و شاردن نيز اطلاعاتي درباره‌ي كتاب قارا مجموعه و انتساب آن به شيخ صفي مطرح كرده‌اند. نظر شما در اين باره چيست؟

مينورسكي در باب اهل حق و برخي فرق صوفيه در آذربايجان و كردستان تحقيقاتي كرده است و خود به ايران سفر كرده، با مريدان طريقت شيخ صفي هم ملاقات داشته و در جمع آن‌ها هم شركت كرده است و يك نسخه‌ي خطي به نام سيرالصّفيه در دست آن‌ها ديده است كه به تركي بوده و حاوي كلمات، نصايح، مناقب و حكايات از شيخ صفي الدين بوده است و بر اساس اين مشاهدات و پرس و جوهايي كه از مريدان كرده و مطالعاتي كه انجام داده، اظهار نظر كرده است كه قارا مجموعه عبارت از رسالاتي بوده كه شيخ صفي الدين جهت ارشاد مريدان خود نگاشته است و سيرالصّفيه باقي مانده‌ي آن رسالات است. سپس مينورسكي به سخن شاردن سياح فرانسوي قرن شانزدهم ميلادي اشاره مي‌كند كه گفته است مرشدان صفويه پيش از اعزام به جنگ از قارا مجموعه به ذكر مناقب شيخ صفي مي‌‌پرداختند و نتيجه مي‌گيرد كه قارا مجموعه همان «مقامات و مقالات و مناقب» شيخ صفي الدين بوده و از سوي مريدان تركي زبان وي ترتيب يافته بوده است. و تأكيد مي‌كند كه اين رسالات بر اساس تقريرات تركي خود شيخ صفي الدين بوده است كه به مناقب او تبديل شده است، و گرنه كسي براي خودش «مناقب» نمي‌نويسد.
وي و ديگران از جمله روحاني معزز آقاي فخرالدين موسوي اردبيلي نجفي در كتاب تاريخ اردبيل و دانشمندان و آقاي بابا صفري در كتاب اردبيل در گذرگاه تاريخ و آقاي دكتر جواد هيئت در كتاب ارزنده‌ي سيري در تاريخ زبان و لهجه‌هاي تركي اين اطلاعات را از هم گرفته، تكرار كرده‌اند و منبع همه‌ي آنان كتاب افضل التواريخ است كه از سوي فضلي اصفهاني تأليف شده است.
علاوه بر مينورسكي، مستشرق روس و.بارتولد نيز در جلد دوم كتاب خود مربوط به تاريخ آذربايجان با ذكر روايتي از شيخ زاهد گيلاني مي‌گويد كه شيخ زاهد پيوسته به او «پيره ترك» خطاب مي‌كرده است. و خود شيخ صفي الدين نيز هنگام تفويض مقام خرقه پوشي به پسر خود خواجه صدرالدين، به لهجه‌ي تركي اردبيلي گفته است:
«براي خواجه صدرالدين دعا كنيد و بدانيد كه تختگاه شيخ زاهد و خرقه‌ي من نصيب يك تركزاده شد».
و او را توصيه به نگارش قارا مجموعه كرده است. و. بارتولد در همانجا تأكيد مي‌كند كه: 
«اين شيوخ و تركزادگان اردبيلي بودند كه توانستند در ايران مذهب شيعه را رسمي كنند و آحاد سازمان‌هاي قشون و لشكر شيعيان را تشكيل دهند».
فردي كه پس از انتشار كتاب مستطاب قارا مجموعه سعي كرده است - به قول ما تركان- با آميختن آب هفت دره به هم، اين حادثه مهم را «مسأله‌انگيز» بنامد و در صحت انتساب رسالاتي كه كشف كرده‌ايم (و به فضل الهي باز هم كشف خواهيم كرد) به شيخ صفي الدين ايجاد شبهه كند، تحقيقي در اين باب نكرده است، و فقط اطلاعات ناقص تكراري دست چندم را ديگرباره تكرار كرده است.
ما مي‌دانيم كه قبل از او، حتي شخصيتي مانند «ذكي وليدي طوغان» هم در اثر عدم تحقيق كافي در اين زمينه و داشتن اطلاعات تكراري ناقص و يا تعصبات خشك و عوامانه، سخنان سخيف‌تري بر زبان رانده است و مثلا گفته است:
«شاه اسماعيل و شاه طهماسب كوشيده‌اند براي زدودن منشأ نژادي كرد خود، جد خويش فيروز شاه را از نسل پيامبر اسلام قلمداد كنند و بدينگونه شيخ صفي الدين را به پيغمبر تركان شيعه مذهب بدل سازند و اشعار و نوشته‌هايي را به او منسوب دارند!»
من اين مطالب را از جزوه‌ي منشأ نژادي صفويه اثر ذكي وليدي طوغان براي شما نقل كردم. وي همان است كه تعصبات عثماني گرايي شديدي داشت. ولي به هر حال، به ادبيات تركي خدمت هم كرده است. اما شما توجه كنيد كه اين تحريفات در حالي بيان مي‌شود كه ما مي‌دانيم مادر شيخ صفي الدين اهل روستاي باروق در غرب اردبيل و دختر جمال پيره ترك بوده و پدرش جبرائيل نام داشته و از اهالي روستاي كلخوران واقع در سه كيلومتري اردبيل بوده است. و خود شيخ صفي الدين نيز با دختر علي سليمان كلخوراني ازدواج كرده و دختر شيخ زاهد گيلاني را به عنوان همسر دوم خويش اختيار كرده بود، و وقتي بيست سال داشته، به شيراز رفته و در آنجا به «صوفي ترك» معروف شده است. و مهمترين دليل اينكه در تاريخ ادبيات تركي ايران، دوره‌ي صفويه، «دوران طلايي» ناميده شده است و صفويان خدمت عظيم و فراموش ناشدني به زبان و ادبيات تركي كرده‌اند. خود شاه اسماعيل هم مانند جد كبير خود شعر مي‌سروده است و بيش از چهارصد شاعر تركي سرا در دربار خود جمع كرده بود و امر كرده بود همه‌ي «عاشيق‌»ها هنگام اجراي اشعار وي در ساز، لباس جنگي به تن داشته باشند، چكمه به پا كنند و كلاه دوازده ترك صفوي بر سر بنهند. عاشيق‌هاي آذربايجان هنوز هم در مراسم رسمي، اين جامه را بر تن مي‌كنند و با چكمه در مراسم حاضر مي‌شوند.


در كتاب قارا مجموعه اشعار تركي منسوب به شيخ صفي را نيز درج فرموده‌ايد. بعضي را عقيده بر اين است كه اين اشعار توسط شعراي ديگري كه بعضا چندين قرن بعد از شيخ صفي مي‌زيسته‌اند، سروده‌ شده است. همچنين بعضي‌ها معتقدند كه شعرهاي تركي منسوب به شيخ صفي تا كنون كشف نشده است. ديدگاه شما در اين باب چيست؟

پيرامون اشعاري كه اينجانب در كتاب قارا مجموعه داده‌‌ام تا كنون احدي بحثي آكادميك نكرده است و در ديوان‌هاي هيچ يك از شعراي ديگر هم تا كنون حتي به صورت توارد نيز ديده نشده است. آن «بعضي‌ها» كه مورد نظر شماست، مجهولند و وجود خارجي ندارند .
و اين را باز هم تكرار مي‌كنم كه خود اينجانب بودم كه در سال 1361 به دليل تحقيق ضعيف و عدم دقت كافي در نسخه‌كاوي و بررسي‌هاي لازم، اين اشعار را در مجله‌ي يئني يول به صفي قلي چركس منسوب ساخته بودم كه با نشر قارا مجموعه اين سهو و خطاي خود را اصلاح كرده‌ام. و منظور آن فرد از «بعضي‌ها» خود من هستم! البته اگر كسي سخن مستند و معقول و استنباط علمي و دقيقي داشته باشد، من با نهايت نزاكت بر پيشاني او بوسه خواهم زد و اگر سهو مرا اصلاح كند بر او آفرين خواهم گفت. چنانكه دوست بسيار عزيزم آقاي دكتر فيض اللهي اول بار اينجانب را متوجه انتساب اين اشعار به شيخ صفي الدين كردند و ذوات محترم حاج موسي هريسي نژاد، سيد جعفر آقا موسوي اردبيلي، سيد آقا عون اللهي، دكتر جابر عناصري، مهندس محمد صادق نايبي، دكتر صابر امامي، دكتر موسي مجيدي، مهندس محمدرضا كريمي و ديگران هر كدام، نكته‌اي تازه را باز گفتند و مرا مديون دقت نظر خود ساختند. در آينده يقين دارم كه اشعار تركي فراواني از شيخ صفي الدين كشف و ديوان وي تدوين خواهد شد. البته لازم است كه ما كار علمي زبانشناسي بر روي مورفولوژي و سازه‌شناسي تكواژهاي اين اشعار و تعيين درجه‌ي انتساب آن‌ها به لهجه‌ي اردبيل را شروع كنيم كه اكنون آقاي مهندس نايبي اين مهم را دنبال كرده‌اند.


لطفاً ارتباط كتاب فارسي صفوة الصّفا و كتاب تركي قارا مجموعه را روشن بفرماييد.

اجازه بدهيد پاسخ اين سؤال را من از مقاله‌ي علمي آقاي دكتر سيد آقا عون اللهي از دانشمندان جمهوري آذربايجان كه پس از چاپ كتاب قارا مجموعه براي من فرستاده است، نقل كنم. ايشان در اين رابطه، با پذيرفتن نظر حقير، مي‌گويند:
«. . . توكل بن بزار، بسياري از روايات و اشعار شيخ صفي را از كتاب قارا مجموعه برداشته و با استفاده از آن‌ها كتابي به زبان فارسي نوشته و در سال 1358 م. آن را به پايان رسانيده و صفوة الصّفا ناميده است. همين كتاب صفوة الصّفا را در سال 1542 م. به امر شاه طهماسب، محمد الكاتب الشيرازي متخلص به نشاطي دوباره به تركي روان ترجمه كرده است و از آن جهت شاه طهماسب چنين امري به او كرده است كه در آن روزگار، اكثريت مريدان شيخ صفي الدين با زبان فارسي آشنايي نداشتند و توكل بن بزاز در استفاده از قارا مجموعه، مطالبي نيز خود بر آن افزوده بود و اشعار و عبارات فارسي آورده بود كه نياز به ترجمه احساس مي‌شد.»
خود محمد نشاطي شيرازي هم در مقدمه‌ي ترجمه‌ي تركي از صفوة الصّفا مي‌گويد:
«چون طاليبلر ايله صوفيلر پارسي ديليني آنلامازلار و معلوم ائتمه‌ديگوندن فائده‌سيندن محروم قالورلار اگر توركي‌يه دؤنسه قامو تورك مريدلر، بلكه بوتون توركستان عاليملري، آندان فايدا گؤررلر، به غايت مستحسن دير. . . » 
بايد ياد آوري كنم كه استاد عون اللهي اين برگردان گرانقدر را نيز به عنوان بخشي از قارا مجموعه منتشر مي‌كنند. آنچه كه اينجانب در كتاب قارا مجموعه تقديم داشته‌ام، فقط بخشي از تركي شده‌ي صفوة الصّفاست كه نسخه‌ي خطي آن در كتابخانه‌ي ملك تهران (آستان قدس رضوي) محفوظ است و فتوكپي آن از سوي آقاي طالب الحق و توسط يكي از دانشجويانم به اينجانب اهدا گرديد.
از عجايب روزگار اين است كه اگر چه از اين كتاب گرانبها يعني قارامجموعه حاوي كلمات، نصايح، اشعار و مناقب شيخ صفي الدين اردبيلي اين همه نسخ خطي موجود است، هيچ‌گاه به عنوان اثري و يا ركني از اركان ادبيات تركي آذربايجان شناخته نشده است و اغلب نيز در دو سه سال اخير بعضي از قلم به دستان با مصاحبه‌هاي علمي و سخنان مستدل اينجانب با ناباوري برخورد مي‌كردند.
اين بي‌خبري را به دو عامل مي‌توان نسبت داد: يكي طريقت منسوب به شيخ صفي الدين كه پيروان آن اغلب مانند ديگر طرايق صوفيه مثلاً اهل حق نيمه‌ مخفي هستند و از ترس اينكه مبادا مورد آزار قرار گيرند، متون آئيني خود را علني نساخته‌اند و نسخ خطي موجود در ميان ما نيز معروض اظهار نظرهاي اهل تشرّع قرار گرفته است و يا اهل تسنن و محققان سنّي مذهب تحريفاتي در آن ايجاد كرده‌اند.
دوم، پژمردن روح تحقيق و بررسي در شرايع و آراء و افكار طريقت‌هاي تصوفي تركان صفوي و قزلباشيه و متون تركي بازمانده از آنان است. و اگر در يكي دو مورد از متون تذكره‌هاي شيعي اشاره به وجود قارا مجموعه رفته با تعصب از سوي عثمانيان ردّ و لعن شده و به مرور دهور فراموش گشته است. افرادي مانند «فاخر ايز» هم كه ناشر برخي متون تركي اهل تصوف بودند به گزينه با سليقه‌هاي شخصي دست زده‌اند و گاه به افزايش و كاهش در متون نيز راه داده‌اند. چرا كه اصولا محققاني مثل ذكي وليدي طوغان و فاخر ايز، به ادبيات شيعي و طرايق صفوي به ديده‌ي اعتبار نمي‌نگريستند و قارا مجموعه را انكار مي‌كردند و شيخ صفي معروف را شيخ صافي و يا فقط شيخ مي‌ناميدند و نشاني از وي نمي‌دادند. درباره‌ي مظلوميت ادبيات تركي شيعه، من درد دل فراواني دارم. اين زمان بگذار تا وقت دگر.
 

آخرين توصيه و فرمايش شما چيست؟

فرجامين سخن من به همه‌ي علاقه‌مندان اين است كه بنشينند مطالب بخش‌هاي مختلف قارا مجموعه مخصوصاً بويوروق‌ها و قيلاووزها و اشعار تركي شيخ صفي الدين را با دقت بخوانند و به بحث در محتواي آن بپردازند و زواياي تاريك اين كار مهم را در حد تلاشي كه از هر كسي ساخته است، روشن سازند. 
 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید