«شمس تبریزی دیوانی» با ترجمه‌ی منظوم ترکی از دکتر ح. م. صدیق (حسین دوزگون) در 740 صفحه به قطع وزیری توسط نشر اختر منتشر شد. 

شمس تبریزی دیوانی با ترجمه منظوم حسین دوزگون

پیشگفتار فارسی دکتر ح. م. صدیق بر این اثر را در زیر می‌خوانیم:

پدرم در خرداد ماه سال 1334 شمسی، به خاطر آن که امتحانات چهارم ابتدایی را با درجه‌ی ممتاز گذرانده بودم، منتخبات دیوان شمس تبریزی را برایم به ارمغان خرید. این کتابچه‌ی جیبی که به اهتمام سید صادق گوهرین و به خط نستعلیق نگاشته و چاپ شده بود، همدم شبانروزی من شد. بسیاری از غزل‌های آن را از بر شدم و در جلسات مشاعره که مرحوم آقای ضیاء - معلم ما در دبستان حکمت در محله‌ی سرخاب تبریز- در کلاس تشکیل می‌داد از‌ ابیات آن غزل‌ها بهره می‌بردم. در دبیرستان لقمان، مرحوم آقای خوش‌خبر – دبیر خوش ذوق ادبیات - در زنگ‌های انشاء، در هر جلسه از من می‌خواست اشعاری را که خود به شیوه‌ی مولوی می‌سرودم، بخوانم. در دانشگاه داستان‌های «نخجیران» و «پیر چنگی» را تحصیل کردم و خیلی زود پی بردم که مولوی دو شخصیت با دو صفت: 1- متفکر عارف (در مثنوی) و 2- باطنی‌گرای شوریده (در دیوان شمس تبریزی) است و باید این دو را از هم فرق نهاد و دانست که هر دو اثر محصول عشق او به سلوک با شمس است.

شمس الدین محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی (582 – 710 ؟) زاده‌ی تبریز، منسوب به ترکان قبچاق،[1] در سال 642 هـ . کاری با مولوی کرده بود که وی وجد و سماع و شور و حال را جایگزین درس و مدرسه و جست و فحص کرد و دیوانی در همه‌ی بحور جوششی عروضی ساخت. اوزان عروضی به کار برده شده در دیوان شمس تبریزی، بسیار سیال، آهنگین و روان است. من از دوران جوانی به تفنن، برخی از غزل‌های شورانگیز آن را با حفظ وزن و قافیه به ترکی آذری تبدیل می‌کردم و با هم‌سالان و دوستانم با لذت وافر می‌خواندیم که بیشتر منطبق بر چاپ مرحوم فروزانفر بود.[2] چاپ بدیع الزمان فروزانفر از کلیات شمس تبریزی که با مقابله‌ی 12 نسخه‌ی خطی قابل اعتنا تهیه شده است،‌ هنوز هم اعتبار علمی خود را حفظ کرده است.[3] خود این‌جانب نیز در سال 1386 منتخباتی از غزلیات مولوی را با استفاده از همین چاپ در تهران انتشار دادم.[4]

پس از کشف و بازسازی مزار شمس تبریزی در خوی،[5] این جانب تصمیم گرفتم ترجمه‌های منظوم خود از دیوان کبیر به ترکی آذری را سر و سامان دهم و منتشر کنم. در سال گذشته (1395) به جدّ نشستم و هر روز چند ساعتی به ترجمه و ویرایش برگردان‌های گذشته پرداختم. اینک، آن چه زیر دست خواننده است، حاصل این تلاش‌هاست که به ترتیب زیر تنظیم شده است:

1- قصیده‌ها: هر یک از غزل‌های مولانا را که بیش از 15 بیت داشت، قصیده نامیدم و در بخش اول کتابم گنجاندم. مرحوم فروزانفر این کار را نکرده است. دیگران هم به تبعیت از او، همه را غزل نامیده‌اند. موضوع قصاید مولانا عرفان فلسفی است، مطالب اساطیری، میتولوژیک، دینی و مذهبی قصاید او سرشار از تلمیحات قرآنی و مملو ذکر آیات و حادیث است.

شیوه‌ی بیان ساده‌ی مباحث فلسفی که در مثنوی دارد در قصاید وی نیز تسرّی یافته است. حتی در وسط قصیده، قصه‌ی دو یا چند بیتی هم می‌آورد مانند داستان شعیب در قصیده‌‌ای با مطلع زیر:

ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها؟ / زان سوی او چندان وفا، زین سوی تو چندین جفا.

 

که در میانه‌ی چکامه گوید:

بانگ شعیب و ناله‌اش، وان اشک همچون ژاله‌اش، / چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا:

«گر مجرمی بخشیدمت، وز جرم آمرزیدمت،/ فردوس خواهی دادمت، خامش! رها کن این دعا».

گفتا:«نه این خواهم، نه آن، دیدار حق خواهم عیان، / گر هفت بحر آتش شود، من در روم بهر لقا» ...

 

و در همین قصیده، در دو بیت، حکایتی از بایزید بسطامی نقل می‌کند:

روزی یکی همراه شد، با بایزید اندر رهی،/ پس بایزیدش گفت:«چه، پیشه گزیدی ای دغا!»

گفتا که:«من خربنده‌ام.» پس بایزیدش گفت:«رو! / یارب خرش را مرگ ده، تا او شود بنده‌ی خدا».

 

مولوی، همین‌رویه را در غزل نیز دنبال‌می‌کند مانند داستان یوسف و بنیامین، برای‌مثال در غزلی به مطلع:

نی‌ام ز کار تو فارغ، همیشه در کارم، / که لحظه، لحظه تو را من عزیزتر دارم.

 

گوید:

تو را که دزد گرفتم سپردمت به عوان،/ که یافت شد به جوال تو صاع انبارم.

نه ابن یامین زان زخم یافت یوسف خویش، / به چشم لطف نظر کن به جمله آثارم.

من در ترجمه‌ی این قصاید از کاربرد لغات عربی و فارسی ابا نکردم، گرچه اوایل اصرار داشتم که اشعار مولوی را به ترکی سره برگردانم، اما دریغم می‌آید از بار فلسفی و عرفانی موجود در الفاظ عربی اشعار مولوی کاسته شود.

قصاید مولانا در واقع غزل‌های طولانی وی به شمار می‌روند. زبان در قصاید، زبان غزل است، طرفه‌تر آن که طنین قصاید سبک ترکستانی (= خراسانی) از آن‌ها به گوش می‌رسد. به قول علی دشتی «سنگینی آهنگ، فخامت ترکیب و وقار قصاید انوری، فرخی و مسعود [سعد] را به خاطر شخص می‌آورد. نمی‌دانم در آن‌ها چه هست که شور و نشاط غزل را از دست نمی‌دهد. حال و جذبه در آن موج می‌زند. مطالب عرفانی با شور اشعار غنایی و متانت گفتار قصیده‌سرایان به هم می‌آمیزد.»[6]

2- غزل‌ها: غزل‌های مولانا شور انگیز است. در ترکی شاید نسیمی را بتوان تالی او دانست. نه حافظ، نه فضولی و نه کس دیگر در ایجاد شور و حال در خواننده و بیان شورانگیز احوال عشق و عاشقی و توصیف محافل وجد و سماع اصلا به پای مولانا نمی‌رسند. غزل او چون آب زلال و روان، آدمی را در خود می‌کشد، جذب می‌کند و منعکس می‌سازد. من با آن همه زحمتی که کشیده‌ام هنوز نمی‌توانم ادعا کنم که توانسته باشم شور و حال اشعار او را به ترکی انتقال داده باشم.

3- قطعه‌ها: در دیوان کبیر چند قطعه نیز وجود دارد که از آن میان 3 قطعه را به ترکی برگرداندم.

4- ترجیعات: از میان 42 ترجیع مولانا، من توانستم 17 ترجیع را ترجمه کنم. ترجیع‌بند، به ترکیب چند غزل متحدالوزن و مختلف القافیه اطلاق می‌شود که بیت ترجیع در آن‌ها مشترک و واحد باشد. اما ترجیعات مولانا چنین نیست. ابیات برگردان مختلف هستند و قافیه‌های مستقل دارند.

5- چهارپاره: تشخیص اجرای اشکال شعری برخی از آثار مولانا دشوار است. ما الان نمی‌دانیم که سروده‌های وی که دارای قافیه‌های داخلی است، آیا در محافل وجد و سماع به صورت چهارپاره‌ها و به اصطلاح به شکل چپ‌دستی یا بند – بند اجرا می‌شد و یا ریتم‌ها به شکل غزلواره و پیوسته، بدون مکث، دنبال می‌شده است.

6- ملمع: مولانا، ملمعات فارسی – ترکی و فارسی- عربی نیز دارد که من در این کتاب ابیات فارسی یا عربی را ترکی ساخته‌ام و در جای خود نقل کرده‌ام. اما در این بخش تنها یک ملمع فارسی- عربی وی را آوردم و فقط مصراع‌های فارسی را ترجمه کردم. اما در ملمعات ترکی در کنار متون ترکی خراسانی مولانا، ابیات فارسی را به نظم ترکی درآوردم که متون انتقادی آن‌ها را قبلاً ‌انتشار داده‌ام[7] و در کتاب فرزندی زیر سایه‌ی پدر نیز آورده‌ام.[8] ترجمه‌ی غزلیات عربی را هم جداگانه انتشار خواهم داد.

7- رباعی‌ها: از مولانا تعداد 1995 رباعی بر جای مانده است که در این کتاب برگردان 235 رباعی را گنجاندم.

 

 اما آنچه لازم است در باب این کتاب عرض کنم، موارد زیر است:

  1. بعضی غزل‌ها را دوبار و در زمان‌های مختلف ترجمه کرده‌ام که این موارد را در پاورقی‌ها مشخص کرده‌ام.
  2. در گزینش اشعار برای ترجمه با اولویت دیوان کبیر ده جلدی مرحوم فروزانفر، از چاپ دو جلدی انجمن مفاخر[9] و منتخباتی هم که خودم در سال 1386 انتشار دادم، استفاده کرده‌ام. در کتاب حاضر عددهایی که پس از اعداد ترتیبی داخل پرانتز آمده به ترتیب اشاره به چاپ‌های انجمن مفاخر، فروزانفر و منتخبات دارد. یعنی مثلاً در (2876/ 2217/ 214) عدد اول شماره غزل در چاپ انجمن مفاخر، شماره وسطی مربوط به چاپ مرحوم فروزانفر و عدد سومی مربوط به چاپ خود اینجانب است. گرچه شماره‌های چاپ مفاخر در اثر بی‌مبالاتی و بی‌دقتی ویراستار مغشوش و در هم بود، اما توانستم آن‌ها را هم به سامان بیاورم و یافتن متن فارسی اشعار در این چاپ را تسهیل کنم.
  3. مولانا در برخی جاها خاموش، خمش و جز آن تخلص می‌کند که آن را به «سوس» sus (= خاموش باش!) برگرداندم.
  4. متن کامل آیات، احادیث و عبارات عربی را که در برخی موارد مولوی به آن‌ها تلمیحی داشته است در پاورقی آورده‌ام و برگردان ترکی آن‌ها را نوشتم. پیش از من این کار را مرحوم فروزانفر انجام داده و آیات و احادیث را اعراب‌گذاری و به فارسی ترجمه کرده است. در چاپ انجمن مفاخر نیز از آن گرته‌برداری شده است.
  5. برخی لغات و اصطلاحات شعری مولانا را که عیناً در ترجمه ذکر کرده‌ام، در پاورقی معادل‌یابی و معنا کردم که البته اذعان دارم با این کار هم نمی‌توان لطف سخن و معنای رقیق و لطیف مورد نظر مولانا را به خواننده انتقال داد.
  6. به نظر این‌جانب مترجم شعر، خود باید شاعر باشد. ‌این‌جانب بدون هرگونه ادعایی، گاهی مضامین و معانی ابیات را به سلیقه‌ی خود در شعر ترکی پروراندم و همه‌ی تلاشم این بود که زبان مولوی در ترکی باشم.
  7. اصل مطلع‌های فارسی همه‌ی اشعار ترجمه شده را در صدر آن‌ها گنجاندم و فهرست الفبایی همه را نیز بر انتهای کتاب افزودم تا هرکسی که بخواهد بداند کدام قطعه‌ی شعری مولوی در این کتاب ترجمه شده،‌ براحتی آن را پیدا کند اما در بخش رباعی‌ها فقط به آوردن شماره‌های منابع بسنده نمودیم.
  8. به انتهای کتاب، فهارس آیات،‌ احادیث، عبارات عربی، اعلام اشخاص، امکنه، کتاب‌ها و لغات ترجمه شده در پاورقی‌ها را نیز گنجاندم.
  9. حقیر، انتشار این کتاب را برای خودم بسیار عزیز می‌دارم و چنین می‌اندیشم که در این کار عاشقانه‌، مولوی خود همراهم بوده و فیض باطن و توفیق الهی نصیبم شده است.

دکتر ح. م. صدیق

 

ترجمه‌ی منظوم چند غزل مولانا جلال الدین مولوی به ترکی:

- 1 -

من بیخود و تو بیخود، ما را که برد خانه؟

صد بار تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه.

 

باخ سن دلی من کئفلی، کیمدیر اۆره‌ڲی یانه؟

یۆز دفعه دئدیم: «ای جان! آز ایچ نئچه پیمانه!».

بو شهر ایچینده من، هئچ کیمسه‌‌‌ آیېق گؤرمم،

هر بیری بتر اۏلموش، شوریده و دیوانه.

دور گل بو خراباته جان لذتینی گؤرگیل،

جانا نه صفا واردېر، گر اۏلماسا جانانه؟

هر گوشه‌ده بیر کئفلی، ال قۏیموش الی اۆسته،

او ساقی، دوداق پۆسته، وار ساغری شاهانه.

سن وقف خرابات اول دخلین می و خرجین می،

بو وقفدن هشیارا سن وئرمه بیجه دانه.

ای لولی بربط زن! کیم مستدی؟ سن یا من؟

بو مست یانېندا وای افسونوموز افسانه!

ائودن ائشیگه چیخجاق بیر مستی گؤرۆنجه من،

دویدوم نظرینده وار یۆز گۆلشن و کاشانه.

یان با یان ائدیردی او، یئلکن‌سیز ایدی سانکی،

اؤلمۆشلر او حسرتدن یۆز عاقل و فرزانه.

«یۏلداش» دئدیم: «اۏل منله»، چون من قوهومام سنله،

سؤیله‌دی کی: «بیلمم من، نه خویش نه بیگانه».

دستارسېزام ایندی دۆشدۆم ائوینه یارېن،

کؤکسۆمده سؤزۆم واردېر، من شرح ائدیم یا نه؟»

شمس‌الحق تبریزی، پرهیز ائلمه ائلدن،

ایندی کی بوراخدېن سن یۆز فتنه‌ی فتانه!

- 2 -

زهی عشق،‌زهی عشق، که ماراست خدایا،

چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا.

 

نه‌دیر عشق، نه‌دیر عشق کی اسمادېر الاهی!

نه گؤیچکدی، نه یاخشې، نه زیبادې الاهی!

اۏدور، آب حیاتدېر، بیزه جان وئرن اۏلدور،

نه دفدندی نه کفدن، نه ده نادی الاهی!

یقین اۏلدو کی اۏل شاه بو عرش ایچره نهاندېر،

نۏغول، همده شکر- قند مهیّادی الاهی.

سبب لطف‌دی سندن کی افغان ائله‌ییر تن،

دئسه یۏخدو بصیرت- کی زرنادی الاهی!

منیم نی تکی جسمیم دلیک‌لرله دۏلوبدور،

ایچینده گئجه- گۆندۆز نه غوغادی الاهی!

یازېق نی نه بیلیر کیم نه وار پرده ایچینده،

نِی‌ـه پۆفلیه‌نی گؤر کی دانادی الاهی!

گۆلۆستاندا، باغ ایچره، اۏ کئفلیلر الیندن،

نه نور اۏلدو، نه شور اۏلدو نه سودادی الاهی!

گلیب موسیِ و عیسادی چؤلۆن مائده‌سیندن،

نه لوت اۏلدو، نه قوت اۏلدو، نه حلوادی الاهی!

بو گۆلشنده بو گۆلزاردا اۏل یار اۆزۆندن،

باخاندا اۏیانا آیدې بو یان گۆندۆ ثریادی الاهی!

گئدیر سئل کیمی، آرخ کیمی هی سنه سارې،

هامېسېنادا مقصوددا دریادی الاهی!

نه چۏخ آند کی ایچدیم، سوسام، دینمه‌یم اصلا،

ولی درّلرین دریادا گویادی الاهی!

کؤنۆل، جان بو شمس الحق تبریزدن ایندی،

سراسیمه و آشفته‌ی سودادی الاهی!

- 3 -

دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد،

رخ فرسودهی زردم غم صفرای تو دارد.

 

منه سئودالی کؤنۆل وئر، هامې سئودادا سنیندیر،

سارالېبدېر بنیزیم باخ، کی بو صفرادا سنیندیر.

جمالېن مست ائله‌ییبدیر، خیالېن کؤنلۆمۆ چالمېش،

بو گؤزۆن دُرّی نثارېن کی بو دریادا سنیندیر.

منی عفو ائت کی خیالېن بو خیالاتېما دۆشمز،

بو حلاوت، بو طراوت، بو عطالاردا سنیندیر.

هامې آرزۆندا یانېرلار، سنی دلدار سانېرلار،

بو تمنّانی قانېرلار، کی تمنادا سنیندیر.

اۆره‌گیم حالوا تاواسې، اۏدون اۆستۆنده ازیلمیش،

یاخاجاقدې اۏنو شعله، کی بو حالوادا سنیندیر.

آچامازسان قاپېنې‌گر، گزرم داملارې بیر- بیر،

باجایا باش سۏخارام من کی تماشادا سنیندیر.

ایکی یۆز داما دۆشندن، ایکی یۆز باما چېخاندان،

یئنه جان حیرانی گلمیش کی بو صحرادا سنیندیر.

دئمه شعر، غم آغېنې ایچ، سؤزۆنۆ کس بو جهان گؤر-

کی دئییر ذرّه به ذرّه غمِ غوغادا سنیندیر.

یئنه تبریزه گئد ای دل! گؤره شمس‌الحق مفضل.

خیالې قۏی گؤره بیرده کی تقاضادا سنیندیر.

 

 


[1] مولوی درباره‌ی شمس گوید: زهی بزم خداوندی، زهی می‌های شاهانه،/ زهی یغما که می‌آرد شه قبچاق ترکانه.

[2] مولوی، جلال الدین محمد. کلیات شمس (دیوان کبیر)، با تصحیحات و حواشی: بدیع الزمان فروزانفر، تهران، امیرکبیر، 1342.

[3] اخیراً انجمن مفاخر با هزینه‌ی گزافی نسخه‌ی کتابت شده در میان سال‌های 768 – 770 هـ . را که در آرامگاه مولانا در قونیه مضبوط است، در دو مجلد چاپ کرد. ویراستار این نسخه که آن را برای انتشار آماده ساخته، در توضیحاتی که بر آن افزوده، بدون ذکر نام در واقع اقدام به انتقال ثمره‌ی زحمات مرحوم فروزانفر کرده، و متون اشعار را با بی‌دقتی و بی‌مبالاتی و شماره‌گذاری‌های مغلوط به چاپ سپرده است حتا غزل‌های مکرر را نیز با هم مقایسه نکرده است. ضمناً در این چاپ، 3260 غزل آمده در حالی که چاپ فروزانفر واجد 3365 غزل است. تعداد رباعیات در چاپ مفاخر 1868 و در نسخه‌ی فروزانفر 1995 عدد است.

[4] مولوی، جلال الدین محمد. گزیده‌ی دیوان شمس تبریزی، انتخاب و توضیح: دکتر ح. م. صدیق، اراک، راه کمال، 1386.

[5] به استناد بسیاری از منابع «برج شمس» واقع در شهر خوی در عهد شاه اسماعیل صفوی بر روی مزار منسوب به شمس تبریزی ساخته شده است. سطح بیرونی این برج با شاخ‌های قوچ‌های وحشی - که از سوی شاه اسماعیل صفوی در اقامت 40 روزه‌اش در خوی شکار کرده، - تزئین شده است.

[6] دشتی، علی. سیری در دیوان شمس، زیر نظر مهدی ماحوزی، تهران، زوار، 1383، ص 49.

[7] محمدزاده صدیق، حسین. سیری در اشعار ترکی مکتب مولویه، تهران، ققنوس، 1369.

[8] محمدزاده صدیق، حسین. فرزندی زیر سایه‌ی پدر، تهران،‌تکدرخت،‌ 1395.

[9] مولوی، جلال الدین محمد. کلیات شمس تبریزی، ویراستار: توفیق هاشم‌پور سبحانی، تهران،‌ انجمن آثار و مفاخر، 1386.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید