دو سهنديه از شهريار

مقدمه و تصحیح: دکتر حسین محمدزاده صدیق

 

پسین‌گاه روز بیست و یکم فروردین‌ماه 1358، در تهران «بولود قاراچورلو سهند » سرایش‌گر حماسه‌پرداز آذربایجان  دیده بر این دنیای فانی فرو بست. شاعری نمدین‌کلاه و کوهین‌اراده‌ی ایلاتی، مرد مردستان، نهیب‌گر دوران ستم‌شاهی که در دهه‌ی چهل سده‌ی حاضر، با فروزش و چکاچاک آذرخش بر ستیغ خود، دل از شهریار ربود و او را شیفته و ستایش‌گر خود ساخت.

مرحوم «بولود قاراچورلو » که با تخلّص «سهند »، در زمره‌ی بزرگترین حماسه‌سرایان معاصر آذربایجان بلكه نام‌آورترین آن‌ها شناخته شده است، در سال 1305 ش. در شهر مراغه  در میان ایل «قاراچورلو  (ايل)» چشم به جهان گشود.

در دوران حکومت پر اختناق رضاخانی، خانواده‌ی بولود، گر چه علایق و پیوندهای حیات عشیرتی را به تمامی از هم نگسسته بودند، اما در مراغه تخته قاپو شدند و بولود در همین شهر به مدرسه رفت. مردانگی را از پدر، عطوفت و ایثار را از مادر و سواد خواندن و نوشتن و نیز حکمت شاعری را از ادبا و شعرای گران‌قدر شهر تاریخی مراغه بیاموخت. استادانی چون عبدالصمد امیر شقاقی، اسماعیل حمیدیه نشید، آقاجان نعمت‌اللهی فائض و میرزا محمد علی ذاکر نخستین استادان و الهام بخشان سهند بودند.

نخستین شعر او، وقتی پانزده ساله بود، در روزنامه‌‌ی دیواری مدرسه‌شان نگاشته شد و در سال 1324 دو قطعه شعر زیبایش به مجموعه‌ی «شاعیرلر مجلیسی» راه یافت و منتشر گشت.

در همین سال در اداره‌ی راه استخدام شد و برای خدمت به شهرستان اهر اعزام گردید. در این شهر برای پرداخت حقوق کارگران و کارمندان، نوعی ماشین حساب دستی اختراع کرد که به روایتی به تولید انبوه نیز رسیده بود.[1]

سهند نوزده سال بیشتر نداشت که حوادث خونبار قتل نفوس و تاراج روستاها و شهرهای آذربایجانرا توسط رژیم منحوس پهلوی مشاهده کرد. روح حساس او از دیدن این واقعه‌ها بسیار متأثر شد که بعدها در منظومه‌های بلند «خاطره» و «آراز» انعکاس یافت.

در فاصله‌ی سال‌های26 تا30 ، دوبار دستگیر شد و به زندان افتاد و پس از کودتای ننگین 28 مرداد، دست از فعالیتهای مؤثر سیاسی برداشت و به سوی زندگی شخصی و فرهنگی سوق داده شد و به دنبال تحصیل معاش رفت.

در این سال‌ها، به‌ویژه در دهه‌ی چهل، دست به آفریدن میراث بسیار گران‌بهای ادبی زد که در میان آن‌ها حماسه‌های دوازده‌گانه‌ی دده قورقود، از شهرت و آوازه‌ی جهانی برخوردار شد و بارها در کشورهای خارج چاپ گردید و به مجموعه‌های کتب درسی دانشگاه‌ها راه یافت. شهریار در باب مقام سهند  در شعر و ادب آذری می‌گوید:

اما سهند در ادب آذری رسید،

جایی، که شد قرینه به فردوسیِ عظیم.

 ب. سهند در چشم شهریار، شاعری است که شهریار او را «مصداق وصف کوه» می‌بیند،[2] او را «مشتاق اهل عشق» می‌شناسد،[3] شاعری که شاه‌ كوهِ شعر و ادب است، به شعر خویشتن کمند بر اختران می‌اندازد[4] و فن از سیمرغ می‌گیرد[5]  و چون شعر می‌نویسد، درّ و گوهر می‌پاشد[6] و «گل و پسته و قند» را در هم می‌آمیزد،[7] شاعری که در برابر نمدین ‌کلاه وی، تاج شهریاری به کرنش درآورده است،[8] شاعری چارق به پا و مروارید بر سر،[9] که شعرش، کلام وحی است و خود، نجوا با فرشتگان دارد و آیه‌ها بر لبش جاری است.[10]

او که به سان کوه، مشّاق مشق بلندپروازی‌ها است[11] و در برابر ستم‌گران و ظالمان سینه جلو می‌دهد. ولی در مقابل مردم نادار و ناتوان، سرخم می‌کند و پرسه‌گر آنان است و با آنان درمی‌آمیزد.[12]

شهریار سهند را بسیار دوست داشت. به او احترام عمیق و فزون از اندازه قائل بود. او، برای شهریار بسیار نرم‌خوی و خجسته‌روی بود. کوه فروزه‌ای با صلابت و نهیب‌گری تند و خشن در رویارویی با کژی‌ها و ناراستی‌ها که به ناگاه در مقابل وی آهسته خویی فزون از اندازه‌ای پیشه کند. از این رو، شهریار - این پیر هژیر- در کمند مهر او گرفتار آمد و خود را بازیافت و به گفته‌ی خود «جان او گرفت» و آوایش را «مژده‌ی صبح سپید» دانست و هم‌زبانی با وی را که «طبعی به فرّ و شوکت زاینده‌رود داشت»، «راهی به ماوراء طبیعت» می‌دانست. شهریار وقتی از تأثیر سهند در دگرگونی آفرینش ادبی در خود صحبت می‌کند، می‌گوید که تا پیش از آشنایی با او، «قافیه‌سازی بیش نبودم که از شعر فقط عروض می‌فهمیدم و او در همه‌ی ابعاد شعر، سرمشق من شد زیرا که:

الهامی از عوالم بالاش می‌رسید،

راهی به ماوراء طبیعت گشوده بود.

دل متصل به منبع و در سینه مخزنی،

سرشار از ذخایر الهام عشق داشت،

الهام‌بخش قافیه‌سازی چو من که شعر -

تنها به چارچوب عروضی‌اش دیده بود،

سرمشق شعر در همه ابعاد شعر بود.

او شاعری که از چو منی باج می‌گرفت،

انگیزه‌ی سرود «سهندیه‌»ی من اوست. . .

به محض دریافت خبر فقدا‌ن وی، برخود لرزید و چندین روز سر در جیب تأثّر فرو برد و به انزوا رفت و در فرجام تلاطمات روحی، شاهکار بی‌بدیل سهندیه‌ی فارسی را آفرید و آن را «مقامه» نامید.

 دكتر ح. م. صدیق

تهران – 1387

فهرست مطالب کتاب

مقدمه از دکتر ح. م. صدیق

مقامه در سوک سهند (سروده‌‌ي شهريار)

برگردان فارسي مكتوب منظوم (ترجمه از:‌ ح. م. صديق)

متن تركي مكتوب منظوم (سروده‌ي: ب. ق. سهند)

منظومه‌ي سهنديه (سروده‌ي: شهريار)

منظومه‌ي سهنديه (برگردان فارسي از: اركين)

نمايه (نام‌هاي خاص، اسماء، صفات، افعال، تركيبات وصفي، افعال مركب، منابع)

 

مقامه در سوک سهند (سروده ی شهریار)

گویی سهند مرد؟!

باور نمی‌کنم.

کوهی که کان لعل بدخشان به سینه داشت!

کوهی کریم، کان همه سر چشمه زاد از او!

کوهی که پهن دشت مغان بود دامنش!

کوهی که قله وصل به الهام عرش از او!

باور کنم که رفت به این سادگی به باد؟!

 

پس آن همه پرنده، چرنده،

چه می‌کند؟

آن بره‌ها

و آن‌ همه ایلخی و گله‌ها،

بی‌سرپرست و هی هی چوپان کجا روند؟

آن کبک‌های ناز کجا در‌بدر شوند؟

 

گویی خموش شد دگر آن نای جانفزای؟

نایی که رام بود به آوایش آهوان،

نایی که صخره‌ها همه جان می‌گرفت از او،

نایی که کوه‌ها همه بودند، هم‌صداش.

نایی که دره‌های خموشان شب ازاو،

هر صبحدم به همهمه بیدار می‌شدند.

آوای او که مژده‌ی صبح سپید بود،

در گوش ما خزان‌زدگانِ گران دشت،

هم با غرور و غرّش ابر بهار بود. . . .

 

* * *

 

شاه داغیم، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم، شانلی سهندیم!

باشی توفانلی سهندیم.

 

باشدا حیدربابا تک قارلا- قیروولا قاریشیبسان،

سون ایپک تئللی بولودلارلا اوفوقده ساریشیبسان،

ساواشارکن، باریشیبسان.

 

گؤیدن الهام آلالی سیرری سماواته دئیه‌رسن،

هله آغ کورکو بورون، یازدا یاشیل دون‌دا گئیه‌رسن،

قورادان حالوا یئیه‌رسن.

 

دؤشلرینده سونالار سینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سی تک شوخ ممه‌لرده،

نه شیرین چشمه‌لرین ‌وار.

او یاشیل تئللری، یئل هؤرمه‌ده آینالی سحرده،

عیشوه‌لی ائشمه‌لرین ‌وار.

 

قوی یاغیش یاغسادا یاغسین،

سئل اولوب آخسادا آخسین،

یانلاریندا دره‌لر وار.

قوی قلمقاشلارین اوچسون فره‌لرله، هامی باخسین،

دؤشلرینده هئره‌لر وار،

سیلدیریملار سره‌لر وار!

 

او اتک‌لرده نه قیزلار یاناغی لاله‌لرین ‌وار،

قوزولار اوتلایاراق، نی‌ده نه خوش ناله‌لرین ‌وار،

آی کیمی هاله‌لرین ‌وار.

 

گول چیچکدن بزه‌ننده، نه گلین‌لر کیمی نازین،

یئل اسنده او سولاردا نه ‌ده‌رین راز- نیازین،

اوینایار گوللو قوتازین. . . .

 

 

 

 


 


[1] مروارید، یونس. مراغه، تهران  ،1360 ، ص 555 .

[2] او نه شاعیر کی داغین وصفینه مصداق اونو گؤردۆم.

[3] عشق اهلینه مشتاق اونو گؤردۆم.

[4] آتار اولدوزلارا شعر ایله کمندی.

[5] اودا سیمرغدان آلماقدادی قوندی.

[6] شعر یازاندا قلمیندن باخاسان دُر سپه‌لندی.

[7] سؤز دئینده گؤره‌سن قاتدی گۆلۆ، پسته‌نی، قندی.

[8] باخ نه حؤرمت وار اونون اؤز دئمیشی تۆک پایاغیندا/ شهریارین تاجی اگمیش باشی، دورموش قاباغیندا.

[9] باشینا ساورولان اینجی، چاربق اولموش آیاغیندا.

[10] وحی‌دیر شعری ملک‌لردی، پیچیلدیر قولاغیندا، آیه‌لردیر دوداغیندا.

[11] من سنین تک اوجالیق مشقینه مشّاق اونو گؤردۆم.

[12] قودوزا، ظالیمه قارشی سینه گرمیش ووروشاندیر/ آمما وجهینده فاغیر خلقی اگیلمیش سوروشاندیر/ قارالارلا قاریشاندیر.

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید