چاپ

عاشيق‌هاي معاصر آذري مالك گنجينه‌ي عظيم هنر و ادبيات تاريخي اسلاف خود هستند و سروده‌هاي استادانه و داهيانه‌ي خويش را با ايده‌هاي بشردوستانه و مردمي و با اخذ قوت و الهام از زندگي و طبيعت و حفظ سنن هنر عاشيقي ميان مردم رواج مي‌دهند و وقت به وقت در مجالس عروسي و جشن‌ها حاضر مي‌شوند و هم از اين راه مخارج زندگي خود را درمي‌آورند.

اكنون در آذربايجان كمتر دهكده‌اي توان يافت كه جشن‌ها و عروسي‌هاشان بدون عاشيق برگزار شود. حتي در مناطقي كه عاشيق نيست، فرسنگ‌ها راه پيموده مي‌شود تا عاشيقي به جشن دعوت شود و مجلس را با سخنان حكمت‌آموز و ترانه‌ها و منظومه‌هاي دلنشين خود برگزار كند. عاشيق ساز مي‌نوازد. ساز آلتي است شبيه تار، مركب از نه سيم كه به سينه مي‌فشارند. نام ابتدايي و قديمي آن قوپوز1 (Qopuz) بود كه چيزي شبيه كمانچه‌هاي كنوني بوده است. اكنون همراه هر عاشيق، اغلب يك يا دو «بالابانچي» و «زيرناچي» و «قاوالچي» نيز هستند كه او را همراهي مي‌كنند. گاهي نيز چند دسته عاشيق يك جا ظاهر مي‌شوند و پايكوبي و هنرنمايي مي‌كنند.2

عاشيق‌هاي كنوني كه در قهوه‌خانه‌ها كار مي‌كنند، هميشه با خود بالابانچي و زيرناچي و قاوالچي دارند كه دنبالش راه مي‌افتند و در زير و بم آهنگ‌ها و در اوج و فرود آن‌ها مداخله مي‌كنند. معيشت، حيات و مبارزات مردم، نخستين و مهم‌ترين منبع الهام عاشيق‌هاست كه زواياي آن در ساخته‌ها و سروده‌هايشان با مهارتي استادانه تصوير مي‌شود. گستره‌ي اصلي و اساسي شعر عاشيقي، زندگي مردم، غم و شادي‌ها و آداب و رسوم توده‌هاي محروم و مستضعف است كه از اعماق قرون سر برآورده و دست به دست به روزگاران به ما رسيده است. جامعه‌شناسان و پژوهشگران تاريخي با بررسي آثار و نشانه‌هاي شعر عاشيقي، توانسته‌اند گوشه‌هاي تاريك تاريخي قوم ما را در قرون وسطي روشن سازند و تاريخ خيزاب‌ها و نهضت‌هاي جمعي را تدوين كنند.3



پيشينه‌ي شعر عاشيقي

تاريخ مدون شعر عاشيقي از اواخر قرن نهم هجري و پس از رستاخيز فرهنگي شاه اسماعيل ختايي آغاز مي‌شود. البته پيش از اين تاريخ نيز از وجود عاشيق‌ها و عاشيق‌نامه‌ها خبر داريم، مانند‌ «اوغوزنامه»ها و آثار عاشيق‌هاي اوليه نظير «جوجي» كه در «ديوان لغات التّرك» نام آن‌ها آمده است.4 اما نخستين عاشيق كه ديوان مدوّن او به دست ما رسيده عاشيق قورباني است كه هم‌زمان با شاه ختايي مي‌زيسته است.

ريشه‌هاي رستاخيز ادبيات عاشيقي در عصر شاه ختايي، به دوره‌ي حكومت صد ساله‌ي قره‌قويونلوها در آذربايجان و اسكان و جوشيدن كامل تركان در اين سرزمين برمي‌گردد. در آن زمان به عاشيق «اوزان» (Ozan) مي‌گفتند. در كتاب «دده قورقود» (Dede Qorqud)، كهن‌ترين اثر مكتوب آذري، اوزان نام خنياگر دوره‌گردي است كه در شأن قهرمانان حماسه مي‌سرايد و دعاي خير بدرقه‌ي راه آنان مي‌كند و ترانه‌هاي دل‌انگيز مي‌خواند و دده‌قورقود خود يك «اوزان» است كه قوپوز در دست دارد و پس از پيروزي قهرمان داستان‌ها، در مجلس حاضر مي‌شود و برايش «سوي» (Soy) مي‌سرايد و «بوي» (Boy) مي‌خواند.5 

اوزان‌ها در دوران باستان، در ميان افراد قبيله‌ها از احترامي خاص برخوردار بودند. اين خنياگران، قوپوز به ‌دست،‌ ايل به ايل و اوبه به اوبه مي‌گشتند و نام سرافرازان قبايل را در سروده‌هاي خود جاودانه مي‌كردند، منظومه مي‌ساختند، داستان مي‌گفتند و در عين حال به مثابه‌ي ريش‌سفيد و داناي قوم، مردم را در حل دشواري‌هاي زندگي ياري مي‌نمودند.

از وجود اوزان‌ها در دورترين ادوار تاريخي خبر داريم و دوره‌ي كهن تاريخ ادبيات تركي سرشار از سروده‌هاي آنان است.

سرمنشا ادبيات تركي نيز مانند خود ترك‌ها، آسياي ميانه است. نخستين آثار و نشانه‌هاي آن پيش از مسيح، عبارت از سرودهاي ستايشي است كه در ميان گروه‌هاي گوناگون تركان از سوي كاهنان كهن مانند «شامان‌ها»، «قام‌ها»، «تويون‌ها» (Toyun) ، «باكسي‌ها» (Baksi)، «اوزان‌ها» (Ozan) و غيره سروده مي‌شده است. اين شخصيت‌ها كه در زمان‌هاي نسبتاً اخير، به ‌ويژه در ميان اوغوزان، تنها اوزان ناميده مي‌شدند، همراه با تقدس روحاني كه داشتند از وظايف ديني و كهانت گذشته گام پس نهادند و قوپوز را بر سينه فشردند و هرگونه احساس‌ها و تمنّيات توده‌هاي خود را به آواز آن ترنّم كردند و اسطوره‌ها و افسانه‌ها را دوباره جان بخشيدند. در كتبيه‌هاي 52 گانه‌ي دشت اورخون (Orkhon) نيز كه به زبان تركي باستان و با الفباي اورخوني بر جاي مانده‌اند، به ‌ويژه در ميان مطالبي كه «بيلگه قاغان» و «تان يوقوق» نقل و حك كرده‌اند به نمونه‌هاي بديع و اوليه‌ي شعر عاشيقي برمي‌خوريم كه از گذشته‌اي ديرسال تغذيه مي‌شده است و تا ظهور اسلام دوام داشته است.

در بيشتر منابع تاريخي، از دوام شعر عاشيقي در دوران پس از ميلاد مسيح سخن رفته است. مورخاني كه به مرگ آتيلا اشاره كرده‌اند، از مراسم عزاداري و مراثي اوزان‌هاي اردوي هون سخن گفته‌اند و چنين ترجمه‌اي از آن مراثي داده‌اند:

«آتيلا، بزرگترين فرمانرواي هون‌ها و پسر مونجوق و فرمانده‌ي كل نيرومندترين اقوام، با نيرويي كه پيشتر ديده نشده بود، بر اسكتيا و آلمان ظفر يافت. شهرهاي بسياري از اين سرزمين را گشود و رم را به هراس انداخت. رم از ترس از دست دادن سرزمين‌هاي ديگر، با خواهش تعهد ماليات‌هاي سالانه، او را از پيشروي بازداشت و پس از اين همه كار، به مدد خاص سرنوشت بمرد. نه چندان گمان كنيد كه در اثر هجوم دشمنان و يا خيانت آدم‌هاي خود، بلكه در ميان پايكوبي‌ها و بطن قومي شكست‌ناپذير بدون كوچك‌ترين تلخي بمرد. اين مرگ را كسي انتقام نخواهد ستاند، كدامين كس تواند تصوير كرد! . . . »6

واژه‌ي «Ashiq» كه به الفباي اسلام «عاشيق» مي‌نويسيم، در ادبيات آذري معناي گوناگوني داشته است كه برخي از آن‌ها اكنون متروك و مهجور شده است. در كتاب دده قورقود اين واژه در معناي دگمه و قاب‌بازي به‌كار رفته است:

«مگر سلطان من! پسرك ديرسه خان، با سه كودك ديگر اردو، آشيق (= قاب بازي) بازي مي‌كردند.»7 

هم‌اكنون اين واژه علاوه بر اين معنا به نام آلت كوچكي كه در سر «ساز»ها جهت كوك كردن ساز تعبيه مي‌كنند نيز اطلاق مي‌شود. اما واژه‌ي عاشيق كه «لقب خوانندگان مردم است كه هم مي‌خوانند، هم مي‌نوازند و هم شعر مي‌سرايند» به نظر پروفسور محمدحسن تهماسيب، ادبيات‌شناس معاصر، از كلمه‌ي «عشق» عربي گرفته شده و منطبق با موازين زبان‌شناسي آذري تغيير يافته و نام عمومي خنياگران دوره‌گرد آذربايجان شده است. ولي خولوفلو، ادبيات‌شناس اوايل قرن حاضر، اين واژه را به صورت «آشيق» نوشته و آن را تركي دانسته است و رابطه‌اي ميان اين واژه‌ي تركي با كلمه‌ي عاشق عربي ايجاد كرده است و گفته است:

«اين هر دو كلمه هم از نظر فرم و هم از لحاظ معنا شبيه و نزديك به هم هستند و اين شباهت، بعدها سبب آميختگي آن دو شده است.»8 

عاشيق هنرمند مردم است. هم شاعر، هم آهنگ‌ساز، هم منظومه‌سرا، هم خواننده، هم نوازنده، هم رقصنده، هم هنرپيشه و هم‌ داستان‌گو است. به عبارت ديگر در ملك شعر، منظومه، موسيقي و رقص خلاق است و هنرمندي است كه اين همه را با انگشتان ماهر و صداي دلنوازش اجرا مي‌كند.

در روزگاران گذشته به اين هنرمندان علاوه بر اوزان و عاشيق، «وارساق» و «يانشاق» هم مي‌گفتند و به هنرمندترين و شايسته‌ترينشان «دده» اطلاق مي‌شد كه از آن ميان مي‌توان «دده قاسم» (قرن سيزدهم هجري)، «توراب دده» (قرن دوازدهم هجري)، «دده ياديار» (قرن ده هجري)، «كرم دده» و مشهورتر از همه «دده قورقود» را نام برد.9 ادبيات عاشيقي بارزترين و روشن‌ترين ويژگي آميختگي‌هاي هنري را در خود نگه‌داشته است. گاه اين آميختگي، با سه زمينه‌ي عمده‌ي هنر، يعني شعر، موسيقي و رقص وحدت تشكيل مي‌دهد. اما عاشيق برتر، والا هنرتر از اين همه است.

ويژگي‌هاي شعر عاشيقي

گفتيم عاشيق هم آهنگ‌ساز، هم شاعر، هم خواننده، هم نوازنده، هم رقصنده،‌ هم هنرپيشه، هم منظومه‌سرا، هم اجرا كننده، هم داستان‌گو و هم رهبر اركستر است. براي اجرا كردن يك اوپرا، مثلا اوپراي «كوراوغلو» صدها هنرمند و نوازنده شركت مي‌كنند تا آن را روي صحنه بياورند. ولي يك عاشيق، به تنهايي مي‌تواند هر يك از بخش‌هاي اوپرا را در دهات و مجالس مردم به خوبي و شايستگي ايفا كند. فرق عاشيق با خواننده در آن است كه او ضمن خواندن، آن را با هنرپيشگي ايفا و اجرا هم مي‌كند و فرقش با هنرپيشه هم در اين است كه در يك صحنه همه‌ي تمثال‌ها و رل‌ها را اجرا مي‌كند و در عين حال هم ناقل داستان، هم رهبر اجرا و هم گزارشگر ماجراست. اما اين همه فرق كه بيشتر از اين هم هست، زياد مهم نيست. مهم‌ترين فرق در آن است كه عاشيق به خلاف خواننده و هنرپيشه، محل اجرا را در اصل خودش مي‌آفريند و مؤلف و آهنگ‌ساز هم خودش است. ويژگي‌هاي شعر عاشيقي را كه از اين گستردگي و آميختگي هنري مي‌زايد، مي‌توان چنين شمرد:

1. ميراث عاشيقي اساسا در حافظه‌ها نگه‌داري مي‌شود. هم از اين رو براي صاحب شدن به چنين ثروتي بايد حافظه‌اي نيرومند و تيز داشت. هر عاشيق استاد، هنگام گزينش شاگرد براي خود، ضمن آزمايش قابليت صدا، نفس، دست، زبان، انگشت و رقص، حافظه‌اش را نيز مي‌آزمايد. يكي از پژوهشگران كه درباره‌ي حماسه‌هاي «كوراوغلو» تحقيق كرده،‌ درباره‌ي عاشيق‌هاي آذربايجاني گفته است: «قوّت حافظه‌ي آنان (=عاشيق‌ها) مخصوصاً حيرت‌افزاست. هر چه كه از آن‌ها بخواهي،‌ بلافاصله بي‌آنكه مكث كنند يا اشتباه كنند، تمام ماجرا را از سر تا ته و با متانت بيان مي‌كنند.»10

2. انتقال اين ميراث از نسلي به نسل ديگر نيز شفاهي بوده است.

3. ويژگي ديگر و شايد ويژگي اساسي شعر عاشيقي «بديهه‌سازي» است بدين معنا كه ضمن ايفا كردن خلق كند و ضمن خلق كردن، ايفا كند. هر عاشيق كه اندك قابليت سرودن و خلاقيت داشته باشد، بديهه‌ساز مي‌شود ولي مسلّماً تنها عاشيق‌هاي توانا و والاقدرت هستند كه در حين بديهه‌سازي، آثار ارزنده‌ي ادبيات عاشيقي را مي‌آفرينند.

4. ديگر اين‌كه، آفرينش شعر عاشيقي روندي طبيعي و جاندار دارد، بدين معنا كه بدون نوشته و كتاب و نت، مستقيماً با توده‌هاي مردم وابسته است. ادبيات عاشيقي كاملاً ادبيات رسمي نيست، كاملاً فولكلوريك هم نيست. از نظرگاه اين‌كه متن ثابت ندارد به فولكلور و از ديدگاه اين‌كه «خالق» معين دارد به ادبيات رسمي نزديك است.

5. به خلاف ادبيات رسمي كه نمونه‌هاي آن از همان روز كه نوشته و ثبت مي‌شد، به همان صورت مي‌ماند و تغيير نمي‌پذيرد، آثار عاشيقي در هر ايفا دست‌خوش دگرگوني‌هايي مي‌شود. چنان‌كه بيشتر باياتي‌هاي «ساري عاشيق» از سوي توده‌هاي مردم دوباره‌سازي شده و جزو گنجينه‌ي فولكلور در آمده است. مردم اين باياتي‌ها را صيقل داده،‌ صاف‌تر كرده، از جان و دل به آن مايه‌ گذاشته‌اند و زنده نگه‌داشته‌اند. وابستگي ادبيات عاشيقي با فولكلور از اين جهت است كه هر عاشيق اولا، هنگام خلق اثر از آثار غني و سرشار فولكلوريك پيش از خود بهره مي‌جويد و مايه مي‌گيرد و ثانيا، اثرش پس از آفريده شدن دهن به دهن ميان مردم مي‌گردد و در ايفاي عاشيق‌هاي استاد و حرفه‌اي تغيير مي‌يابد و كامل‌تر مي‌شود. بدين‌جهت حتي مي‌توان گفت كه هر اثر عاشيقي اثر جمعي است تا فردي، و اين است كه گوييم وابستگي عميقي با آفرينش شفاهي مردم دارد.

طبق سنت براي ارزيابي قدرت هر عاشيق پرسش‌هايي نظير پرسش‌هاي زير از او مي‌كنند:

1. استادت كيست؟

2. كدام منظومه‌ها را مي‌داني؟

3. كدام آهنگ‌هاي عاشيقي را مي‌تواني بنوازي؟

4. چند عاشيق پرورش داده‌اي؟



هر عاشيق جوابگوي عيب‌ها و ايرادهاي شاگردانش نيز هست. حتي مسؤوليت مناسبات و رفتار آنان را با مردم دارد.

هر يك از انواع هنروري‌هاي عاشيق‌ها محتاج تحقيق و پژوهشي ژرف و همه‌جانبه است و هنوز ما در ايران، نخستين گام‌ها را هم برنداشته‌ايم و مهم‌ترين اين انواع، هنر سخن‌سازي يا «ادبيات عاشيقي» است كه در اين‌جا از نمايندگان برجسته‌ي طنزسراي آن سخن خواهيم گفت.

باري، ادبيات عاشيق‌ها دنباله‌ي سنت ادبي اوزان‌هاست و تنها نوع ادبيات شفاهي آذري است كه كمتر دچار دگرگوني شده است و سراينده‌هاي شعرها معلوم و مشخص است؛ زيرا هميشه در انجام سروده‌ها نام يا تخلّص عاشيق ذكر مي‌شود. هر چند اين جنبه، شعر عاشيقي را به ادبيات كتبي و رسمي نزديك مي‌كند ولي به جهت اين‌كه اغلب آثار و اشعار عاشيق‌ها تا روزگار حاضر صورت نوشته نيافته و ثبت نشده و سينه به سينه به نسل‌هاي بازپسين انتقال يافته و در دگرگوني‌هاي اجتماعي و سياسي مردم كم و بيش شكل عوض كرده و با رنگ‌هاي تازه‌تر جان گرفته است و هميشه ميان مردم عادي رايج بوده است و در مبارزات و ستيزهاي آنان به كار گرفته مي‌شده است، جزو ادبيات شفاهي و فولكلور به شمار مي‌آيد و خود تأثير مهمي در آفرينش بسياري از شاعران و سرايندگان كلاسيك آذري داشته است. مثلا، ملا پناه واقف11 شاعر سترگ‌انديش دو قرن پيش، تنها با تغذيه‌ي مستقيم از ادبيات عاشيقي، توانست رئاليسم تاريخي را در ادبيات رسمي آذري بنيان نهد و مكتب نويني ايجاد كند. حتي روايت شده است كه واقف، خود ساز مي‌نواخت و عاشيق بود. اين شاعر، خود طنزپرداز ماهري است و نمونه‌هاي طنزي فراواني در ديوان او بر جاي است.12 

انواع عاشيق‌ها

باري، عاشيق‌هاي آذربايجان را مي‌توان دو دسته كرد:

1. دسته‌اي كه تنها مهارت نواختن و خواندن دارند و خلاقيت هنري و ادبيشان ضعيف است و سرودها، منظومه‌ها و روايات عاشيق‌هاي ماهر را از حفظ و اجرا مي‌كنند و بدين ترتيب از زوال آن‌ها جلوگيري مي‌نمايند و به نسل بعد انتقال مي‌دهند.

2. دسته‌ي ديگر عاشيق‌هاي ماهر و استاد كه استعداد و طبع شعري سرشاري دارند و علاوه بر آن‌كه ترانه‌ها و رِنگ‌هاي مردمي را در ساز اجرا مي‌كنند، خود روايت‌ها، منظومه‌ها، ترانه‌ها و رِنگ‌هاي جديد خلق مي‌كنند و استادان شعر و موسيقي به شمار مي‌روند.



عاشيق‌ها گذشته از آن‌كه در طول تاريخ همه‌ي آهنگ‌هاي بومي و فولكلوريك را اجرا كرده‌اند، خود بيش از 72 آهنگ براي ساز نيز آفريده‌اند كه با حال و وضع، روحيه، اضطرابات، مبارزات و پيروزي‌ها و شكست‌هاي قهرمان منظومه‌ها تطبيق داده شده است. از آن ميان مي‌توان آهنگ‌هاي مشهوري چون دوبيتي، ديلقمي، يورديئري، ساري تئل، گرايلي، كرمي، يانيق كرم، مخمس و جز اين‌ها را نام برد. در ميان اين آهنگ‌ها بيش از ده نوع آن‌ها مناسب براي اجراي سروده‌هاي طنزي است و كمتر عاشيقي يافت مي‌شود كه در ميان منظومه‌ و قصه‌هايي كه نقل مي‌كند از آهنگ‌ها و پاره‌اي طنز بهره نجويد.

گونه‌هاي ادبيات عاشيقي

ادبيات عاشيقي گونه‌هاي فراواني دارد كه همه تحت قوانين طبيعي زبان به وزن بومي هجايي سروده مي‌شوند. مانند: قوشما، گرايلي، تجنيس، جيغالي تجنيس، دئييشمه، باغلاما، اوستادنامه، قيفيل‌بند، دوداق ده‌يمز، ديل ترپنمز، ديواني، مخمس، جيغالي مخمس، باياتي، سايا، تاپماجا، قوشايارپاق، حربه زوربا و غيره. بسياري ديگر از منظومه‌هاي شفاهي نيز به دست عاشيق‌ها آفريده شده است و گاه شده كه عاشيق‌ها از داستان‌ها و روايت‌هاي حماسي يا عاشقانه كه ميان مردم رايج بود، سود جسته، منظومه‌اي دلنشين ساخته‌اند. مانند منظومه‌هاي «اصلي و كرم»، «آرزي و قمبر»13، «حماسه‌هاي كوراوغلو»، «فرهاد و شيرين» و غيره.

رايج‌ترين گونه‌هاي ادبيات عاشيقي به شرح زير است:

قوشما: رايج‌ترين گونه‌ي ادبيات عاشيقي است كه دست كم از سه بند و حداكثر از 7 بند تشكيل مي‌شود. هر بند چهار مصراع يازده هجا دارد و در دو نوع تقطيع 5+6 و 3+4 و 4+4 رايج است. قافيه‌ها در قوشما چنين چيده مي‌شود:

a b c d , d-d-d-b, c-c-c-b,f-f-f-b . . . و در انجام قوشما معمولاً تخلص عاشيق يا شاعر ذكر مي‌شود. قوشما سيال‌ترين و زيباترين نوع شعر شفاهي است. اين نوع شعر را «واقف» وارد ادبيات رسمي نيز كرد. پس از او شاعران نام‌آوري مانند: ودادي، ذاكر، نباتي قره داغي، عاشيق پري و جز اين‌ها تحت تأثير شعر عاشيقي، قوشماهايي زيبا سرودند. مهارت قوشماسرايي برخي از شاعران روزگار ما مثلا، صمد وورغون، بانو مدينه گلگون، بالاش آذراوغلو، بولود قاراچورلو سهند، شهريار و غيره اعجازآور و حيرت‌انگيز است. چنان‌كه بسياري از سرودهاي آنان تبديل به ترانه‌هاي بومي شده است.

مثال: (6+5)

اسم پنهان كوچدو فاني دونيادان،

قاريشدي تورپاغا گؤز حاييف اولدو،

خدانين تدبيري بئله يميش بيزه،

سولدو ياناقلاري،‌ أوز حاييف اولدو.



اجل چاتيب نفس سنه دوزولدو،

غم- هيجران تاپدادي باغريم أوزولدو،

يئنه سئوديگيمدن اليم أوزولدو،

اختلاط توكندي، سؤز حاييف اولدو.



بويازيق جومانين دؤنوبدو بختي،

اسدي اجل يئلي سرويمي ييخدي،

دئديم كه شاد اوللام بو باهار وقتي،

تؤكولدو بورنومدان ياز، حاييف اولد.14 



براي تقطيع (4+4+3) بهترين مثال مجموعه‌ي قوشماهاي سيد محمد حسين شهريار معروف به «حيدربابايا سلام» است، كه بندي از آن را مي‌آوريم:

حيدربابا داغلاريميز دوماندي،

گونلريميز بير-بيريندن ياماندي،

آيريلمايين بير- بيريزدن آماندي . . . 



گرايلي: نوعي ديگر از شعر عاشيقي است. مثل قوشما ساخته مي‌شود، با اين تفاوت كه هر مصراع آن هشت هجا دارد. در موضوع عشق و حسرت و زيبايي‌هاي طبيعت سروده مي‌شود. گرايلي نيز 3، 5 يا 7 بند دارد. رديف‌ها و قافيه‌هاي آن هم مانند قوشماهاست.

مثال: (4+4)

گئدين دئيين خان چوبانا،

گلمه‌سين بو ايل مغانا،

گلسه قالار ناحق قانا،

آپاردي سئللر سارامي.



باياتي: نوعي از شعر هفت هجايي چهار مصراعي كه موضوع آن را شكوه و شكايت، هجران و غم عشق و مضامين اجتماعي تشكيل مي‌دهد و هر بند آن استقلال مضموني دارد و تنها نوع شعر عاشيقي است كه ميان عامه‌ي مردم رواج خاصي دارد و از انواع شعر فولكلوريك به شمار مي‌آيد.

مثال: (3+4)

آپاردي تاتار مني،

قول ائيلر ساتار مني،

ياريم وفالي اولسا،

آختاريب تاپار مني.



در نوع «باياتي» مضامين طنزي بيش از هر نوع ديگر جا مي‌گيرد و تاكنون باياتي‌هاي فلسفي طنزآميز فراواني به‌دست ما رسيده است. مثلاً دو باياتي زير:

عزيزم هاراييمدان،

ائل ياتماز هاراييمدان.

گونده بير كرپيچ دوشور،

عومرون ساراييندان.

زامانا، اي زامانا،

اوخو قويدون كمانا.

ائشّكلر آرپايئيير،

آت حسرتدير سامانا.



اوستادنامه: موضوع شعر عاشيقي اندرز دادن و احترام به اهل و عيال و نيكي و خيرخواهي است. چنان‌كه از نامش پيداست اوستادنامه حاوي خطاب‌هاي پندآموز و موضوعات فلسفي و اجتماعي است كه اغلب در مقدمه‌ي منظومه‌هاي عاشيقي گنجانده مي‌شود. گاهي در اوستادنامه‌ها از اساطير و ميتولوژي نيز استفاده مي‌شود و از آفرينش كاينات، خلقت انسان، اسطوره‌ي سليمان، اسكندر و جز اين‌ها سخن به ميان مي‌آيد. عاشيق‌ها ندا دهنده‌ي آرمان‌هاي والاي اسلام در ميان مردم بوده‌اند و به تلميحات بديع و زيبايي به قصه‌هاي شصت و هفتگانه‌ي قرآن در خلاقيت آن‌ها برمي‌خوريم. برخي از عاشيق‌ها نيز حتي منظوم ساختن يك قصه‌ي قرآني را برعهده گرفته‌اند. گاهي هم شرح مناقب و احوالات چهارده معصوم (ع) را سرآغاز منظومه‌هاي خود كرده‌اند.



مثال از اولولو كريم:

سلام وئريب بير مجليسه واراندا،

ياخشي اگلش، ياخشي اوتور، ياخشيدير.

دينديرنده كلمه- كلمه جواب وئر،

گؤرن دئسين بارك الله، ياخشيدير. 15



مثال ديگر از خسته قاسيم:

دلي كؤنول مندن سنه امانت،

پيس حياتدان ياخشي اؤلوم ياخشيدير،

بيرگون اولار قوهوم قارداش ياد اولار،

دئمه اولوسوم وار، ائليم ياخشيدير.



مجليسه واراندا اؤزونو اؤريمه،

شيطانا باج وئريب كميسه‌ني سؤيمه،

قوّه‌تلي اولساندا، يوخسولو دؤيمه،



خسته قاسيم كيمه قيلسين داديني؟

جاني چيخسين اؤزو چكسين اودونو،،

ياخشي ايگيد يامان ائتمز آديني،

چونكه يامان آددان اؤلوم ياخشيدير.16



دئييشمه: دئييشمه يا مناظره از جالب‌ترين و رايج‌ترين انواع شعر عاشيقي است. عاشيق‌ها هنگام مناظره (= دئييشمه) از انواع فرم‌هاي شعري عاشيقي مانند: تجنيس، قيفيل‌بند، باغلاما، اوستادنامه، حربه- زوربا و غيره استفاده مي‌كنند.

طبق سنت كهن، عاشيق‌هاي ماهر، هر از چندگاه يك‌بار در مجلسي حاضر مي‌شوند و در حضور مردم با هم به دئييشمه مي‌پردازند و شرط مي‌كنند كه هركس باخت، از خود را تحويل دهد و حتي از پيشه‌ي عاشيقي دست بر دارد. در اين نوع شعر عاشيقي رگه‌هاي طنز بيش از هر نوع ديگر ديده مي‌شود. در اين مسابقه‌ها بيشتر عاشيق‌هايي پيروز مي‌شوند كه بتوانند بالبداهه شعر بسازند و از انواع شعري استفاده كنند. در اين دئييشمه‌ها، عاشيق‌ها از دانش ديني، ادبي، تاريخي، اساطيري و علمي خود استفاده مي‌كنند و در هر مورد از رقيب با ساز و سخن پرسش‌هايي مي‌نمايند و او نيز به ساز و سخن پاسخ مي‌گويد. در تاريخ ادبيات عاشيقي برخي از دئييشمه‌ها نظير دئييشمه‌ي شاه اسماعيل با عرب زنگي، خسته قاسيم با لزگي احمد، واله با زرنگار و غيره بسيار مشهورند.

مثال «دئييشمه» از عاشيق اقبال و عاشيق علي:

سورغو:

او نه‌دير كه اوتوروندا جواندير،

اون بئشينده قوجالاردان اولودور؟

او نه‌دير كه ديلي آيري، سؤزوبير،

هانسي دريا هر دريادان دولودور؟

جواب:

او آيدير كه اوتوروندا جواندير،

اون بئشينده قوجالاردان اولودور،

او قلم‌دير، ديلي آيري، سؤزوبير،

علم درياسي هر دريادان دولو دور.



مخمس: در مخمس هر بند پنج مصراع دارد و گاهي عاشيق‌ها هر مصراع را دوپاره مي‌كنند و مي‌خوانند. گاهي عاشيق‌ها با افزودن كلمات به اول و آخر مصراع‌ها آن را به آهنگ معروف مخمّس منطبق مي‌سازند و مي‌خوانند.

بئشليك: بئشليك شعري است غير از مخمّس. هر مصراع آن دو لنگه‌ي پنج هجايي دارد و سه مصراع نخست هر بند اغلب از قيد قافيه آزاد است. بئشليك از مناسب‌ترين قالب‌هاي شعري عاشيقي براي مضامين طنزي است. حكيم سيد ابوالقاسم نباتي، شاعر جادوبيان ولايت ارسباران در عصر فتحعلي‌شاه، بئشليك‌هاي طنزي عاشيقي فراواني دارد كه دريغ است نمونه‌اي از آن‌ها در اين‌جا ذكر نشود:

گئت دولان بالا خا‌م‌سن حله،

پخته اولماغا چوخ سفر گرك.

مرغ قاف ايله همزبان اولوب،

دؤوره وورماغا بال و پر گره‌ك.



كوهِ عشقه گل، گئتمه بي‌دريغ،

غولِ دنگ تك دوشمه چؤللره.

تاكه سالكه رهنمون اولا،

خضرِ ره كيمي راهبر گره‌ك.



آز دانيش گيلن، اول گيلن خموش،

ائتمه عالمه سرِّ عشقي فاش،

بوردا دورما چوخ كئچ بو ورطه‌دن،

بو مقوله سؤز مختصر گره‌ك.



ساقي! گل مني جام عشقدن،

بير كرم قيليب ئويله مست قيل،

تا دئسينله خلق لال اورتورماغا،

بو نباتي تك بخته‌ور گره‌ك.17



منظومه: منظومه‌ها در فولكلور آذري، در واقع رمان‌هاي عاميانه هستند كه از نظر حجم بيشتر و گسترش وسيع، داراي اهميت‌اند. در فولكلورشناسي معاصر، به آن‌ها «داستان» اطلاق مي‌شود. در گذشته در كهن‌ترين آثار مكتوب آذري، چنان‌كه گفتيم «بوي» و در دوره‌ي اسلامي «حكايت»، «قصه» و «ناغيل» گفته مي‌شود. منظومه مركب از پاره‌هاي نظم و نثر است. عاشيق‌ها بخش‌هاي نثر را روايت مي‌كنند و پاره‌هاي نظم را در ريتم‌ها و آهنگ‌هاي گوناگون عاشيقي مي‌خوانند. هر دو پاره پيوسته و مربوط به هم‌اند. تكه‌هاي نظم، رايج‌ترين و سيّال‌ترين فرم‌هاي شعري بومي از قبيل قوشما، گرايلي و باياتي را دارند و همه، داراي ماهيت تغزلي رسا و مؤثر و از نمونه‌هاي زيباي شعري‌اند كه بيشتر هيجانات و اضطرابات دروني قهرمانان منظومه در آن‌ها ترنّم مي‌شود. چنان‌كه جاي ‌جاي به تعبيرهايي نظير: «نمي‌توان به سخن گفت، بايد با ساز سرود!»، يا «او گرفت و چنين سرود!» و يا «گرفت و ببينم چه پاسخ گفت. من عرض كنم شما بنيوشيد!» و غيره برمي‌خورديم. تكه‌هاي نثر در عين حال كه ابتدايي‌ترين اشكال نحوي زبان را داراست، زيباترين و دلنشين‌ترين تعبيرات و تشبيهات دلپذير طبيعي عاميانه را دارد. عاشيق‌ها در اين‌جا از گنجينه‌هاي واژگان و تعابير زبان مردم بهره‌ور مي‌شوند و به دنبال هم،‌ قافيه‌ها و تعبير‌هاي بومي وارد منظومه مي‌كنند. مانند: «اگر درياها مركب بشود و بيشه‌ها قلم، نمي‌شود شمار دارايي او را نگه داشت!»، يا «خود را هفت قلم آرايش داد و مانند ماه چهارده شبه درخشان شد و رو در روي او ايستاد»، يا «سخاوت خالق جوشيده بود و هنگامي كه زيبايي بخش مي‌كرد نخستين خط را از آن اين دختر كرده بود» و يا «از سرپوشيد و در پا قفل زد، از پا پوشيد و در سر قفل زد» و غيره. منظومه‌ها در مجالس سرور مردم سروده مي‌شوند. نظير جشن‌هاي عروسي كه چند شب پيش از جشن سرايش آن آغاز مي‌گردد. اكنون عاشيق‌ها اين كار را اغلب در قهوه‌خانه‌ها مي‌كنند. برخي از عاشيق‌ها منظومه‌اي را چندين روز و شب تعريف مي‌كنند. برخي ديگر، آن را هفته‌ها و ماه‌ها طول مي‌دهند. عاشيق وقتي ديد منظومه به طول انجاميد و شنوندگانش خسته شدند در ميان منظومه، قصه‌هاي كوتاه طنزي و هجوي موسوم به «قاراوللي» (Qaravalli) داخل مي‌كند و ترانه‌هاي نشاط‌انگيز مي‌خواند.

عاشيق‌ها در گذر از توصيف حادثه‌اي به حادثه‌اي ديگر، از ماهرانه‌ترين اصول داستان‌سرايي بهره مي‌گيرند. معمولا براي جلب توجه و علاقه‌ي شنوندگان خود، حادثه‌اي را ناتمام مي‌گذارند و مثلا، مي‌گويند:«حالا آرزي را در خانه‌ي تات داشته باشيد، بشنويم از قمبر كه به شكايت پيش خان رفت.»، يا مثلا:«دلي‌ها (Dali) در زندان بمانند، از كي بگويم؟ از كوراوغلو در چنلي بئل.» و مانند آن.

منظومه‌هاي آذري را فولكلورشناسان معاصر، در دو گونه‌ي منظومه‌هاي حماسي كه مهم‌ترين آن‌ها منظومه‌هاي نام‌آور «كوراوغلو»، «قاچاق كرم»، «ستارخان» و غيره هستند، مبارزه‌هاي حق‌طلبانه‌ي مردم در درازناي تاريخ پر فراز و نشيب تصوير شده است. برخي از آن‌ها نظير منظومه‌هاي «كوراغلو» از نامبردارترين آثار فرهنگي بشري هستند.

نوع عظيم و گسترده‌ي منظومه‌ها، منظومه‌هاي غنايي و عاشقانه‌اند كه پربارترين بخش فولكلور آذري را تشكيل مي‌دهند. اين گونه منظومه‌ها به خلاف منظومه‌هاي حماسي، محصول زمان صلح و دوران آرامش تاريخ اين سرزمين است. قهرمانان اين گونه منظومه‌ها پيام‌آوران دلباختگي، وفا، صداقت، دوستي و عشق هستند.

در اين منظومه‌ها، پيوسته دو قهرمان اصلي موجود است: عاشق و معشوق. تار و پود منظومه را عشق اين دلباختگان شوريده حال، تلاش براي رسيدن به هم و نوشيدن باده‌ي وصال و ناكامي‌هاشان تشكيل مي‌دهد. به نظر پروفسور محمد حسن تهماسب، فولكلورشناس معاصر مي‌توان همه‌ي منظومه‌هاي غنايي را مركب از سه بخش عمده‌ي زير دانست:

1. زاده شدن و پرورش اوليه‌ي قهرمانان.

2. دلدادگي و آغاز ماجرا.

3. موانع سر راه وصال و آغاز مبارزه.

4. انجام و اوج غم‌انگيز يا شادي آفرين منظومه.

هر يك از منظومه‌ها، متناسب با زمان و اوضاع زندگي و معيشت مردم هر دوره شكل مي‌گيرد و پايان مي‌پذيرد. از طريق هر كدام،‌آرزو و انديشه‌اي بيان مي‌شود كه زاده‌ي طرز زندگي مردم است. درد و بلايي كه قهرمان دچار آن مي‌شود، مصيبتي است كه گريبانگير مردم است و حتي نام قهرمان، متناسب با بلا و مصايبش نيز تغيير مي‌كند. چنان‌كه محمد مي‌شود «كرم»، رسول مي‌شود «غريب» و جز اين‌ها.

در بيشتر منظومه‌هاي غنايي رومانتيك، قهرمان به وصال مي‌رسد معشوقه‌ي خود را پس از رويارويي با دشوارترين موانع سر راه، برمي‌گيرد و به زادگاه خويشتن بر مي‌گردد. مثلا، منظومه‌هاي غنايي «عاشيق غريب»، «عاشيق عباس و گولگزپري»،‌ «شاه اسماعيل»، «علي خان و پري خانيم» و غيره چنين‌اند.

در برخي ديگر، مبتلاي جدايي ابدي دردانگيز و فاجعه‌آميز مي‌شوند. فرجام محنت‌بار اين‌گونه منظومه‌ها كه از اوضاع مشقت‌بار و فلاكت‌بار زندگي دوره‌هاي گوناگون گذشته‌ي مردم تاريخ اين سرزمين تغذيه مي‌شوند، شنونده را ساعت‌ها متأثر مي‌كند و به تفكر وا مي‌دارد و به نوحه‌هايي پرسوز و گداز كه به درامي درامي شكوهمند تبديل شود، همانند است. در اين‌گونه منظومه‌ها، همپاي برخي انديشه‌هاي محدود و مجرد خرافي، نظير تبليغ بي‌اعتباري دنيا و بي‌وفايي خوبان و اعراض از نعمت‌هاي اين جهان و غيره، افكار فلسفي و اجتماعي عامه‌ي مردم پيرامون جهان و زندگي و هم‌چنين آرزوها و تمنيات آنان و وضع معيشتيشان و نيز اعتقاد به روز جزا و عرصات و محشر نيز انعكاس پيدا مي‌كند.

به هر انجام، يك اصل هميشه در منظومه‌ها پا برجاست و آن ستيز و مبارزه‌ي قهرمانان با موانع سر راه وصال است. در اين مبارزه، قهرمان اغلب متكي به نيروي خود و قواي مادي جهان است. روياروي نيروهاي شر، دزدان سرگردنه و حتي سپاهيان حكام ولايت‌ها مي‌ايستد، مي‌ستيزد و غلبه مي‌كند و معشوقه‌ي خود را از چنگال آنان مي‌رهاند. در بسياري ديگر اغلب، استاد ساز و سخن است و با هنر عاشيقي به مبارزه مي‌رود. چنان‌كه در منظومه‌هاي «عاشيق غريب»، «عباس و گولگز»، «عاشيق قورباني» و غيره مي‌بينيم. در اين نوع منظومه‌ها كه گاهي بر اساس هنرنمايي و مهارت‌هاي عاشيقي بنيان مي‌گيرد، طرف مقابل قهرمان يعني نيروي شر و بدي نيز، از هنر عاشيقي بهره‌ور و مغرور به آن است و قهرمان با او به مسابقه و به ديگر سخن به «مشاعره» مي‌نشيند و سرانجام از او مي‌برد و «ساز» خود را مي‌بوسد و بر سينه مي‌فشارد و بي‌رنج و تعب به وصال مي‌رسد. چنان‌كه «عاشيق عباس» به دنبال شاه عباس كه گولگزپري، تنها معشوقه‌ي او را به زور به حرم‌سراي خود برده بود، با تنها ساز خود از توفارقان (= آذرشهر كنوني) تا اصفهان مي‌رود و با او ستيز «عاشيقانه» مي‌كند.

گاهي نيز در چنين منظومه‌ها نيروهاي موهوم و خارق‌العاده وارد مي‌شوند و قهرمان را ياري مي‌كنند. مثلا، خضر در منظومه‌ي عاشيق غريب، قهرمان منظومه را در عرض سه روز به موطن خود باز مي‌گرداند. در حالي كه كسي نمي‌توانست آن راه را چهل روزه طي كند و يا آن‌كه مثلا، بازيافتن روشنايي چشمان خود در «شاه اسماعيل و گلزار»، رهايي قهرمان از چنگال مرگ در عاشيق قورباني به دست نيروهاي مافوق طبيعي و غيره، از اين قبيل است. اين مورد، ويژگي بيشتر افسانه‌هاي آذري نيز هست كه از گذشته‌هاي بسيار دور و باورهاي ابتدايي مردم تغذيه مي‌كند.18 

ولي اين حادثه‌ها به هيچ روي، جريان اصلي منظومه‌ها نيست و حتي چه بسا كه به آن‌ها، آب و رنگ اين جهاني و هيجان‌آور نيز داده مي‌شود. چنان‌كه نفرين‌هاي قمبر در منظومه‌ي «آرزي و قمبر» بيشتر بيانگر هيجانات و اضطرابات قلب پاك و بي‌آلايش قهرمان ساده و بي‌چيز و ستمديده‌ي منظومه است.

همه‌ي اين‌ها از آن ناشي مي‌شود كه در اصل مبارزه در منظومه‌هاي غنايي يا مبارزه در منظومه‌هاي حماسي فرق عمده دارد. در انواع حماسي، قهرمان منظومه در راه منافع محرومان جامعه عليه ستمگران و زورگويان مي‌ستيزد، از دسته‌ها و گروه‌هاي جنگنده و از پيروزي‌ها، شكست‌ها، اشغال‌ها و استيلاها سخن مي‌رود. مبارزه‌هاي فداكارانه در راه نجات ميهن از چنگال دشمنان بيگانه و يا از ستم فئودال‌هاي محلي تصوير مي‌شود ولي در منظومه‌هاي غنايي به جاي اين مسايل سياسي و اقتصادي از دلدادگي و محبت سخن به ميان مي‌آيد. از مبارزه‌اي گفتگو مي‌شود كه عليه نيروهاي سپاه -كه موانع سر راه وصال هستند- بر پا شده است و در هر حال گرچه اين حادثه‌ها و تصويرها براي جوامع مشرق زمين در دوره‌ي فئودالي گذشته، عادي در نظر مي‌آيد ولي ستيزي نيست كه در «كوراوغلو» يا «قاراملك» يا «نبي» و يا حتي در شاه اسماعيل- تاجلي در راه منفع قومي و عقيدتي مي‌رود.

اين‌جا نه‌ تنها معنا، مضمون و مقصد فرق مي‌كند، حتي وسايط و سلاح نيز متفاوت است. اين‌جا به فلاخن، تير، گرز، پولاد، كمند، جامه‌هاي آهنين، سپر، تيغ مصري، ششپر و غيره نيازي نيست. سلاح مبارزه در منظومه‌هاي غنايي عبارت از ساز و سخن، آهنگ و نوا، رقص و ترانه و سخن گفتن في‌البداهه است. اين‌جا قافيه‌ها، تجنيس‌هاي بي‌حد و شمار، جاي تيرها و نيزه‌هاي فراوان حماسه‌ها را مي‌گيرد. و همين‌جاست كه گرچه مي‌دانيم منشا ارزش‌هاي معنوي و جلوه‌هاي هنري، همه طبيعت و زندگي مادي انساني است، جاي پاي اشكال گوناگون انديشه‌هاي قرون وسطايي ديده مي‌شود و خرافه‌ها مي‌توانند در خلاقيت بديعي انسان‌هاي ساده راه يابند.

ولي چنان‌كه گفتيم در اين منظومه‌ها نيز كه از نظر فورم زنجيره‌اي مركب از پاره‌هاي به هم پيوسته‌ي منثور و منظوم بديعي است، اصل همان ستيز است تا حد فداكاري و از جان گذشتگي در برابر خصم نيرومند و پرقدرتي كه نيروي شر و مانع رسيدن دلدادگان است و توصيف دقيق سيماي او كه دشمن مشترك قهرمان مثبت منظومه و مردم عادي است، منظومه‌ را از ماهيت تجريدي و انتزاعي بيرون مي‌آورد و به آن معنايي همگاني و مردمي مي‌دهد.

بعضي از عاشيق‌ها تا يكصد منظومه از حفظ دارند. تا كنون بيش از پنجاه منظومه‌ي عاشيقي از سوي فولكلورشناسان جمهوري آذربايجان چاپ شده است و متاسفانه در ايران در اين باب گام‌هاي جدي و علمي برداشته نشده است.19 

ديواني: نوعي ديگر از شعر عاشيقي است كه اغلب مانند قوشما در سه يا چهار بند ساخته مي‌شود. هر بند چهار مصراع 15 هجايي دارد. در ديواني هم مانند انواع ديگر، علاوه بر مضامين حكمت‌آموز، نصيحت، تغزل و جز آن، مطالب نيز گنجانيده مي‌شود.

مثال از عاشيق علسگر:

اسميمدي عاشيق علسگر، بودو دؤورانيم منيم،

غربت ائلده بير گؤزلده قالدي پيمانيم منيم،

اؤلدورسه‌ده بو سئودادا، حلالدي قانيم منيم،

اينجيمرم دوست يولوندا بوزياندان كئچميشم.



نمونه از عاشيق حسين شمكيرلي:

بيرگون بير شجر گؤردوم گولونون يارپاغي أوچ،

بوگونبذدن باش وئريب اوگونبذن تاغاي أوچ.

اگله‌شئيديم بير مقامدا او مجليسده وار ايديم،

اوردا حق باده وئردي قدح وئرن ساقي أوچ.



او ساغري بئله گؤردوم بئش يئردن قايناغي وار،

دوققوز يئردن مي وئريبدي اون يئددي بوداغي وار.

اوتوز دؤردو بار گتيريب، يوز اون دؤرد يارپاغي وار،

او يارپاغين آراسيندا دولانان نووراغي أوچ.



او مجليسده اگلشميشديم گؤردوم گؤزوم ياش وورور،

اون ايكي تام اوستاد گليب بير زندانا وورور.

قيرخ سكگيز شاگيردي وار بير ديوانا باش وورور،

او باخچادان كمان آلدي عاشيق حسين آغي أوچ.



پي‌نوشت‌ها:

1. مركب از دو جزء Qopو -uz. جزء دوم نشانه‌ي جمع است كه در تركي باستان كاربرد داشته است و در ضمير شخصي اول شخص جمع و دوم شخص جمع، يعني baniz و sanizبر جاي مانده است. جزء نخست نيز مشتق از مصدر Qopmaqو بن مضارع آن است. 

2. بعد از انقلاب اسلامي، اجراهاي دسته جمعي عاشيق‌ها بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.

3. مانند تاريخ قيام‌هاي شيعي و علوي سده‌ي دهم در آذربايجان كه در آفرينش ادبي «عاشيق قورباني» و قيام كوراوغلو كه در خلاقيت بسياري از عاشيق‌ها انعكاس يافته است.

4. رك. ديوان لغات الترك، اثر محمود كاشغري، چاپ TDK، آنكارا، 1979 .

5. Soyاز مصدر Soylamaqدر معناي «سرود ستايش منظوم» و Boyاز مصدر Boylamaqدر معناي «قطعه‌ي ستايش منثور». 

6. رك. وصفي ماهر قوجاتورك. تاريخ ادبيات ترك، آنكارا،‌1976، ص 121.

7. كتاب دده قورقود، به كوشش پروفسور دكتر محرم ارگين، آنكارا، 1956 ، ج 1.

8 . رك. اثر نگارنده زير نام: عاشيقلار، تهران، 1354 .

9. درباره‌ي دوره‌هاي ادب تركي رك. سيري در اشعار تركي مولويه، اثر نگارنده، تهران، 1369، انتشارات ققنوس.

10. طهماسب، دكتر محمد حسن. آذربايجان محبت داستانلاري، باكو، 1966، ج 1، ص 102 .

11. رك. واقف،‌ شاعر زيبايي و حقيقت، اثر نگارنده،‌ تهران، 1354 .

12. رك. همان.

13. اين منظومه به فارسي چاپ شده است: حبيب ساهر، آرزي و قمبر، ترجمه‌ي ح. م. صديق، انتشارات مازيار، تهران، 1353 .

14. آذربايجان شفاهي خلق ادبياتي، اثر پاشا افنديف، باكو 1981، ص 182 .

15. همان، ص 182 .

16. آذربايجان داستانلاري. باكو، 1966، ج 2، ص 7.

17. ديوان تركي سيد ابوالقاسم نباتي، نشر كنگره‌ي بزرگداشت حكيم سيد ابوالقاسم نباتي و انتشارات احرار، تبريز، 1372، ج 1، ص 230 .

18. درباره‌ي مضامين افسانه‌هاي آذري رك. هفت مقاله پيرامون فولكلور و ادبيات مردم آذربايجان، اثر نگارنده، تهران، 1356 .

19. از محققان معاصر آقاي «علي كمالي» را مي‌شناسم كه بيش از چهل منظومه‌ي عاشيقي را با شيوه‌هاي علمي بازنويسي كرده‌اند. هم‌چنين آقاي «منظوري خامنه» و آقاي «علي تبريزي» كه چند منظومه را به چاپ رسانيده‌اند.