چاپ

ماهنامه‌ی «خوی نگار» به مناسبت انتشار فرهنگ ترکی به فارسی «سنگلاخ» اثر «میرزا مهدی‌خان استرآبادی» (منشی الممالک نادر شاه افشار) مصاحبه‌ای با دکتر حسین محمدزاده صدیق ترتیب داده و در شماره‌ی 53-54 خود منتشر کرده است. در زیر متن مصاحبه را می‌خوانیم:

مصاحبه خوی نگار با دکتر حسین محمدزاده صدیق

با سنگلاخ از چاغاتای تا خوی

اخیراً فرهنگ ترکی به فارسی «سنگلاخ» در دو مجلد توسط دکتر حسین محمدزاده صدیق – استاد دانشگاه و مترجم رسمی- چاپ شده است. در زیر مصاحبه‌ای درباره‌ی نحوه‌ی کار علمی ایشان در مقابله و تصحیح این کتاب و همچنین اهمیت کار دو فرهنگ‌نویس اهل خوی انجام داده‌ایم.

 

سوال: جناب استاد، شما اخیراً کتاب فرهنگ ترکی – فارسی سنگلاخ را در دو مجلد منتشر کرده‌اید. با توجه به این که این کتاب در دربار «عباس میرزا» مورد توجه دانشمند و طبیب اهل خوی قرار گرفته و خلاصه‌ای از آن ترتیب یافته است، خواهش داریم درباره‌ی او و کارش توضیحاتی بدهید.

 جواب: بلی، «میرزا محمد عبدالصبور خویی»، طبیب دربار «عباس میرزا» بود. بعدها به تهران رفت و حکیم‌باشی دربار ناصرالدین شاه شد. به او «میرزا محمد قُبُلی» نیز می‌گفتند. اما معروف به «حکیم خویی» است. دهخدا می‌گوید چون علاقه‌ی زیادی به قلیان داشته، به او قُبُلی می‌گفتند. او از نخستین طبیبانی است که چند کتاب طبی مدرن عصر قاجار را از فرهنگی ترجمه کرده است. مانند «تعلیم‌نامه در محل آبله زدن» اثر «دکتر کارمک» پزشک اروپایی که خویی ترجمه‌ی آن را در سال 1245 در تبریز با حروف سربی چاپ کرد. یا کتاب «جامع الطّبین» که تالیف آن را به امر عباس میرزا شروع کرد و بعدها در تهران به اتمام رسانید. این کتاب مباحث عدیده‌ای در شناخت بیماری‌ها و معالجه‌ی آن‌ها دارد. یک نسخه‌ی خطی از آن در 650 صفحه در کتابخانه‌ی شهید مطهری تهران موجود است و هنوز چاپ نشده است. یک کتاب هم در علم تشریح با عنوان «انوار ناصری» دارد که در سال 1272 هـ. با صور و اشکال اعضاء‌ بدن انسان چاپ شده است.

 

سؤال: این طبیب اهل خوی بود؟

 جواب: بلی، پدرش هم در خوی مکتب داشته است. کودکی و جوانی خود را در خوی سپری کرده و سپس به امر عباس میرزا به تبریز رفته است. او را «جامع علوم قدیم و جدید» نام داده‌اند. از معروف‌ترین کتاب‌هایش «خلاصه‌ی عباسی» است که در روزگار عباس میرزا و به امر او در تبریز با خلاصه‌نگاری از «سنگلاخ» تبویب و تدوین یافته است. باید اشاره کنم، حکیم خویی در تلخیص سنگلاخ، گذشته از آن‌که امثله و شواهد و مشتقات لغات و سرواژه‌ها را انداخته، گاهی ضبط برخی سرواژه‌ها را نیز لازم ندانسته است. مانند: آجیقلانماق aclqlanmaq که آوردن آن را بعد از آجیقلاتماق acıqlatmaq ضروری تشخیص نداده است؛ زیرا قواعد سازه‌های فعلی را در مبانی اللغت آورده و گفته است که خواننده می‌تواند همه‌ی افعال را به همین قیاس صرف کند.

حكيم خويي برخي اشتباهات ميرزا مهدي‌خان را نیز بدون ذکر این که اشتباه است، تغییر داده و تصحیح کرده است. مانند: شرح واژه‌ی باجه baca كه در سنگلاخ به غلط نوشته شده است:«روزنه و دريچه‌ی بزرگ.» و حکیم خویی به درستی و به جا صفت «بزرگ» را تبدیل به «کوچک» کرده است. اما این کاهش‌ها همه جا به خواننده کمک نمی‌کند و گاهی سبب اختلال در معنا نیز می‌شود؛ چنان‌که در شرح سرواژه‌ی چؤرک اوتی çörəkoti در سنگلاخ آمده است:

«سیاه‌دانه که آن را به عربی حبةالسّوداء نامند.» و حکیم خویی از این توضیح فقط معادل «حبةالسوداء» را حفظ کرده است.

و یا در سرواژه‌ی آتیم atım در سنگلاخ آمده است:

«به قدر مسافت تیر پرتاب ...» و در خلاصه‌ی عباسی عبارت «به قدر» حذف شده است.

و یا در شرح قبا qaba در سنگلاخ آمده است:

«ستبر و ضخيم و برآمده به شكل حباب.» و در خلاصه‌ی عباسی «برآمده به شکل» حذف شده است.

 

سؤال: غیر از حکیم خویی از دانشمندان خوی شما فرهنگ «حسام خویی» را نیز تصحیح کرده‌اید، لطفا در این زمینه هم توضیحی بفرمایید.

 جواب: بلی، حسام خویی نخستین فرهنگ ترکی به فارسی را نوشته است. حسام خود را فرزند عبدالمؤمن می‌نامد و اهل خوی معرفی می‌کند. او در زمینه‌ی واژه‌پژوهی و لغت‌نامه نگاری از سرآمدان پيش­كسوت این رشته به شمار می‌آید. از تاریخ زاد و مرگ او اطلاعات چندانی در دست نیست اما می‌دانیم که منظومه‌ی «نصیب‌الفتیان و نسیب التبیان» را در سال 640 هـ. سروده است و مدتی از عمر خود را در دربار قارا ارسلان مظفری گذرانده است و روزگاری نیز در دربار سلطان رکن‌الدین قلیچ ارسلان (668 ـ 648 هـ.) بوده است. و در سال 686 هـ. کتاب «نزهة‌الکتاب و تحفة‌الاحباب» را به مظفرالدین اهدا کرده است. به طور کل شش کتاب از حسام خویی بر جای مانده است: «نصیب الفتیان و نسیب التبیان»، «نزهة الکتاب و تحفة الاحباب»، «قواعد الرسائل و فوائد الفضایل»، «دیوان شعر»، «ملتمسات»، «تحفه‌ی حسام». و من این کتاب اخیر را با همکاری آقای پرویز زارع شاهمرسی از خادمان فرهنگ آذربایجان بر اساس تصحیحی که در باکو انجام شده بود به سامان رسانیدم.  

مقابله‌ی نسخ خطی کتاب تحفه‌ی حسام را خانم‌ها طیبه علی‌اکبروا و جمیله صادق‌اوا در آکادمی علوم جمهوری آذربایجان انجام داده‌اند اما کار مقابله‌ی ساده‌ی آنان خواننده‌ی کنجکاو معاصر را ارضا نمی‌کرد. ما دوباره‌ متن نسخه‌ی خطی را بازخوانی کردیم، اشتباهات آن دو را اصلاح کردیم و املای کلیه‌ی کلمات ترکی را به صورت امروزی درآوردیم. مانند: صوصمش← سوسامېش، طرمق ← دورماق، صلنمق- ساللانماق، الوبرمق← اولو بارماق. و هم‌چنین کلمه‌ای مانند ارق که برای هر سه صورت اوراق oraq (=داس)، آرېق arıq (= لاغر)، ایراق iraq (= دور) به کار رفته است و ما هر کدام را با املای نوین در جای خود آوردیم. معادل فارسی کلیه‌ی لغات ترکی و اشکال کهن و آوانگاری آن‌ها را نیز بر متن افزودیم و با مقدمه‌ای نسبتاً گسترده در شرح حال و آثار این عالم اهل خوی، کتاب را به چاپ سپردیم.

 

سؤال: اجازه بدهید بیشتر درباره‌ی سنگلاخ صحبت کنیم. تا آنجا که می‌دانیم کسی تا کنون نتوانسته است این کتاب را به طور کامل تصحیح کند، در داخل و خارج هم فقط از آن خلاصه‌نویسی کرده‌اند، حتی به گفته‌ی خود شما کلاوزون انگلیسی هم ضمن اعتراف به صعوبت و سختی در کار مقابله و تصحیح آن، فقط یک نسخه‌ی خطی از آن را تکثیر و چاپ کرده است، ممکن است درباره‌ی روند کار تصحیح این کتاب صحبت کنید؟

 جواب: همین طور است، واقعاً کار سخت و طاقت‌فرسایی بود. من از سال 1362 که پس از اتمام تحصیلاتم در ترکیه به وطن برگشتم، به توصیه‌ی مرحوم دکتر شهیدی تصحیح این اثر را در برنامه‌ی کاری خود قرار دادم. نسخه‌ها‌ی خطی شناخته شده را گردآوری کردم و از سال 1384 به طور تمام وقت بر روی آن کار کردم. در ابتدا کار تصحیح را با نسخه‌ی کتابخانه‌ی مجلس آغاز کردم. این نسخه خوانا بود اما متوجه شدم مستنسخ هر کجا نتوانسته کلمه را بخواند، یا بفهمد آن را نقاشی کرده است. این بود که نسخه‌ها‌ی آنکارا و  کتابخانه‌ی دانشگاه تهران را در تصحیح اولیه پیش رو داشتم. حاصل کار مقابله حدود سه هزار صفحه دست‌نوشته شد که آن را برای حروف‌نگاری آماده کرده بودم. جهت سهولت کار لازم بود تایپ ساده صورت نگیرد بلکه تفاوت فونت اعمال شود تا سرواژه‌ها، معنای واژه، تلفظ، کلمات و جملات عربی، اشعار و نام کتاب‌هایی که میرزا مهدی‌خان اشعار یا سرواژه‌ی مورد نظر را از آن‌ها اخذ کرده است هر کدام متفاوت به چشم آید که این کار توسط یکی از دانشجویانم صورت پذیرفت اما لاتین‌نگاری اولیه‌ی سرواژه‌ها و اشعار موجود در متن را آقای حسن بیک هادی و بعداً خانم معصومه بازکیایی انجام دادند که هر کدام چند ماه به طول انجامید. پس از حروف‌نگاری متن، دیگربار از نسخ کتابخانه‌ی دانشگاه تهران و آنکارا جهت مقابله و تصحیح بهره بردم. این تصحیح بر اساس نسخه‌ی اساس صورت نپذیرفت زیرا که هر کدام از نسخه‌ها دارای ایرادات نگارشی بودند و می‌بایست کار بر اساس به‌گزینی صورت گیرد. جهت تصحیح مبانی اللغه که قسمت اول کتاب است، نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی بسیم آتالای ترکیه را نیز در دست داشتم. اما نسخه‌های دانشگاه تهران و آنکارا از صحت بیشتری در نگارش لغات و کلمات برخوردار بودند. به سبب ناخوانا بودن کلمات مخصوصاً در متن اشعار نوایی و مهجور بودن ترکی جغتایی و حتی استفاده از اشعار مغولی در این لغت‌نامه کار خوانش، گاه و بی‌گاه به بن‌بست می‌رسید و در هیچ یک از نسخ شکل صحیحی از کلمه به دست نمی‌آمد.

من برای خوانش نسخه‌ها و تصحیح به دستیاری افرادی نیاز داشتم که به شکل مداوم با من همکاری کنند. به همین دلیل از همکاری چند نفر از دانشجویانم به مدت چندین ماه کمک گرفتم و تفاوت نسخ را استخراج کردیم. به دلیل گستردگی دامنه‌ی لغات که به علوم مختلف اعم از طب، نجوم، جغرافیا، سیاست، جانورشناسی، گیاه‌شناسی و ادبیات ارتباط پیدا می‌کرد، بسیاری از کلمات فارسی و عربی و حتی ترکی، شکل و معنای غریب داشت که می‌بایست از طریق اینترنت و یا مراجعه به کتابخانه‌ها در رفع آن می‌کوشیدیم و این نیز نیاز به کمک و همراهی تنی چند از جوانان علاقه‌مند داشت که فهرستی از کلمات را به همراه داشته باشند و در کشف لفظ و معنا جهت تطبیق با واژه‌ی مذکور در نسخه‌ی خطی من را یاری رسانند.

با همه‌ی این تفاصیل  تصمیم گرفتم به کشور اوزبکستان کنم تا بتوانم به منابع ترکی جغتایی و آثار نوایی دست پیدا کنم و با پژوهشگران فن در آن کشورها به تبادل آراء بپردازم اما هر چه تلاش کردم برای سفر به آن کشور و ارتباط با لغت‌شناسان راه به جایی نبردم و از همکاری نهادهای ذیربط نیز بی‌بهره ماندم.

شاید بتوانم بگویم در حدود 10 الی 15 مرتبه تمامی چندهزار صفحه‌ی تایپی را جهت مقابله‌ی مکرر، غلط‌گیری و بازخوانی پرینت کردم. الفبای عربی و لاتین را بارها غلط‌گیری کردم. ازدحام غلط‌گیری در هر صفحه باعث می‌شد، چشم حروف‌نگار بعضی را از قلم بیاندازد و نیاز به پرینت مجدد باشد. حتی تغییراتی که در شکل فونت‌ها و اندازه‌ی آن‌ها می‌دادم، باعث می‌شد حروف‌نگار ناچار شود تمامی صفحات را از نو تنظیم کند. از طرفی فراوانی حروف در کلمات ترکی مثلاً در فعل «تیپرانمانكیز»،‌ «تونگتارالینك»،  «تونگولمیشانك» منجر به این می‌شد که سطرها نظم یکسانی را به چشم نشان ندهند و تنظیم هر یک از این امور زمان خود را می‌طلبید.

سهم هر یک از این چند نفر را- که در به انجام رساندن این تصحیح، من را یاری کردند- در جلد سوم سنگلاخ بیان خواهم کرده‌ام.

 

سؤال: آیا سنگلاخ جلد سوم هم دارد؟

 جواب: جلد سوم سنگلاخ شامل مقدمه‌، استدراکات و اعلام است. در مقدمه به معرفی میرزا مهدی خان و امیر علیشیر نوایی و دستور زبان ترکی جغتایی پرداخته‌ام. به دلیل اهمیتی که سنگلاخ دارد می‌بایست فهرستی از نام اشخاص، مکان‌ها، کتاب‌ها، اشعار، طوایف، گیاهان، جانوران و عبارات عربی در دسترس آیندگان قرار گیرد. در حین تصحیح و غلط‌گیری، اعلام را مشخص می‌کردم که حروف‌نگار موظف بود آن‌ها را به همراه شماره صفحات در فایلی جداگانه جمع آوری کند. اما به دلیل تغییرات فراوان که در طی این سال‌ها در فایل حروف‌نگاری شده بوجود آمد، ناچار شدیم پس از به پایان رساندن صفحه‌آرایی نهایی کتاب، مجدداً نسبت به استخراج شماره‌ صفحات اقدام کنیم که کاری چندان آسان نبود. مثلاً در اعلام این کتاب، حدود 720 عبارت منثور و 4900 بیت استخراج شده است و یا عدد نام‌های اشخاص و طوایف به 600 ، کتب به 96 و گیاهان و حیوانات به حدود 1000 می‌رسد. از نکات بارز جلد سوم، جمع‌آوری نقدهایی است که میرزا مهدی خان نسبت به کتب لغت‌شناسان پیش از خود داشته است. این افراد و کتاب‌ها شامل مؤلف رومی، نصیری، طالع هروی، فراغی، ندرعلی، سروری کاشی، فرهنگ جهانگیری، برهان قاطع، مؤید الفضلاء، حبیب السیر، ظفرنامه، تاریخ روضة الصفا، تحفة المؤمنین، زینت المجالس، تاریخ وصّاف، اوغوزنامه، عجایب البلدان، جامع التواریخ رشیدی، نصاب ترکی و قاموس می‌شوند که بسیاری از این کتاب‌ها در تطاول روزگار از بین رفته‌اند و اکنون نشانی از آن‌ها نداریم.

 

سؤال: ترکی جغتایی چه تفاوت‌هایی با ترکی آذربایجانی یا ترکی رومی دارد؟

 جواب: در نوع‌بندي گويش‌هاي زبان تركي، گويش چاغاتايي، در گروه گويش‌هاي آسياي ميانه، يا گويش‌هاي شرقي داخل مي‌شود كه تا يك صد سال پيش از اين به عنوان گويش ادبي و لهجه‌ي كبار تركي شرقي كاربرد داشت و امروزه جاي خود را به اوزبكي و اويغوري نوين واسپرده است.

اين گويش تركي سده‌هاي ميانه كه ادامه‌ي منطقي تركي قاراخاني يا خاقانيه و سپس تركي خوارزم بود، در دوران جانشينان امير تيمور به اوج شكوفايي خود رسيد و به زبان سياسي، ادبي و رسمي دولت‌هاي تركستان شرقي و آسياي ميانه تبديل شد و اعتباري جهاني يافت. پس از اشغال و تصرف ولايات بخارا (1868)، خيوه (1873) و خجند (1876) از طرف دولت تزاري روس، اين گويش به تدريج اعتبار خود را از دست داد و از سال 1921، لهجه‌ي عوام شهرهاي اوزبكستان به عنوان گويش دولتي برگزيده شد و جاي آن را گرفت.

نام چاغاتاي منسوب به پسر دوم چنگيزخان، به همين نام است. چنگيزخان پيش از فوت خود، امپراتوري گسترده‌ي خويش را ميان فرزندانش تقسيم كرد، ماوراءالنهر و تركستان شرقي را به چاغاتاي داد و بعدها، چانگوريه، اويغور، كابل و غزنه نيز جزء متصرفات وي در آمد. كشور تحت فرمان او چاغاتاي اولوسو نام گرفت، از او به فرزندش قارا هلاكو و از وي به طواخان و سپس به قازان خان رسيد. پس از مرگ قازان خان، به دو بخش ماوراءالنهر و مغولستان تقسيم شد و تنها اميرتيمور توانست ميان اين دو بخش، ديگرباره وحدت ايجاد كند و هر دو را تحت يك پرچم در آورد.

نام چاغاتاي به عنوان نام رسمي اين امپراتوري از زمان طواخان رواج يافت و همه‌ي ايلات و عشاير ترك آن سامان در مقابل مغولان، چنين ناميده شدند.

منظور از اصطلاحات «ايل جغتاي» و «خيل جغتاي»، تركان تحت فرمان امپراتوري امير تيمور هستند كه در متون تاريخي فارسي مانند: ظفرنامه از شرف الدين علي يزدي و متون تركي مانند: بابرنامه فراوان به كار رفته است.

گويش تركي چاغاتايي در متون تركي عصر تيموري به صورت ترك تيلي، ترك الفاظي، تركي تيلي، تركي لفظي،‌ توركجه تيل و يا به صورت اختصاري تركي و توركجه ناميده شده است. اما نوايي آن را به صراحت «چاغاتاي تيلي» ناميده است.

ميرزا مهدي خان نيز اصطلاح «لغت جغتاي» را در مقابل اصطلاح «لغت تركي» و يا «لغت ترك» قرار مي‌دهد و منظور وي شيوه‌ي گويشي است كه در آثار نوايي، لطفي هروي، بابر و سلطان حسين بايقارا به كار رفته است و امثله و شواهد را نيز از آثار آنان ذكر مي‌كند.

در قرن گذشته تركي‌پژوهان اروپا از جمله هـ . وامبري با تأليفات خود، به اين اصطلاح اعتبار علمي دادند. بدين‌گونه گويشي كه در فاصله‌ي قرن هفتم تا دوازدهم هجري در آسياي ميانه براي تأليف و تصنيف متون اسلامي به كار مي‌رفته است، «چاغاتاي» نام گرفت و بر همين اساس، شيخ سليمان افندي يكي از لغت‌نويسان اواخر دوره‌ي عثماني فرهنگي با نام لغات جغتايي و تركي عثماني نوشت.

 از سوي ديگر، برخي مستشرقان روسي نظير و. رادلف اين اصطلاح را فقط براي آثار ادبي بازمانده از دوران ما بعد تركي خاقانيه اطلاق كردند و زبان رايج دوران تيموري تا سده‌ي اخير در آسياي ميانه را «تركي شرقي» ناميدند.

در روزگار ما مرحوم محمد فؤاد كؤپرولو به تعريف اصطلاح زبان‌شناسي «گويش چاغاتاي» çağataylehcesi دست زد و تاريخ آن را به 5 دوره‌ي زير تقسيم كرد:

            1. دوره‌ي آغازين (سده‌هاي هفتم و هشتم هجري.)

            2. پيش از دوره‌ي كلاسيك (نيمه‌ي اول سده‌ي نهم.)

            3. دوره‌ي كلاسيك (نيمه‌ي دوم سده‌ي نهم هجري.)

            4. ادامه‌ي دوره‌ي كلاسيك (سده‌ي دهم هجري.)

            5. دوره‌ي افول (سده‌ي يازدهم و دوازدهم هجري.)

 

زبانشناسان دوره‌ي شوروي، كاربرد اصطلاح «چاغاتاي» را منسوخ كردند و به جاي آن اصطلاح «اوزبكي» را به كار بردند و تاريخ آن را به سه دوران تقسيم كردند:

            1. دوران نخستين (سده‌هاي چهارم يا هفتم هجري) – دوران تكوين زبان و ادبيات تركي.

            2. دوران اشرافي (سده‌هاي هشتم يا پانزدهم هجري) – دوران ادبيات كلاسيك.

            3. دوران معاصر (سده‌ي دوازدهم هجري به بعد) – دوران تسلط گويش اوزبكان.

 

ژانوس اكمن با بررسي همه‌ي ديدگاه‌هاي متفاوت فوق، در تقسيم‌بندي علمي خود، تاريخ زبان تركي شرقي در آسياي ميانه را اول به سه دوره‌ي اصلي زير تقسيم مي‌كند:

            1. دوران تركي قاراخاني يا خاقانيه (سده‌هاي پنجم تا هفتم هجري.)

            2. دوران تركي خوارزم (سده‌ي هشتم هجري.)

            3. دوران تركي چاغاتاي (سده‌ي نهم تا سده‌ي چهاردهم هجري.)

 

و دوران «زبان چاغاتاي» را نيز در سه دوره‌ي زير قابل مطالعه مي‌داند:

1. دوره‌ي پيشين (از اواخر سده‌ي هشتم تا اوايل قرن نهم هجري:) از نمايندگان ادبيات اين دوره‌ مي‌توان سكاكي، لطفي، عطايي، كمال خجندي، سيد احمد ميرزا، حيدر خوارزمي، يوسف اميري، يقيني، احمدي و گدايي را نام برد.

 2. دوره‌ي مياني (از اوايل سده‌ي نهم تا سده‌ي دهم هجري:) از نمايندگان ادبيات اين دوره مي‌توان سلطان حسين بايقارا، امير عليشير نوايي، حامدي، شيباني، عبيدي، محمد صالح، مجلسي، بابر، بايرام‌خان را نام برد.

3. دوره‌ي نوين (از سده‌ي دهم هجري تا 1921 سال تأسيس جمهوري اوزبكستان شوروي:) از نمايندگان اين دوره مي‌توان ابوالغازي بهادر خان، بابا رحيم مشرب، صوفي يار، طردي، هويدا، مونس، خوارزمي، محمد رضا آگاهي، نادره، محزونه، اويسي، كلاهي، مخمور، مقيمي، عبيد الله ذوقي، عثمان، خواجه زاري، شوقي نمنگاني را نام برد.

 

سؤال: در مورد ساختار کتاب نیز توضیحاتی بفرمایید.

 جواب: كتاب سنگلاخ در سه بخش اصلي سازه‌بندي شده است: بخش نخست كه مؤلف به آن نام «مباني اللغت» داده است، شامل مقدمه‌اي در معرفي خود و علت تأليف و سپس بحث مفصلي در دستور زبان تركي چاغاتايي منقسم به قسم‌هايي با عنوان‌هاي: قاعده. در انتهاي بخش نخست، فصلي افزوده و در آن ليستي شامل دوازده بند آورده و در آن به ذكر عبارات و لغاتي از آثار نوايي پرداخته است كه معاني آن‌ها برايش مكشوف نبوده است. در اين قسم، ساختار كتاب بدين‌گونه است كه اول به ترتيب حروف به «كتاب» تقسيم شده نظير: كتاب الالف، كتاب الباء و . . .

سپس در هر كتاب سه بخش زير آمده است: باب المفتوحات، باب المكسورات، باب المضمومات.

هر يك از اين بخش‌ها نيز به ترتيب حروف پس از حرف با صدا بخش‌بندي شده است. افعال، اول به صورت مصادر آمده و سپس مشتقات آن داده شده است. نام واژه‌ها همگي با عبارت «من الجوامد» از كنش واژه‌ها جدا شده است. تلفظ اغلب لغات را خود داده است.

بخش دوم، متن اصلي كتاب سنگلاخ را، در واقع به صورت يك لغت‌نامه‌ي تركي به فارسي گسترده نگاشته است كه به ترتيب اجزاء الفبايي تنظيم شده و هر جزء كتاب ناميده شده است. مانند: كتاب الالف، كتاب الباء و . . .

بخش سوم، عنوان «تذييل» دارد و عبارت از فرهنگ لغات و عبارت عربي و فارسي به كار رفته در آثار نوايي (ديوان‌هاي تركي و محبوب القلوب) است كه به نظر مؤلف از سوي لغت‌نويسان قبلي توضيحات كافي در باب آن‌ها داده نشده بود. اولين مدخل «آب آتش رنگ» در معناي «شراب» است. و آخرين مدخل «يكران» به معناي «اسب» است. اين كتاب در سال 1172 و يا 1173 (ميلادي 1760- 1758) تأليف شده است.

 

سؤال: نشر این کتاب به چه شکل بود؟

 جواب: انتشار یک لغت‌نامه‌ی قرن یازدهمی دو هزار صفحه‌ای برای ناشر خصوصی هم یک فرصت طلایی بود و هم چالش. زیرا که قیمت کتاب در یک بازار رقابتی مسأله‌ی مهمی است و ناشر ابتدا سود و زیان خود را در نظر می‌گیرد و در مراحل بعد به خدمات فرهنگی می‌اندیشد. آنچه مسلم است به انجام رسیدن تصحیح و نهایتاً چاپ چنین اثری نیاز به حمایت‌های دولتی چندین ساله و در اختیار گرفتن یک گروه از افراد با تخصص‌های متفاوت، و مهم‌تر از آن داشتن یک مکان مشخص برای تجمع همزمان و تبادل آراء داشت. البته من نمی‌توانستم دست روی دست بگذارم تا چنین کمک‌هایی از راه برسند. زمانی که نشر اختر تصمیم به چاپ این کتاب گرفت برای بازخوانی نهایی بار دیگر تمامی متن را پرینت کردم. این بازخوانی و غلط‌گیری نهایی و کشف لغات ناخوانا و بازمانده از تصحیح نیز با همراهی حروف‌نگاری که در کنارم بود از مهر 93 به مدت شش ماه طول کشید تا نهایتا اواخر اسفند آن را به ناشر تحویل دادم.

با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.