چاپ

وقتی بشارتی نیست

-41-

 در عرفان، مقامي وجود دارد كه معلوم نيست ديگر طالب كيست و مطلوب کيست! نمي‌توان ميان آن‌ها تفاوتي قائل شد. زماني كه چنين حالتي اتفاق مي‌افتد، طالب، حرف‌هايي از جنس ديگر مي‌زند. مانند شمس تبريزي و مولوي. سخنان شمس تبريزي از نوعي است كه نمي‌توان طالب و مطلوب را در آن از يكديگر تفكيك كرد. سخنان اين، سخنان او است و سخنان او، سخنان اين است! و زماني كه كلام پر رمز و راز مولوي را مي‌شنويم، معلوم نيست كه اين كيست كه سخن مي‌گويد. زماني كه «من‌»ها ناپديد شود يك چيز باقي مي‌ماند. تفاوت‌ها و نزاع‌ها پايان مي‌يابد.

داستان‌هاي عرفاني‌يي كه در اين مورد گفته شده است، فقط يك قصه‌پردازي نيست، بلكه از وقايعي الهام گرفته شده است. آن داستان‌ها خميرمايه‌اي داشته‌اند.