چاپ

مشخصات کتابکتابهای دکتر حسین محمدزاده صدیق

نام: برگزیده دیوان کبیر (شمس تبریزی)
مؤلف: مولوی
انتخاب و توضیح: دکتر ح. م. صدیق
نوبت چاپ: اول 
محل نشر: تهران
سال نشر: 1386
موضوع: گزیده‌ای از غزلیات شمس تبریزی
342 ص.

شرح مختصر كتاب

کتاب در بر دارنده‌ی حدود غزل ناب از مولوی است که یکی از شاگردان دکتر صدیق که در کلاس درس، آن‌ها را در پیش ایشان تلمذ کرده، با اجازه‌ی استادش و با مقدمه‌ای در شأن نزول کتاب آن را تدوین و به چاپ سپرده است.

مقدمه


شمس الدين محمد بن ملك داد تبريزي در دامان ايل قبچاق پرورش يافته بود. پدرش اهل تبريز بود و سله‌بافي پيشه داشت. شمس الدين در همان شهر پرورش يافت. از كودكي آثار ذكاوت و كرامت و بركت حضور در وي پيدا بود. 

در سوي ديگر گيتي نيز، در سال 604 هجري قمري، شاهبازي باليدن آغاز كرد. او را به نام جلال الدين محمد بلخي رومي متخلص به مولوي مي‌شناسند. مولوي متولد بلخ و منسوب به خوارزمشاهيان بود. پدرش بهاءالدين ولد از دانش روزگار خود بهره‌ داشت و او را در هفت سالگي به ديدار عطار نيشابوري برد و سپس به سرزمين امن سلاجقه در آسياي صغير آورد و در قونيه اسكان داد. وقتي بهاءالدين ولد روي در نقاب خاك كشيد، مولوي 24 ساله بود و براي اهل علم به جاي پدر، مشغول وعظ و مجلس درس و مدرسه شد. در جمادي الآخر سال 642 هجري، زماني كه 38 سال داشت، در روزي از روزها، شمسِ بخت مولوي بر او تابيدن آغاز كرد. از آن زمان خروش و جوششي شگرف در وي ظاهر شد. شمس و مولوي نزديك دو سال با يكديگر روزگار گذرانيدند و سپس تأثير آن دو سال، در طي 18 سال همچون چشمه‌اي خروشان از دست و زبان مولوي به سوي گوش‌ها و هوش‌ها جاري شد. و سرانجام در سال 662 هجري جسم خويش را ترك كرد، ولي حرارت تابش دروني خود را بر در و ديوار اين عالم، باقي گذاشت.

مولوي بر خلاف فيلسوفان كه به «مطلق وجود» اعتقاد دارند، از «وجود مطلق» سخن مي‌گويد. يعني تنها به يك «وجود حقيقي» معتقد است و براي احدي قايل به وجود نيست و همه‌ي موجودات را مظاهر آن «وجود حقيقي» مي‌شمارد و «عليت» را قبول ندارد و موجودات را معلول نمي‌شناسد. هم از اين روي «شمس تبريزي» را سايه و انعكاسي از «وجود مطلق» مي‌داند و او را «نور مطلق» مي‌نامد كه از «وجود مطلق» تابيده است. او شمس را نه به چشم ظاهر بلكه به ديده‌ي باطن مي‌نگرد. زيرا اعتقاد دارد ظاهر گر چه نشان‌ دهنده‌ي باطن است، حجاب باطن نيز هست. ظاهر، چيزي جز سايه‌ي باطن و جسم چيزي جز سايه‌ي روح نيست. روح را چون ماه و تن را چون ابر مي‌داند و تن شمس را ابري مي‌شناسد كه با «نور مطلق» منوّر شده است. و نعمت ديدار اين انعكاس زيبايي مطلق را نصيب خود مي‌داند و او را آئينه‌ي تمام صفات و افعال «وجود مطلق» مي‌شناسد:

نور جستم، خود بديدم نور نور،
يوسفي جستم لطيف و سيم تن،
چون تو را ديدم، بديدم خويش را،


حور جستم، خود بديدم رشك حور.
يوسفستاني بديدم در تو، من.
آفرين آن آينه‌ي خوش كيش را!


مولوي رومي، تمامي جلوه‌گري‌ها در همه‌ي مظاهر غيب و شهود را حركات و جلَوات و غمزه‌ها و كرشمه‌هاي «نور مطلق» مي‌داند و همه‌ي زيبايي‌ها و خوبي‌ها را مظهر لطف و انعكاسي از زيبايي او مي‌شناسد. و از اين راه است كه هر لحظه در هشياري و بيداري سخنان خود را به زبان غزل جاري ساخته است و حتي بسياري از مريدان خويش از جمله حسام الدين چلبي را مأمور نوشتن آن‌ها كرده است. وي بعد از «غروب شمس» براي بيان عشق پاكبازانه‌ي خود به وي، بعضي از مريدان، از جمله حسام الدين را آيينه‌ي احوال خويش كرد تا بتواند همه‌ي اقمار اطراف خود را تحت تلألؤ انوار شمس در آورد.

از مولوي چندين مكتوب بر جاي است:

1. مجالس سبعه: كه هفت مجلس وعظ مولوي پيش از ديدار با شمس تبريزي است. كه بعدها توسط او بازنگري شده است. 

2. فيه ما فيه: مجموعه‌ي تقريرات و تراوشات ضمير صافي او و در واقع، الفاظ وحي آساي شكربار شمس الدين است.

3. مثنوي معنوي: نزديك 24 هزار بيت شعر و در 6 دفتر است كه مي‌توان آن را به نوعي، ترجمه‌ي منظوم فيه ما فيه هم دانست لاكن به صورت مبسوط در قالب داستان‌هاي توي در توي كه از يك داستان آبستن زائيده مي‌شود تدوين يافته است.

4. مكتوبات: كه شامل نامه‌هاي مولوي به افراد گوناگون است.

5. ديوان شمس تبريزي: مشتمل بر حدود 42000 بيت شعر فارسي، تركي و عربي در قالب قصايد، غزليات، ملمّعات، مقطعات، ترجيعات و رباعيات است. اين اشعار را مولوي به نام و ياد شمس تبريزي در حالت بيخودي سروده است كه سرشار از لطف سخن و فيض كلامي فرابشري است كه در اين مجموعه گزيده‌اي از آن‌ها را در اختيار شما مي‌گذاريم.