چاپ

در روز پنجشنبه نهم آبان 1387 مراسم رونمایی از کتاب «فرهنگ لغات و اصطلاحات قشقایی به فارسی» اثر «اسدالله مردانی رحيمي» در فرهنگسرای بهمن برگزار شد. در این مراسم که در حدود سه ساعت به طول انجامید، تنی چند از محققان و پژوهشگران عرصه‌ی زبان‌شناسی و ادبیات به ارائه‌ی نقطه نظرات خود در مورد این کتاب مشغول شدند. همچنین این مراسم علمی با نوازندگی گروه‌های موسیقی اصیل قشقایی که به صورت متناوب در بین سخنرانی‌ها به اجرای برنامه می‌پرداختند، حال و هوای خاصی به خود گرفت. در انتهای این مراسم از سخنرانان با اهداء جوایزی قدردانی شد.

 

در ابتداي اين مراسم خانم فتانه مرادي - مجري برنامه- با خواندن قطعه شعري از كتاب شعر استاد با نام «قاشقايي لوحه‌لري» استاد را براي افتتاح برنامه و قرائت سخنراني به پشت تريبون دعوت كردند:

«اما استاد بزرگوارم كه در حضورش زبانم قاصر و قلمم ناتوان است: پروفسور دوزگون. چه بگويم؟ چه بگويم از بيان محبت‌هاي ايشان؟ از محبتشان به زبان تركي و مخصوصاً به قشقايي‌ها:

نفَسیم‌‌‌، هوسیم‌‌‌، سسیم قاشقایی‌‌‌،

اوبام‌‌‌، ائلیم‌‌‌، کیمسه‌م، کسیم قاشقایی‌‌‌.

بایراغین چیگنیمدن قویمارام یئره‌‌‌،

قویما یاد اؤنۆنده اسیم قاشقایی‌‌‌.

دومانلی داغلارین آردیندا قالدیم‌‌‌،

دادیما یئت‌‌‌، فریاد رسیم‌‌‌، قاشقایی‌!

باشقالاریندان دای محبت اوممام‌‌‌،

سنین محبّتین بسیم‌‌‌، قاشقایی‌!

دوزگون دئییر: «منیم سسیمه سس وئر،

نفسیم‌‌‌، هوسیم‌‌‌، سسیم قاشقایي ‌!»

  

پس از اينكه استاد به روي صحنه رفتند سخنراني خود را چنين بيان داشتند:

«نقد و بررسی و محتوا کاوی کتاب هم مشعل راه نویسنده و هم مفید برای همه‌ی آنان که می‌خواهند قلم در دست بگیرند و هم برای خوانندگان، اهل کتاب و اهل قلم است. این طور که ما می‌بینیم فرهنگسراي بهمن در بين فرهنگسراهاي تهران در زمينه‌ي پرداختن به اين مقوله تا كنون پيشتاز بوده است. هر دو سه ماه يكبار كتابي از امهات كتب موضوع خاصي را تحت نقد و بررسي و محتواكاوي قرار مي‌دهند و اميدوارم كه در آينده گام‌هاي مؤثرتري بردارند و مسئله‌ي نقد و بررسي را در سرزمين ما نهادينه كنند.

كتابي كه امروز ما به تحليل و بررسي آن مي‌پردازيم، همان گونه كه گفته شد از سوي دل‌سوخته‌اي تدوين شده است كه كوه‌ها را در نورديده، اوبه به اوبه گشته، ده به ده، ايل به ايل، خانه به خانه رفته و از صندوق و گنجينه‌ي دل مردم پاكباز ايل مرواريدها و لئالي گويش و زبان خود را گردآوري كرده است.

 

اين كتاب «فرهنگ لغات و اصطلاحات قشقايي» به فارسي نام دارد. داراي برخي مزيت‌ها و برتري‌ها در نوع خود است كه من در اين وقت كوتاه به بعضي از آن‌ها اشاره مي‌كنم. نخستين مزيتش اين است كه به ابتكار ويژه‌اي تدوين شده است. ما در طول تاريخ فرهنگ‌ها و لغت‌نامه‌هايي كه در سرزمين‌ها و اقوام مختلف تأليف شده است اغلب در بررسي‌ها و كاوش‌هايي كه ميان كتب نظم و نثر انجام مي‌گرفته و يا به تتبع هم مي‌نوشته‌اند. مثلا در فارسي از كتاب لغت منسوب به قطران تبريزي و اسدي طوسي تا لغت‌نامه‌ي دهخدا، مثلا فرهنگ آنندراج يا برهان قاطع يا فرهنگ انجمن آرا، يا فرهنگ فرنودسار اثر ناظم الاطباء نفيسي و نظاير متعدد آن يا به دنبال هم و از روي هم نوشته شده است و يا با بررسي كتاب‌ها مثلا از حدود العالم در قرن چهارم تا معجم البلدان و ناسخ التواريخ همه‌ي كتاب‌ها را كاويده‌اند و همه‌ي لغات و تك‌واژهاي آن‌ها را استخراج كرده‌اند. مرحوم دهخدا هرچه كه كتاب لغت تا زمان خودش تأليف شده بود بررسي كرد و هرچه كه از نسخ خطي و چاپي از متون نظم و نثر فارسي و عثماني و عربي به دستش رسيد و قابل دسترسي بود، بررسي كرد و همه‌ي لغاتش را استخراج و «لغت‌نامه‌ي دهخدا» را تأليف كرد. فرهنگ‌نامه‌هاي ما يا به اين صورت بوده است و يا فرهنگ‌نامه‌ها و لغت‌نامه‌هاي مدرني مثل كتاب مرحوم دكتر معين يا فرهنگ سخن كه اخيراً منتشر شده است با شيوه‌هاي مدرن و متديك زبانشناسي تأليف شده است باز هم با اتكاء به منابع و آثار مكتوب و آن چه كه نوشته است مي‌باشد. ليكن فرهنگي كه ما امروز بررسي مي‌كنيم ابتكارش اين است كه آثار مكتوب را به كناري گذاشته و مورد اعتنا قرار نداده است. بلكه آن چه كه در سينه‌هاي مردم بوده است را آورده يعني كاملاً تصنيف است. تأليف و گردآوري نيست. يك كار ابتكاري است كه در نوعبندي كتاب نگاري به آن «تصنيف» مي‌گوييم. يعني آن چه كه نبوده و بعد ايجاد شده است. مشابه لغت‌نامه‌ي دهخدا قبلاً بوده است اما مشابه اين كتاب هيچ وقت نبوده است. او رفته و لغات را گرد آورده است. ابتدا لغات را سال‌ها بررسي كرده است و با توجه به دانش ادبي مدرن كه داشته است به ريشه‌شناسي و اتيمولوژي و تحليل اين لغات پرداخته است و به صورت الفبايي تنظيم كرده است. اين يك مزيت كتاب است. يعني جنبه‌ي فرهنگ‌نويسي آن كه اتكا به آثار مكتوب ندارد و اعتنا به مردم كرده است. هرچه دارد از مردم است.

مزيت ديگرش گونه‌اي قوم پژوهي و قوم نگاري يا اتنوگرافي است. يعني همان گونه كه نزديك به هزار سال پيش در ايران لغت پژوهي موسوم به محمود كاشغري  كتاب عظيمي با نام ديوان لغات الترك نوشت، دقيقاً همان كار را امروز آقاي اسدالله مرداني انجام داده‌اند يعني همان طور كه محمود كاشغري به ميان همه‌ي مردم رفت، ايلات و دهات را گشت و لغات را كشف و استخراج و تدوين كرد. و با توجه به اينكه كتاب ديوان لغات الترك فقط لغت نامه نيست، بلكه فولكلور هست،‌ اسطوره‌شناسي و ميتولوژي هست، تاريخ هست، شرح آداب و رسوم و آئين‌ها و مسالك هست، جغرافيا هست، هيئت و نجوم هست،‌ طب سنتي مردم هست، باورها و اعتقادات هست در اين كتاب هم جاي جاي در شرح همه‌ي لغات به اين موارد بر مي‌خوريم. با توجه به اين كه ايران سرزميني است با گستره‌ي وسيع فرهنگي كه در هر گوشه‌اي از آن گنجينه‌اي از نمادهاي تمدن و فرهنگ بشري، آداب و رسوم و مخزن بدايع سخنوري و سخنداني در آن خفته است. گويش‌هاي طبري، تالشي، گيلكي، كردي، لري، لاري و . . . هر كدام در خود مرواريدهاي گوناگوني از انديشه و گفتار اقوام ايراني را حفظ كرده‌اند. كتاب ايشان به لحاظ توجه به مقوله‌ي قوم‌پژوهي داراي ارزش و اعتبار خاص است.

اما بررسي خود كتاب:

زماني كه كتاب را مي‌خوانيم مي‌بينيم شرحي كه براي لغات نوشته شده است مانند همه‌ي فرهنگ‌ها نيست. من بعضي موارد را يادداشت كرده‌ام كه به ذكر آن مي‌پردازم تا ببينيد چه بدايع زيباي سخن‌داني و سخن‌شناسي در آن هست. با توجه به اينكه اين گونه كارها كار يك نفر نيست. يك تنه نمي‌توان اين همه كار را - كه در خارج از ايران و حتي در ايران اين كارها  به صورت گروهي و آكادميك انجام مي‌گيرد و هركس بخشي از كارها را به عهده مي‌گيرد و تنظيم مي‌كند- به انجام رساند. اما ايشان به تنهايي در طي سال‌ها توانسته‌اند انجام بدهند.

از بدايع لغات مثلاً در لغت «گؤي» به معناي سبز برخوردم به اينكه ايشان به تكواژ «گؤياه» برخوردند كه در فارسي گياه است و بحث كرده‌اند كه ارتباط و آويزش گؤياه با گياه چيست و فرم گويش پهلوي آن را هم آورده‌اند. و به نتيجه رسيده‌اند كه كلمه‌ي «گياه» در فارسي دخيل و تركي است. يعني يك زبان‌شناسي تطبيقي هم انجام داده‌اند. در اغلب معاني كه براي تكواژهاي قشقايي مي‌دهند به صورت تطبيقي و مقايسه‌اي بحث مي‌كنند و با گويش‌هاي ديگر ايران يعني طبري، گيلكي، تالشي، كردي و به ويژه گويش‌هاي نزديك به زبان قشقايي به بررسي مي‌پردازند. در زير تكواژ «گؤي» از «گؤيمليك»، «گؤي اوت»، «گؤي بوغدا» هم سخن مي‌گويند و مشتقات و تركيباتي را كه با «گؤي» ايجاد شده است در زير همان لغت مي‌آورند. در همين بحث تركيب «گؤي تانري»‌ را هم مي‌آورند كه به نظر مي‌رسد اشتباه است و بايد سرواژه‌ي مستقلي باشد. زيرا در اينجا «گؤي» معناي سبز، گياه و جز آن را ندارد و در معناي «متعالي»‌است. يا مثلاً در بحث «سميرم» كه آن را قشقايي‌ها «سوموروم» تلفظ مي‌كنند، ادعا كرده است كه با كلمه‌ي «سومر»‌ارتباط دارد و وجود اين لغت را يكي از دلايل حضور تركان سومر در ايران مركزي مي‌دانند.چ

در لغت «گه‌وه‌ن» در معناي بته‌ي خار، مصدر فارسي «جويدن» را مشتق از آن مي‌دانند. كلمه‌ي «دُرد» فارسي در معناي ته‌نشين مايعات را مشتق از مصدر «تورماق» (= ته نشين شدن) به حساب مي‌آورند.

در مصدر «سانجماق» در معناي گزيدن لفظ سانجي (= درد) را مشتق از آن مي‌شمارند.

علاوه بر اين گسترده‌نگاري،‌ گاهي نيز به نقد دقيق و عالمانه‌ي صاحب‌نظران ريشه‌شناسي مي‌پردازند. مثلاً در بحث از سرواژه‌ي «پال» كلمات «پالاز»، «پالپازلاماق»، «پال پال ائتمك»، «پالتو» «پالان» و غيره بعد از شرح معنا مي‌گويد كه آقاي «عصمت ذكي ايوب اوغلو» محقق معروف جهان تركي پژوهي در كتاب «ريشه‌شناسي لغات زبان تركي» اين مشتقات رومي،‌ فرانسوي، فارسي و غيره دانسته است در حالي كه (عين نوشته‌ي آقاي مرداني):«اگر اين محقق بزرگوار با زبان قشقايي آشنايي كامل داشت، متوجه مي‌شد كه ريشه‌ي همه‌ي اين كلمات تركي است مشتق از «پال» در معناي پوشش و . . . » و سپس معاني تك تك اين تركيبات را مي‌آورد.

بدين گونه مي‌بينيم كه مصنّف جسارت اظهار نظر در رشته‌ي مورد علاقه‌ي خود را دارد و «صاحب نظر» به شمار مي‌آيد.  

يا مثلا در ماده‌ي «اوت» به معناي آتش، ايشان از «اوتو» معادل آفتاب سخن مي‌گويد و آويزش «اوتو» را با كلمه‌ي آفتاب فارسي بيان مي‌كند. و مي‌بينيم كه كلمه‌ي آفتاب فارسي نيز گويا به لحاظي ناشي از «اوت» در قشقايي بوده است. با توجه به اينكه گويش قشقايي طبق يافته‌هاي باستان شناسي كه به دست آمده است در تركي سومري نيز oto تلفظ مي‌شده است. جالب است كه «اوسو» را نيز در معناي «آب» آورده كه در تركي خلجي و سومري نيز چنين است.  اگر تكه‌هاي نظم و نثر تركي سومري را حساب كنيم آثار مكتوب قشقايي به شش هزار و پانصد سال پيش در ايران مركزي مي‌رسد و مي‌بينيم كه اغلب گويش‌هاي موجود در سرزمين ايران ريشه در گويش كهن دارد. يا مثلاً كلمه‌ي «عزايم» عربي را به معناي افسون و دعا، ايشان با استدلال معقول زبان‌شناسي كه مي‌كنند ناشي از مصدر «آزماق» به معناي انحراف و گمراهي مي‌شمارند يا كلمه‌ي «تيكان» به معناي خار را نوعي همريشه و هماويز با «تيكن» به معناي دوزنده مي‌داند. گويا در گذشته پارچه‌ها را با خار مي‌دوختند و ربط و ارتباط اين‌ها را با استدلالات زبانشناسي در اين فرهنگ نشان داده‌اند. از مزاياي ديگر اين است كه آهنگ‌هاي موسيقايي فولكلوريك متعددي كه در ميان قشقايي‌ها هست كشف كرده و آورده است. مثل «سرهنگ قشقايي» و «مشهدي معصوم» كه هر كدام نام آهنگ خاصي در ميان قشقائيان است و اين‌ها را به عنوان تكواژ آورده‌اند.

 در كلمه‌ي ستاره، اين را به لفط «ست» در كتاب ديوان لغات الترك كه به معناي درخشيدن است مرتبط مي‌كنند و استدلال مي‌كنند و دانشي‌مردانه اين مباحث را پيش مي‌كشند. ويژگي‌هاي ديگر هم ضبط نون غنه است كه به تأكيد ايشان از اين به بعد هم بايد نون غنه در املا نوشته بشود. مزاياي اين فرهنگ بسيار است و من توصيه مي‌كنم كه با دقتي موشكافانه خوانده بشود تا آن لذت علمي كه از كشف لطايف علمي به دست مي‌آيد، تجربه شود.

بعضي موارد را هم به نظرم مي‌رسد كه به عنوان تذكرات علمي به مؤلف بدهم. البته اين‌ها در حد توصيه است و با توجه به مصداق: «عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگو، / نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند» از ارزش كار نمي‌كاهد. بلكه توصيه‌هايي است كه به نظر مي‌رسد مؤلف در چاپ‌هاي بعدي اگر به آن عمل كند، تأثير كتاب بيشتر خواهد بود:

نخست، ذكر هويت دستوري تكواژهاست كه داده نشده است كه معلوم شود كه آيا مصدر است، اسم مصدر است، صفت فاعلي است، صفت مفعولي است و . . . هويت دستوري بسيار مهم است. خواننده بايد نوع يا سازه‌شناسي مرفولوژي كلمه را دريابد و بداند كه اين سرواژه چيست. مانند سرواژه‌ي «كوش» küş كه  نويسنده نمي‌گويد جزو اصوات است و بلافاصله سرواژه‌ي: كوشكورتمك، كوشكورمك و كوشكوروك را جزو مشتقات آن مي‌آورد، كه بهتر است هر يك از مصادر فوق با اسم مصدرهايشان به عنوان سرواژه‌هاي مستقل ذكر شوند.  

لغت‌نويس موظف است كه اين‌ها را پيش از آن كه به معنا بپردازد با اشارات و اختصارات خاصي كه دارد براي خواننده معين بكند.  

توصيه‌ي ديگر اين است كه مصدر حتماً به صورت سرواژه‌ي مستقل با اسم مصدر آورده شود. ما نمي‌توانيم صيغه‌هاي فعل را به عنوان سرواژه و مدخل در لغت وارد كنيم مثلاً صيغه‌ي وجه امري فعل را بياوريم و مشتقات آن از جمله مصدر را زيرمجموعه‌ي آن حساب بكنيم كه اين كار ارزش علمي كتاب را كاهش مي‌دهد. پيشنهاد اين است كه به جاي آن كه مصدر «آچماق»را زير مدخل «آچماز» بياورند – كه «آچماز» هم اسم است و اصطلاحي در شطرنج و سرواژه‌ي مستقلي است- بايستي خود «آچماق» و همه‌ي مصدرهاي ديگر را مدخل و سرواژه‌ي مستقل حساب كنند و مشتقات را تحت مصدر قرار دهند.

سرواژه‌ي مستقل به تكواژي اطلاق مي‌كنيم كه معناي مستقل داشته باشد و بنابراين معاني الفاظي را صرفاً به دليل تشابه تلفظي نمي‌توان جزو مشتقات يك سرواژه به حساب آورد. بنابر اين آوردن تكواژهايي نظير «هولـله»hullə  (= تَركه)، «هول پوخت»hul puxt (= گرما زده)، «هوله بيريز»hullə bırız  (= نيم پخته)، «هوله- هوله»hulə-hulə  (= صوتي شبيه هدي خوانان) زير سرواژه‌ي اصلي «هول»hul  در معناي بز بدون شاخ، نادرست و بي‌ربط است و اين كلمات مشتقات آن به حساب نمي‌آيند.

مطلب ديگر، در قشقايي مي‌دانيم كه فعل از غناي بيشتري برخوردار است: متعدي داريم، متعدي در متعدي داريم. متعدي با دو مفعول داريم. اين‌ها هر كدام سرواژه‌هاي مستقلي است و نمي‌توان همه‌ي آن‌ها را تحت يك سرواژه جمع كرد. «آچماق»، «آچديرماق»، «آچديتديرماق» را بايد جزو مدخل‌هاي مستقل به حساب آورد.

البته ايشان بلافاصله بعد از هر سرواژه با حروف آوانويسي خاصي هر لغت را ترانسكريپسيون كرده‌اند ولي بهتر است به ريشه‌ي كلمات دخيل هم با نشانه‌هاي اختصاري اشاره شود. مثلاً در تكواژ «تاواققا» قبل از اينكه معني بكنند بايد با اشاراتي مشخص شود كه مثلاً دخيل از عربي يا فارسي است و شكل اصلي آن را در زبان مبدأ ذكر كنند.

در فرهنگ‌هاي دو زبانه معمولا توضيح نمي‌دهيم. توضيح در فرهنگ‌هاي تك زبانه است. مثلاً در فارسي به فارسي توضيح مي‌دهند كه آب عبارتند از ماده‌اي كه از اكسيژن و هيدروژن بوجود آمده است و . . . اما در فرهنگ‌هاي دو زبانه مي‌نويسيم: سو= آب. بعضي وقت‌ها توضيحاتي براي برخي كلمات داده شده است كه به نظر مي‌رسد نيازي به آن‌ها نيست. مثل: «گاهاز» به معني مشك آب. يعني بايستي بلافاصله بعد از «گاهاز» نوشته شود «مشك آب» كه هر فارس زباني متوجه آن مي‌شود و احتياج نيست كه توضيح بدهيم مشك آب چيست.

البته اين كار گاهي بسيار دشوار است مانند يافتن معادل فارسي براي نام‌هاي گياهان شفابخش مثل «گرگَهْمَد» اما به هر صورت بايد معادل داده شود حتي اگر به لغت لاتين يا عربي نياز افتد.

آقاي مرداني، قشقايي پژوه برجسته‌اي هستند. ايشان علاوه بر اينكه مجموعه‌اي از ضرب المثل‌هاي قشقايي را جمع آوري و همچنين ترانه‌ها و دوبيتي‌هاي عاميانه را نيز به اسم آسانك‌ها چاپ كرده‌اند. كتابي هم در «آئين نگارش قشقايي» نوشته‌اند و تا آنجا كه من مي‌دانم اغلب قشقايي نويسان روش و شيوه‌ي پيشنهادي ايشان را در نگارش و در املا دنبال مي‌كنند كه بسيار معقول است. به نظرم مي‌رسد كه اگر ايشان جدول آسان خواني بهتري را در املاگزيني بويژه در واكه‌هاي ويژه‌ي تركي مثل I / Ü / Ö برگزينند شايد در همه‌ي اصطلاحات نيازي به ترانسكريپسيون لاتين پيدا نشود.

حاصل كلام آن كه توصيه مي‌كنم اصل زير را در شرح سرواژه‌ها در چاپ دوم به دقت رعايت كنند. يعني ترتيب آوردن توضيحات بهتر است چنين باشد:

1. سرواژه.

2. بلافاصله آوانويسي.

3. اشاره به ريشه‌ي كلمات دخيل با علايم اختصاري.

4. ذكر هويت دستوري.

5. آوردن معاني به ترتيب اولويت فراگير بودن معنا.

 

در جايي در حرف صاد و ضاد گفته‌اند همه‌ي كلماتي كه در تركي با حرف ضاد و صاد نوشته مي‌شود دليل بر اين نيست كه عربي است بلكه امكان دارد ريشه‌ي تركي داشته باشد كه اين ادعا صحيح است اما مي‌بينيم كه در حرف صاد هيچ كلمه‌ي تركي را ايشان ضبط نكرده‌اند در حالي كه مي‌توانستند «صاغ»، «صالماق» ، «صائين» را كه در گذشته با صاد نوشته مي‌شد هم مي‌آوردند و به سين ارجاع مي‌دادند كه سخنشان در اينجا شاهد مثال هم داشته باشد.

باز هم عرض مي‌كنم كه اين‌ سخنان توصيه‌هاي فني و علمي است. و خود نشانگر آن كه ايشان چه راه پر مخاطره‌اي را با موانع درشتناك پشت سر نهاده‌اند. با توجه به اين كه اين كتاب اولين تحقيق در واژه‌پژوهي قشقايي به شمار مي‌رود و در آن ريشه‌يابي قديم بسياري از لغات آمده و حتي ارتباط الفاظ با گويش‌هاي همجوار نظير گويش پهلوي داده شده (مثلاً در لغت «كارا» در معناي طايفه) بسيار مغتنم و باارزش است. در انتها براي ايشان آرزوي موفقيت مي‌كنم.

والسلام!»