قسمت دوم

قسمت اول این مقاله‌ را در پست قبلی قرار دادیم. همانطور که قبلا نیز ذکر شد این مقاله در سال 1346 توسط دکتر ح. م. صدیق نگاشته شده است. برای مطالعه‌ی قسمت اول اینجا کلیک کنید:

 20. تولکو دوتان ایتین، آغزی أوزون اولار، بئلی ایشگه (سگی که روباه می‌گیرد، دهانش دراز است و کمرش مو) مفهوم آن‌که همه کس از عهده‌‌ی کاری که نیاز به تخصص دارد، برنیایند. نظیر دیگر هم، «کؤپک اوغلو، قورد آغزی باغلایان اولماز». نظایر فارسی: شغالی که مرغ می‌گیرد، بیخ گوشش زرد است. و یا، مرغی که انجیر می‌خورد، نوکش کج است. برای این آتالار سؤزو مثلی آمده است که گوید شخصی به شکار روباه با اسب می‌رفت،  کسی او را دید و چنین اندرزش داد که تولکو دوتانین.

 

21. تولکو دوتمامیش، ده‌ریسینی ساتما (روباه را نگرفته،  پوستش را مفروش). نگاه کنید به کتاب داستان‌های امثال فارسی زیر ماده‌ی: «خرس را شکار نکرده، پوستش را مفروش.»

 

22. تولکو سوواقلی باغا گیرمز (روباه به باغی که محصور باشد، وارد نمی‌‌شود.) در مورد اشخاص زیرکی که در همه حال جانب احتیاط را نگه می‌دارند، به کار می‌رود. ترکان کرکوک چنین آورند که «تولکو دووارلی باغا گیرمز».

 

23. تولکو صفتلیک (روباه صفتی) اصطلاحی است در مفهوم حیله‌گری، نیرنگ‌بازی، ریاکاری و ذکوره جانی.

 

24. تولکو قويوغو ایله تانینماز (روباه را از دمش نشناسند) بلکه از صفات و حرکاتش شناسند. یعنی ممکن است حیوان دیگری هم دمی مثل دم روباه و جثه‌ای مانند او داشته باشد؛ اما دلیلی نمی‌‌شود که او هم «روباه» است. و برعکس ممکن  است «روباه جامه‌های گوناگون در برکند و خود را به شکل‌های مختلف درآورد. باید ذهنی وقاد داشت تا حقیقت را دریافت و فریب ظاهر نخورد.» مثال این آتالار سؤزو در فارسی گویند:«خر را از پالانش نمی‌شناسند.»

 

25. تولکو قویروغو ایله یئری سوپوره‌ر (روباه زمین را با دمش جارو می‌کند)، یعنی هرکس وظیفه‌ای دارد و برای انجام کارش وسیله‌ای خاص خود.

 

26. تولکو کیمی اؤزده‌مه‌گیمیزین آغزیندادا دانیشانماییریق (مثل روباه، دم لانه‌ی خود هم دلواپسی داریم) مَثَل این آتالار سؤزو چنین است که: روباه در دهی مرغی به ‌چنگ آورد و پا به فرار گذاشت. مرغ دید بد جایی گیر کرده است. وقتی از گورستان ده می‌گذشتند گفت: «ـ یه صلواتی نثار روح این مرده‌‌ها بکن، بعد رد شیم.» روباه تا دهان باز کرد که صلوات گوید، مرغ برجست و دررفت. روباه هم سرخورده و ناراحت سر گذاشت و رفت و دم لانه‌اش نشست. از نهایت غضب به سرش کوفت و گفت:«بیری قویروغومدان گؤتوره، چالا یئره، دئیه: أده سارساق کیشی، یئمه‌میشدنده فاتحه اولارمی؟ یعنی یکی از دمم برگرفته می‌گفت:«ای بدبخت نخورده هم فاتحه می‌شه؟!» در این اثنا دستی دراز شد و از دم روباه برگرفت و کوفتش به زمین. روباه به شدت ناراحت شده بود، فریاد برآورد که:«آی آمان! اؤزده‌مه گیمیزین آغزیندا دا دانیشانماییریق!» و این مثل از آن زمان به‌ جا ماند.

این مثل را برخی‌ها در دنباله‌ی افسانه‌ی شماره‌ی یک، که در کتاب «قصه‌های روباه» آورده‌ایم، می‌گذارند. و در آن آلاقارغا برای نجات خود این بلا را به سر روباه می‌آورد. رجوع کنید: افسانه‌ی ش. الف.

27. تولکو کیمی هر رنگ بویاییر (مثل روباه به هر رنگی درمی‌آید)، در مورد اشخاص زیرک و مکار و حیله‌گر به کار رود. اشخاص ابن‌الوقتی که به قول معروف «هر کس ائششک اونا پالاندیر.»

و آنچه که از جهان و زندگی دریافته‌اند، همین است و بس. و اشخاصی که برای رضای غرایز پست و خواست‌‌های کثیف خود، هر جامه‌ای در برمی‌کنند و اصولا در زندگی برای آن‌ها مسأله‌ای مطرح نیست که هیچ، حتی به اقتضای زمان به نفس خود هم خیانت می‌ورزند و بی‌هدف و ویلان هر زمان به هوسکی می‌افتند و اشخاصی که در گنداب زور و زر و تمول غرق‌اند و برای پیشبرد مقاصد خود به هر نیرنگی دست می‌یازند.

 

28. تولکو گئجه شئر یئرینده گؤرسنده‌ر (در تاریکی روباه به شیر ماند).

 

29.  تولکولوک (روباهی، حیله‌گری مانند روباه بودن) رک. تولکو صفتلیک.

 

30. تولکو مئشه‌دن اسگیک اولماز (روباه از بیشه کم نشود.) گاه هم یه جای تولکو، چاققال آورند. و به راستی چنین است، تا بیشه‌ای به‌ جا است، روباهها تولید مثل خواهند کرد و زمانی دست روباهها از سر این خلق بیچاره برداشته شود که بیشه‌ها به آتش کشیده شوند. کرکوکی‌ها چنین روایت کنند:«باغ باققالسیز، چم چاققالسیز اولماز.» یعنی: باغ بدون باغبان، و بیشه‌ی بدون شغال یافت نشود. نظیر تازی: ماکو طایفه ما بیها وصله جائفه (ع. 243)

 

31. تولکونو ده‌ریسی خاطرینه قاوارلار (روباه را به خاطر پوستش تعقیب می‌کنند.) نظیرش به روایت ترکان عراق:«طاووسو، توکو ایچین کسه‌رلر.» (ع. 388) نظیر فارسی:« دم روبه، وبال روباه است.»

 

32. تولکونو قویروغوندان تانییر (روباه را از دمش می‌شناسد) نظیر فارسی: خر نر را از خایه می‌شناسند. در مورد کسانی به‌کار رود که قدرت فهم عمیق ندارند و برای شناسایی چیزی پی یک اثر بدیهی گردند.

 

33. تولکونون آغزی أوزومه چاتماز، دئیه‌ر تورشدور (روباه پوزش به انگور نمی‌رسد، می‌گوید ترش است.) و یا، پیشیگین آغزی أته یئتیشمز، دئیه‌ر پیس ایسی گلیر ( گربه دستش به گوشت نرسید، گفت پیف بوی گند می‌دهد.) نظیر فارسی:«شغال پوزش به انگور نرسید،گفت ترش است.» دیگری: «پیرزن دستش به درخت آلو نرسید، گفت ترشی به مزاجم سازگار نیست.» این اسکیلر سؤزو روایت همین آتالار سؤزو:«پیشیگین بورنو اته اولاشماز، دئیه‌ر قوخویتی» (ع. 219)، و یا این یکی:« کئچله دئدیلر توک قوی، دئدی سئومره.» یعنی به کچل گفتند چرا مو نمی‌گذاری، گفت دوست ندارم.

 

34. تولکونون آغی ـ قاراسی اولماز (روباه سیاه و سفید ندارد.) نظیر فارس:«سگ سیاه و سفید ندارد.»

 

35. تولکونون ایکی قاپی‌سی اولار، بیریندن قیسناسالار،‌ بیریندن قاچار (روباه را در لانه دو در باشد، اگر از یکی تحت فشار قرار گیرد، از دیگری در رود.) در مورد اشخاص احتیاط‌کار آید که زیرک باشند و به بند نیایند. به اضافه‌ی روباه‌هاي معروف.

 

36. تولکونون دریسی باشینا بلادیر (دم روبه، وبال روباه است.) نگاه کن: تولکونو ده‌ریسی خاطرینه.

 

37. تولکونون ده‌ریسی ساتیلماسا، قالار بلا اولار (اگر پوست روباه فروخته نشود، می‌ماند و بلا می‌گردد.)

 

38. تولکونون شاهیدی قویروغودور (دم روبه گواه روباه است.) یا:تولکویه دئدیلر شاهید کیمدیر؟ دئدی قویروغوم. ‌(روباه را گفتند شاهدت کیست؟ گفت دمم.) روایت دیگر این آتالار سؤزو: ائرمنی دن شاهید ایسته‌دیلر، أوزم آیا خالایانی گتیردی. یعنی از ارمنی گواه خواستند، شراب‌ساز را آورد. و یا: یالانچیدان شاهید ایسته‌دیلر... . و یا، این روایت عراق: تولکویه دئدیلر شهادوو کیمدی؟ قویروغونو گؤستردی. ع. 234 ، نظیر فارسی: سگ را گفتند شاهدت کیست؟ گفت دمم! و یا: شغال را گفتند... و یا: شاهدم کیست؟ دمم! (ص 372 فرهنگ عوام)

 

39. تولکونون عرضه‌سین اوخویونجا ده‌ریسی فیلیق چیخار (تا عریضه‌ی روباه خوانده شود، پوستش کنده شود.) رجوع به: تولکو تولکولو گونو ثابت ائدینجه...

 

40. تولکو نه‌دیر کی؟

 

41. تولکو وار باش قوپاردار، قوردون آدی بدنام‌دیر (ای بسا روباه که سرها می‌کند، اما نام گرگ به بدی مشهور است.) روایت دیگر: چاققال وار، باش قوپاردی، قوردون آدی یاماندی. ع. نظیر فارسی: سرطان گرم و اسد بد نام است. درد ناگرفته سلطان است.

 

42. تولکو اولاندا، چاریقیمین شیره‌سین چک (تو هر وقت روباه شدی، بیا شیره‌ی چاروقم را بزدای) بدین معنی که «اود اولساندا اوددوغون یئری یاندایرا بیلمزسن» یعنی: عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌اندازی!

 

43. تولکو اولاندان بئله، او تویا راستلانمامیشدی (تا روباه شده بود به چنین مخمصه‌ای گرفتار نشده بود.) در موردی به کار رود که شخصی که پیوسته با نیرنگ‌بازی پیروزمندانه و نامور می‌شد، ناگاه گیر کند و نقشه‌های شومش نقش بر آب شود و دست خوش مشکلی سخت گردد و در تنگنای محظور سختی افتد. نظیر فارسی: تا روباه شده بود، در چنین سوراخی گیر نکرده بود. و یا: تا شغال شده بود در چنین راه آبی گیر نکرده بود.

 

 

44. تولکو اویونو چارقاتماق (بازی روباه درآوردن) زرق و حیلت کردن. مانند، موش‌مردگی در آوردن. نگاه کن: تولکولوک.

 

45. تولکو اؤز بیلدیگین دده سینه ده وئرمز (روباه حتی با پدر خود هم مصلحت نمی‌کند.)

 

46. تولکو أوزونه دورماق (تولکو ایله قارشیلانماق، تولکویه راستلانماق، یعنی با روباه روبرو شده.) در مفهوم: 1- با حیله‌گر و نیرنگ‌بازی دست و پنجه نرم کردن. 2- کیمسه سحر تولکو أوزونه دورسا، ایشی راست گلمز. (هرکس صبح‌ها اول با روباه رو به رو شود، آن ‌روز در کارش موفقیت حاصل نکند.)

 

47. تولکو ها کؤکه‌له آجیدیر کی آجی (روباه هر چه هم که چاق شود، تلخ است که تلخ.) نظیر فارسی: سگ که چاق شد، قورمه‌اش نمی‌کنند.

 

48. تولکویه اوخشاییر (به روباه می‌ماند.) در مورد کسان دم بریده و نیرنگ‌باز گویند.

 

49. تولکیه دئدیلر شاهیدین کیمدیر؟ دئدی قویروغوم! (روباه را گفتند شاهدت کیست؟ گفت دمم.) نگاه کن: تولکونون شاهدی....

 

50. تولکو یئیه نی،‌آرسلان قوسدورانماییب (آنچه را که روباه خورد، شیر نتواند باز ستاند.)

 

51. چوخ بیلمیش تولکو، قویروغوندان تله‌یه دوشه‌ر (روباه زیرک از دمش به تله می‌افتد.) قفس با: تولکو چوخ بیلدیگیندن...

 

52. دره خلوت تولکو بگ. یا دره خلوت اولاندا تولکو بگدیر. نگاه کن: آرا خلوت...

 

53. دئدیگیندن، ‌تولکونونکو قالییب آللاها (از این قرار، کار روباه با الله است.) در مثل این آتالار سؤزو آمده که شخصی با تیر و کمان و نیزه و یک عدد سگ و یک قبضه تفنگ و  یک جوال کاه می‌رفت. یکی پرسید: کجا مگه؟ با این کیا و بیا و دم و دستگاه؟ جواب داد: شکار روباه. پرسید: پس این همه وسایل واسه‌ی چیست؟ گفت: اول تیر و کمانو به کار می‌گیرم، اگه روباهو به بند آوردم که هیچ، وگر نه تفنگو برمی‌دارم، اگر باز توفیق حاصل نشد، سگو رها می‌کنم، اگه از دست سگ هم رها شد، با نیزه مستأصلش می‌سازم، تا مجبور به خروج بشه.‌ آن شخص گفت: پس دئدیگیندن.... (م. 171).

 

54. دئدی: تولکو بالا قویار یا یوموتلار؟ دئدی هر نه دئسن اوندان چیخار! (پرسید روباه تخم می‌گذارد یا بچه می‌کند؟ گفت: هر چه که فکر کنی از او بر می‌آید!) و یا گویند: دئدی تولکو قاچار یا اولار؟ دئدی هر نه دئسن اوندان چیخار! (یعنی گفت روباه می‌دود یا زوزه می‌کشد؟ گفت هر چه گویی از دست او برمی‌آید!) نظیر آن‌ها در فارسی گفتند: شغال می‌دود یا زوزه می‌کشد، گفت از این دم بریده هرچه گویی برمی‌آید. و گفتند خرس تخم می‌گذارد یا بچه می‌کند، گفت....

 

55. سحر تولکو آپاران خوروز، قوی گئجه گئتسین (خروسی را که روباه صبح خواهد برد، بگذار سر شب ببرد.)

 

56. سن تولکو اولسان، من سنین قویروغونام (اگه تو روباه باشی، من هم دم توأم.) نگاه کن: اگر سن تولکو....

 

57. شاه چاققال، کوخا تولکو اولان یئرده، دایانماق اولماز (در جایی که شاه شغال باشد و کوخا روباه، نمی‌توان ماند.) نگاه کن: بیر مئشه‌نین کی....

 

58. قورد قارنیندان چیخیب تولکو (یا چاققال) قارنینا دوشمک (از شکم شیر بیرون شد، رفت توی شکم روباه، یا شغال). نظیر فارسی: از چاله درآمدن و به چاه افتادن.

 

59. مئشه دن تولکو أسکیلمز. (روباه از بیشه کم نشود.) نگاه کن: تولکو مئشه‌دن….

 

60. لعنت گلسین واختسیز آچیلان آغیزا (لعنت به دهانی که بی‌موقع باز شود.) مثل این آتالار سؤزو مشهور است که ما روایت آن را از کتاب فریدون کؤچرلی مذکور در فوق برداشته، به فارسی برمی‌گردانیم (ص 35): «کبکی بر سر تپه‌‌ای می‌خواند، روباهی صدایش را شنید. نشست پای تپه و کم اندیشید و گفت: اي کبک شما که صدایی بدین زیبایی دارین و همیشه می‌خونین، آیا هیچ نمی‌خوابین؟»

کبک گفت:«چرا وقت خواب می‌خوابیم، وقت خوندن می‌خونیم.»

ـ« اما من نمی‌دونم شما چگونه می‌خوابین، آیا می‌تونی برام نشون بدی؟»

ـ«چرا که نمی‌تونم.»

کبک برای نشان دادن طریقه‌ی خوابیدن به روباه، چشم‌هایش را بست و خواست بگوید «اینجوری» که روباه برجست و گرفت و در.رفت. کبک دید عجب احمقی کرده است. فکر کرد و گفت:« ای روباه بگو شما که اینجور زیرک و باهوشین، وقت خوردن شیکار هیچ به خدا شکر نمی‌کنین؟»

روباه گفت: «چرا نمی‌کنیم، تو در همه‌ی عالم کسی به خداپرستی ما نمی‌توانی بیابی.»

آن وقت کبک گفت: « بسیار خوب، حالا فرض کنیم که شما منو خورده‌این، شکر کنین ببینم چه جوری می‌کنین.»

روباه تا دهانش را باز کرد که شکر کند، کبک دررفت و بر سر سنگی نشست. روباه با حسرت نگاهش کرد و گفت: « ای کبک لعنت گلسین واختسیز آچیلان آغیزا» (و این مثل از آن زمان به جا ماند). کبک هم بی‌درنگ در پاسخش گفت: «خوب میگی بابا روباه و هم لعنت گلسین واختسیز یومولان گوزه، نفرین به اون که خوبش نیاد و چشمهاشو ببنده.» و نیز نگاه کن: تئمه میشدن فاتحه اولارمی؟ و «تولکو کیمی اؤز ده‌مه گیمیزین....»

 

61. لعنت گلسین واختسیز یومولان گؤزه (نفرین به چشمی که بی‌موقع بسته شود!) نگاه کن: آتالار سؤزوی بالا.

 

62. نه داغدا باریم وار، نه چاققال (تولکو) ایله داعوام وار (ع)، یعنی: نه در سر کوه باغی دارم نه با شغال (یا روباه) دعوایی. به دلیل این‌که در اغلب آتالار سؤزو پیوسته دو کلمه‌ی تولکو و چاققال مترادف هم حساب می‌شوند و جایشان را با هم عوض می‌کنند، این آتالار سؤزو را از کتاب « اسکیلر سؤزو» برداشته در مطلب مورد بحث قرار دادیم و تصرفی هم نکردیم.

 

63. اؤز ده‌مه گیمیزین آغزیندا دا دانیشمانماییریق (دم لونه‌ی خودمون هم دلواپسی داریم.) نگاه کن: تولکو کیمی اؤز....

 

64. اؤزگه ائوینده تولکو دور، اؤز ائوینده آرسلان! (در خانه‌ی دیگران روباه است، در خانه‌ی خودش شیر) نظیر: هر کس اؤز آروادینین یانیندا بو اوش ائلیه‌ر.

 

65. اؤزون تولکو اؤلومونه وورماق (خود را به موش‌مردگی زدن.) رک. تولکو توزاناقی....

 

66. یاتما تولکو دالداسیندا، قوی یئسین آرسلان سنی (به روباه پناهنده مشو، بگذار شیر تو را بخورد.) در اصل یک بیت پانزده هجایی است بدین‌گونه:

کئچمه نامرت کؤچروسوندن، قوی آپارسین سئل سنس،

یاتما تولکو دالدا سیندا، قوی یئسین آرسلان سنی.

 

گویند: سلطان مراد چهارم، یکی از سرکردگان خود را برای رو به رو شدن با شاه عباس، با قشونی به بغداد فرستاد. وی رسید در کرکوک به قصبه‌ی «آلتون کؤپری» و نتوانست از نهر «زاب» عبور کند و ناچار آغازید به نهادن پلی بر آن. سلطان مراد با سپاهش در دوم رجب 1048 ق. بدین قصبه می‌رسد و وقت بسیار صرف کردن وی را برای نهادن پل تعبیر به میل به شرکت نکردن در جنگ و به تعویق انداختن دفاع می‌کند، از پل کنار می‌رود و با اسب می‌تازد به نهر و خود را بدان سو می‌رساند، در حالی‌که این «خویرات» را می‌سرود:

سوسنی،

سو گؤیه‌رتمیش سوسنی،

کئچمه نامرد کؤیروسوندن،

یانما تولکو کؤلگه سینده،

قوی یئسین آرسلان سنی.

 

 و این مثل از آن وقت به ‌جا می‌ماند. (عطاترزی باشی، کرکوک خویرانلری و ماعینلری، ج 10 ص 54 و 55)

 

67. یاز قارا تولکونو حسابینا! (بنویس به گردن بابا روباه). گویند:«قوش مرغی را گرفت و برد به آسمان. شنید که زن به شوهرش می‌گوید:« نمی‌دونی چه مرغ خوبی بود! هر روز سه تخم می‌گذارد. آخ خدا جون! روزیمون قطع شد. قوش رحمش آمد و مرغ را انداخت پایین. روباه در آن نزدیکی‌ها بود، فوری مرغ را برگرفت و رفت و گفت: آ آرواد! یاز تولکونون حسابینا.» و این مثل از آن وقت ماند.

برای این‌که نمونه‌ای از متون مضبوطه‌ی خودمان داده باشیم و خوانندگان آذری‌زبان را هم سهمی قايل شویم (چرا که «این همه» را بدون آن‌ها هستیم)، متن ضبط شده‌ی این مثل را که در تبریز انجام پذیرفته است، عینا می‌آورم: «بیر قارا قوش، تویوغو آپارمیشدی. آوراد کیشی یه دئییرده بئله یاخش توتوق ـ موتوق گؤزل تویوقیدی، حاییف کی گئتدی، قویروغوندا بیر باتمان یاغ واریدی قارقوش اشینجک، رحمی گلدی، و تویوغو گؤیدن یئره سالدی. یئرده تولکو فوری شیغیییب، تویوقو باسدی و دئدی: ـ آ آرواد نه قدر سئویر سنسه، یاز قارا تولکونون بوینونا.»

 

68. یئددی میرزا بیر سریک، یئددی تولکو، بیر دلیک (هفت میرزا در یک سریک، هفت روباه در یک لانه.) این هفت روباه در یک لانه آن قدر به هم کلک می‌زنند و بامبول سوار می‌کنند که نگو و عجبا که با هم راه می‌آیند. قابل دقت است تشبیه کردن ملا به روباه، حیوانی که پیوسته به نادرستی، ریاکاری، نیرنگ‌بازی، ذکوره جانی و تیره درونی مشهور است. شاید این آتارال سؤزو نهایت فقر را هم برساند. در هر صورت از این آتالار سؤزو چیز جز این دستگیر ما نشد.

 

69. یئمه‌میشدن فاتحه؟ (نخورده فاتحه.) نگاه کن: لعنت گلسین.... و اؤز ده‌مه میگیمیزین....

 

70. یوزمین تولکو ییغیلسا، نئیله‌یه‌ر بیر آرسلانا؟ (اگر هم صد هزار روباه جمع شوند، چکاری می‌‌توانند با یک شیر بکنند؟) در اصل در قالب یک دوبیتی هفت هجایی بود:

عارف اودور سؤز قانا،

سؤز آنلایا سؤز قانا.

یوزمین تولکو ییغیلسا،

نئیله‌یه‌ر بیر آرسلانا؟ (ف. 36)

بارها ديده شده است (و ديده مي‌شود) كه در آذربايجان (زايشگاه اين آتالار سؤزو) در برابر يك شير يا آرسلان يا ايگيت، صدهزاران روباه ‌صف بسته‌اند. اما آيا چه كاري جز اين كه عرض خود برند، توانسته‌اند انجام بدهند؟ به خاطر داشته باشيم كه اين آتالار سؤزو را از زبان يك آذربايجاني مي‌شنويم. همين!

 

71. در پایان، این مثل کوتاه را هم که متأسفانه هنگام نگارش جا افتاد، اینک می‌آوریم: «تولکونو تازی‌لار قاواندا، دئدی ـ : گلین بالا گلین بالا، قویروق دگیل کی ألواندیر ألوان، آیاق دگیل کی میتقالدیر ـ میتقال! ـ‌‌

تازی‌لار آزجا اونا قالیردیلار، باس‌ها باسدایدیلارکی دئدی: هارایا گلیر سینیز؟ قویروق دگلی کی خالواردیر، خالوار، دگیل کی، باتماندیر باتما! و تازی‌ها از ترس دنبالش نکردند و برگشتند.

 

این بود آنچه که به عنوان «تولکو آتالار سؤزونده» نگاشتیم، یعنی ضرب‌المثل‌ها و کنایاتی که آذربایجانیان درباره‌ی «روباه» سروده‌اند. آن‌ها را صرفا در نقاط مختلف آذربایجان ـ و بیشتر در اطراف تبریز ـ گرد آورده‌ایم. و چنان‌که در مقدمه هم یاد‌آور شدیم، با برخی از مجموعه‌ها که امکان دسترسی داشتیم، مقابله‌ای کردیم و حق آنانی را که از پیش از ما کاری انجام داده بودند، ضایع ننمودیم. اگر نتوانستیم به خوبی و رسایی از عهدی نماياندن «روباه» و تصاویرش در آثار فولکلوریک آذربایجان در بیايیم، با اغماض بگذرید که زبانی گویاتر و مأذون‌تر و آزادتر از این نداشتيم. در مقابل، آنچه را که می‌بایست بکنیم و نکردیم، بگوییم و نگفتیم و بنویسیم و ننوشتیم، یادآورمان شوید.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید