استاد دکتر ح. م. صدیق را میتوان با توجه به آشنایی که به همه ی زوایای فکری و زندگی آخوندزاده دارند یکی از آخوندزاده پژوهان قرن حاضر دانست که از سال‌های جوانی در کنار تحقیقات فرهنگی خود، به این مهم نیز پرداخته‌اند. در سال‌های اخیر متن ترکی مجموعه‌ی پنج جلد تمثیلات او را همراه ترجمه‌های فارسی میرزا محمد جعفر قراجه داغی با مقدمه‌ای بر هر کدام به عنوان تحلیل محتوا انتشار داده‌اند. بخشی از پیشگفتاری را که بر این مجموعه در آشنایی با اندیشه‌های وی نوشته‌اند در زیر می‌آوریم. مقالات تحلیل محتواها را هم به تدریج انتشار خواهیم داد:

 در خیزابه­ های اصلاح ­طلبانه و ترقی خواهانه یک صد و پنجاه سال اخیر ایران، نام میرزا آخوندزاده (1295-1228 ه) پیوسته در صدر موج آفرینان اجتماعی و سیاسی قرار داشته است.گروهی او را اندیشمند و ادیبی دوراندیش می­دانند که سعادت ملل اسلام و کشورهای اسلامی را مد نظر داشته است و مظهر کامل کنشگر روشنفکر اجتماعی انقلابی، پیشرو، معنویت گرا و خردورز بوده است. گروهی دیگر اخیراً سربرآورده، بدون انکار نقش اجتماعی و فرهنگی وی، او را دین ستیز نامیده­ اند و از مبارزات وی با دین سازی و خرافه‌گری­ ها و موهومات پرستی­ها، به مذهب ستیزی تعبیر کرده­ اند. به هر حال باید گفت که وی نظریه­ پرداز فلسفی، اندیشمند اجتماعی، منتقد ادبی و نمایشنامه­ نویس بزرگی است که اغلب زندگی گزاران و تحلیل­گران جریان روشنفکری در قرن گذشته، درباره ­ی افکار، عقاید و آثار او اظهار نظر کرده ­اند.

در این گفتار، من خواهم کوشید استدلالات اظهارکنندگان را تجزیه و تحلیل کنم و با استمداد از کلمات و سخنان خود وی، به کشف حقیقت و آماج فعالیت­های قلمی او دست پیدا کنم و سپس به تحلیل محتوای نمایشنامه "کیمیاگر" بپردازم.

آخوندزاده آثار خود را به زبان ترکی آذربایجانی بر جای نهاده­‌است و ترجمه این آثار به زبان­های فارسی، ترکی استانبولی، انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی و غیره امکان نشر و تحلیل و نقادی­های فراوانی را فراهم آورده­ است. اما بهتر آن است که به ویژه در مسأله پزوهشگری و اندیشه ورزی او با توجه به آثار خودش به نقد برخی از یافته ­های آخوندزاده پژوهان بپردازیم.

آخوندزاده خود پژوهشگری بی­ همتا بود، مقالات تحقیقی او بسیار دقیق و باریک ­بینانه تنظیم شده ­است. مقاله­ ای که با عنوان "در خصوص خط اسلام" نگاشته، هنوز هم ارزش تحقیقی خود را د ر زمینه تاریخ پیدایش خط حفظ کرده­ است. فریدون آدمیت یکی از آخوندزاده پژوهان برای کمرنگ کردن ارزش تحقیقی و پژوهشگری آخوندزاده می­نویسد:

«... برای اینکه جلو مخالفت عالمان دین را بگیرد، مقاله محققانه­ ای افزوده و شرح پیدایش خط در میان تازیان و سیر تحولی آن را ... » 1

به نظر ما آخوندزاده خود عالم دین بوده ­است و با فعالیت علمی وی هم، هیچیک  از عالمان دین تاکنون مخالفتی ابراز نکرده­ اند و حداقل در آن زمان مخالفتی در این باب متصور نبوده است. اینجا، آدمیت با یک تیر دو نشان می­زند، هم میخواهد عالمان دین و آخوندزاده را رودرروی هم قرار دهد و هم با آوردن لفظ موهن "تازیان" به جای "اعراب" وهنی برای دین اسلام تداعی کند.

آخوندزاده در این مقاله تحقیقی، همه جا از عرب به نیکی یاد می کند و دستاوردهای فرهنگی مسلمین را در زمینه زیباسازی خط عربی ارج مینهد.

در زمینه تغییر خط باید بگوییم که آخوندزاده در اصل، کار خود را شبیه کار خوشنویسان و خطاطانی مانند ابن مقله می­داند که شیوه ­های نوین در نگارش ایجاد کردند و عمل خود را تعویض خط نه، بلکه تجدید و تغییر و اصلاح می­شمارد و خطاب به علمای دین می­گوید:

   «يقین است این نوع تجدید، هرگز مخالفت شرع شریف نخواهد شد و علمای گرام، در تعلیمش ممانعت نخواهند کرد. زیرا که چند صد سال قبل از این، خط کوفی تغییر یافت، و علما به تغییرش رضا دادند. امید چنان است که به تعلیم این خط جدید نیز در جنب خط قدیم رضا بدهند. خصوصاً که مرام این خط جدید فایده­ ی عموم ملت است. البته روحانیان گرام به حال بیچارگان بی­سواد که از لذت روحانی بالکلیه محروم ... و از دانستن مسائل دینیه ئ تکالیف شرعیه خودشان عاجز می­باشند، دلسوزی خواهند فرمود.»2

می­بینیم که آخوندزاده به راستی برای شرع شریف، دل سوزانده است و با نیتی خیرخواهانه قدم در راه نهاده است. بسیار بی انصافی است که بخواهیم او را به خاطر برخی اندیشه­ های فلسفی که بیان داشته، دشمن حکمت اسلام و معارض با دین و مذهب معرفی کنیم. وی آزادیخواهی پیشتاز است که با خرافات مبارزه ای بی امان دارد و پالایش و تجدید نظر در دین را طالب است و با این همه، احترامی عمیق به علمای دینی و روحانیون قائل است و همه جا از آنان به شکوه و احترام یاد می‌کنند.

آخوندزاده، اساس و بنیان دین را قبول دارد و اصول آن را می­پذیرد، ولی در عوارض و جوانب آن بحث­هایی دارد که با شجاعت به زبان می­آورد. و در تصمیمات خود مصلحت ملل مسلمان را طبق تشخیص خود مرعی می­دارد. مثلا در موضوع همین تغییر خط گوید:

   «... خط کوفی پیش از اسلام در میان عرب متداول بود و کلام مجید به مراتب نزول در همین خط ثبت می­شد. پس خط کوفی به آن خط  بود که من جانب الله باشد و از ثبت شدن کلام مجید ربانی در این خط آن مقدار شرافت شرعاً و عرفاً بر آن حاصل نشد که آن را تغییر دادن مانع آید. ابن مقله بالکلیه آن را تغییر داد، خط نسخ را ایجاد نمود. پس اگر ما به ملاحظه ی منافع ملت، خط نسخ ابن مقله را که الان در میان جمیع فرق اسلام متداول است تغییر داده، خط اسهلی ایجاد نماییم...»3

اینجا می­بینیم که قصد او از تغییر خط، فقط اصلاح است و لاغیر و به هیچ روی نمی ­خواهد  در تعارض با اسلام گامی بردارد. مصلحی دلسوز که با اصلاح خط، "تعلیم اجباری" را به دولت ایران پیشنهاد می­کند. در نامه­ ای که به "وزارت علوم" ایران نوشته گوید:

   «قدغن فرمایند که هیچ کس از افراد ملت، خواه در شهر ها و خواه در دهات و ایلات، فرزند خود را از نه سالگی تا پانزده سالگی به غیر از خواندن و نوشتن موافق رسم جدید، به کار و صنعت دیگری مشغول نسازد و به عهده ­ی جماعت هر قریه و ایل مقرر گردد که به جهت تربیت اطفال ، یک نفر معلم نگاه داشته باشند.» 4

باید گفت که آخوندزاده در الفبای جدید هیچ تغییر ماهوی در الفبای رایج عالم اسلام نداده است، بلکه فقط به حذف نقطه ها، اعراب و اندکی ایجاد دگرگونی در اشکال حروف مبادرت کرده است و آن را «خط جدید» و شیوه ی رایج را «خط سابق» نامیده است و در سخن از امتیازات آن گوید: 

«... فنی مورد است که آن را استناغرافیا می­گویند. یعنی فن سرعت کتابت. و از شروط این فن، یکی آن است که حروف کلمات باید اشکالی داشته باشند که در ترقیم آنها از روی کاغذ برداشته نشود، بلکه به یک گردش، همه آنها را مصور سازد ... در خط سابق اکثر حروف نقطه دارند و گذاشتن آنها به خاطر سهولت قر ائت از واجبات است. اما در در گذاشتن هر یک از آنها قلم از روی کاغذ برداشته می­شود. لهذا در خط جدید به سبب رفع سبب بطوء در کتابت، و هم به جهت عدم التباس بعضی کلمات به یکدیگر، من نقطه­ ها را بالکلیه  متروک نمودم و برای هر حرف علامتی پیدا کردم که به واسطه آن از دیگری تشخیص خواهد داشت...»5

شاید وی نخستین کسی است که برای فارسی نگاری دستورالعمل و آئین نقطه­ گذاری تنظیم کرده ­است و خود علامتهایی جهت سهولت درک مفاهیم نگاشته ­ها، ابداع نموده ­است. متن این دستورالعمل چنین است:

«علامات:

علامت سوال- [ ] این علامت در آخر کلامی که دلالت بر سئوال نماید مرقوم شود. مثلاً: امروز زید به مسجد خواهد رفت [].

علامت تعجب- [ ] این علامت در آخر کلامی که دلالت بر تعجب دارد باید نوشته شود. مثلا: زید در چه مرتبه زور داشته است []

علامت بیان - [ء] در حالتی که کلام آتی بیان کلام سابق خواهد شد علامت اول در آخر کلام سابق و در ابتدای کلام آتی مرقوم میگردد. وقتی که بیان تمام می­شود علامت ثانی تحریر می­یابد. مثلا علم فقه عبارت است از دانستن مسایل دینیه مثل: ء صوم و صلوات، حج و زکوات، خمس و فطره و سایر.

مثل دیگر: دشمنان دولت به حدود ممالک محروسه هجوم آورده بودند از سرکردگان عساکر منصور، شکست فاحش خورده برگشتند. تبیین این مقال آنکه ء شروع می­شود به تفصیل گزارش و در اتمامش نوشته می­گردد.

علامت نقل قول غیر []علامت اول در ابتدای کلامی که دلالت بر قول غیر خواهد کرد نوشته می­شود و زمانی که قول غیر به اتمام می­رسد علامت ثانی مرقوم میگردد تا خواننده بداند که قول به اتمام رسید. دیگر لازم نیست که بنویسند تم قول القایل. مثلا، امروز زید بمن دوچار شده گفت  []دیروز من و عمر مهمان بکر بودیم. کمال مهربانی و مهمان­ نوازی از طرف او مشاهده کردیم []

علامت ندا [- +] این علامت در آخر هر منادا مرقوم خواهد شد. مثلا + همان ساعت میرغضب مهیب در برابر چشمش حاضر شد. مثل دیگر: مخدوم من حاجی حمید + تو وعده کرده بودی که کتاب الف لیله را پیش من بفرستی چرا نفرستادی.

علامت تأسف[] این علامت در آخر کلامی که  دلالت بر تأسف دارد مرقوم خواهد شد. مثلا: پدر بزرگوار، من وقتی که به شهر بغداد رسیدم شنیدم که برادر حاجی حسن وفات کرده است چه جوان خوب بود.

علامت تأمل - [...] این علامت در آخر کلامی مرقوم خواهد شد که متلک مخاطر با حواله به قیاس و تأمل می­کند. مثلا: عزیز من آقا شفیع، زلزله­ ی شیراز چنین بود که در مدت ربع ساعت دوازده هزار خانه و عمارت عالیه با زمین یکسان شد... مثل دیگر: عزیز من حاجی امین، تو احوال برادرت را از من پرسیده بودی، من نمی­خواهم بگویم که او در بصره چه گونه رفتار می کند...

این علامات در تحریرات و محاورات مکتوبه غایت لزوم دارند که مطالب به واسطه­ ی آنها کما هو حقه وضوح می­یابد.» 6

به نظر می­رسد که ایرانیانی نظیر میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و مانکجی صاحب، به گونه ای سعی داشتند میرزا فتحعلی را با خود همراه سازند. در نگاه  به میرزا فتحعلی، و در مقایسه با شخصیت خودشان می­دیدند که اولا او به چندین زبان، از جمله ترکی و روسی و فرانسوی مسلط است، ثانیا در بلاد عیسویه و در دولت روس زندگی می­کند و ثالثاً از نبوغ ایرانی برخوردار است.

این غرب­زدگان، ضمن پز دادن به دوستی با او، سعی وافر داشتند او را اندیشمند غیراسلامی و حتی ضد اسلامی مطرح کنند. در حالی که آخوندزاده، حتی در خطاب به بدنامترین این نوکران اجنبی، آنان را با عباراتی نظیر ازادالله عمرکم[7 ] اطال الله عمره 8 ، ادام الله تعالی اقباله العالی 9 و جز آن مورد خطاب قرار می­دهد. در حالی­ که اگر اندیشه غیر الهی می­داشت، اصولا باید در همه این عبارات لفظ جلاله را ساقط می­کرد و مثلا می­گفت: "دام اقباله العالی."

وی مقمه کتاب "الفباء جدید" را با تحمیدیه و نعت رسول اکرم و ذکر و منقبت اهل بیت علیهم السلام شروع می­کند و چنین می­گوید:

«بسم الله الرحمن الرحیم – الحمد الله رب العالمین و الصلوة و السلام علی نبینا و آله اجمعین.»

آیا چه نیازی داشت که میرزا فتحعلی در صورت عدم اعتماد به اسلام و گرفتار شدن در افکار مادی و دهری، هر نوشته و هرنامه و هر اقدام خود را با نام خدا و نعت رسول آغاز کند. فریدون آدمیت بی­ آن که دلیلی بیاورد و سخنی مستند بر زبان راند، دفعتاً می­گوید: «راستش را بخواهید، میرزا فتحعلی نه دلش برای "شرع شریف" سوخته بود و نه اعتقادی به تکالیبف شرعی داشت و می­خواست با همان حربه تغییر الفبا و رواج فکر و دانش نو، بساط ملایان را برچیند.» [10]

آدمیت و امثال او، تحلیل­های فراوانی از این دست دارند. به نظر من آنان در سخن آخوندزاده اولا خواسته­ اند نام و نانی به هم زنند، ثانیا در آینه­ ی زلال این نابغه­ ی شرق، خود را مشاهده کنند و افکار و امیال خویش را بر او تحمیل سازند و ثالثا در دین ستیزی همراهی قوی و منبع اخذ قوت و الهام برای خود دست و پا کنند.

آدمیت، که تناقض­گویی های فراوان دارد، انگار رمان نوشته ­است. در کتاب "اندیشه­ های میرزا فتحعلی آخوندزاده" از هرچه دلش می­خواهد، تعبیر و تفسیر می­کند، مثلا همان گونه که دیدیم یکجا می­گوید:

«.... برای اینکه جلوی مخالفت عالمان دین را بگیرد، مقاله ­ی محققانه ­ای افزوده ...»

و نمی­گوید که این فرضیه­ ی علمی را چگونه به­ دست آورده ­است.

این سخنان بی پشتوانه، نمی­تواند اثبات کند که آخوندزاده یک لامذهب و بی­ قید و لاابالی و مرتد بوده است. میراث نوشتاری برجای مانده از او، اجازه­ ی چنین قضاوتی به ما نمی­دهد. در سرتاسر خلاقیت ادبی و فلسفی و اجتماعی او، معنویت و فضیلت موج می­زند. او، پیوسته به دنبال آرمانشهر و مدینه­ ی فاضله­ ای است که تمام متفکران مثبت اندیش جوامع مسلمان در سر داشته ­اند. برای این مدعا می­توانیم صدها صفحه دلیل بیاوریم و از سخنان و گفتار خود او مدد جوییم. در اینجا متن نامه­ ای را که به یکی از علاقه­ مندان نوجوان خود در تبریز نوشته­ است، می­ آوریم. در این نامه، این نوجوان را هدایت می­کند که انکار حق نکند و کافری پیشه نسازد و در عین حال از معرفت و شناخت نیز بی ­بهره و غافل نماند:

«نور چشم من میرزا مصطفی، اطال الله عمرکم!

نامه­ ی عزیز شما که از 29 جمادی الثانی مرقوم شده بود واصل گشته موجب بهجت بی­ اندازه گردید. از احوالات شما مستحضر شده و خوش وقت گشتم. عکس مرا خواهش کرده بودید، اینک در جوف این مکتوب انفاذ می­ یابد.

اولاً، نصیحت من به شما این است که از جمیع کار و بار خودتان دست برداشته سه سال متصل، بدون تعطیل، به هر وسیله ­ای که ممکن است به تکمیل تعلم زبان فرانسه مشغول باشید که بعد از آن دنیا را خواهید دید و از عمر خود فاصله خورد. شما هنوز جوانید، دانستن این زبان در این سن از ممکناتست. اگر همت مردانه بوده ­باشد.

ثانیاً، به برادر مهربان میرزا علی نقی داداش بنویسید که با من آشنا شده ­اید و مکاتبت دارید و من عکس خود را به شما فرستاده­ ام و از من هم سلامش بفرستید و هر وقت که از او جواب برسد به من ابلاغ دارید.

ثالثاً، کافری و بی­خبری را برای خودتان دین و کیش قرار ندهید. کافر یعنی منکر حق. بی­خبر یعنی غافل. این هر دو مخالف مذاق و مشرب من است انسان باید نه منکر حق باشد و نه غافل از عالم معرفت.

"عالم بی­خبری طرفه بهشتی است" حرف جفنگ است.»

در کنار تعقل فلسفی وی و سخنانی که بجا  و نابجا از زبان رانده­ است، اعتقاد قلبی او به معاد و جاودانگی روح را می­توان دریافت. در قصیده­ ای که در رثای پوشکین، شاعر روس به فارسی سروده، گوید:

  پرید مرغ روانش ز آشیان بدن           

بکرد انیس الم جمله صغار و کبار [11]

یک فیلسوف مادی، به "مرغ روان" و "آشیان بدن" و رهایی آن از این قفس اعتقادی ندارد. در همین چکامه رثائیه، پس از شکایت از ستم تزاران روس و مویه بر واقعه ی قتل پوشکین گوید:

ز دوستان و زمینی چه دور افتادی                   

در آسمان، تو را باد رحمــت حق یــار [12]

در باب تدین و یا کفر و الحاد وی، زندگی گزارانی چند دست به تأویل و تفسیر زده ­اند و مبارزه با خرافات را از جانب وی به حساب بی ­دینی او گذاشته­ اند و یا شروح کلامی و فلسفی و بیان آراء و عقاید از سوی او را ناشی از عدم اعتقاد وی به اسلام و دوری وی از معنویات دینی به شمار آورده­ اند.

خود آخوندزاده در نامه­ ای که به علیخان، کنسول ایران در تفلیس که به الحاد و کفر معروف بود، می­نویسد:

   «شما می­دانید که من در اسلامیت چقدر راسخ القلبم. سوره کهیعص را که در حضور حاجی ابوالفضل برای شما تفسیر کردم، شنیدید. در این اعتقاد، اولاد و اخلاف من نیز پیرو من خواهند بود.» [13]

اما، باید اعتراف کرد که آخوندزاده، طرفدار اصلاح دین یا به تعبیر خودش پروتستانیسم است. او، در روزگار خود اسلام و جامعه­ ی تشیع را آلوده به خرافات و سودجویی ­های وعاظ السّلاطین می­دید و از همین رو نیز "تمثیلات" را به قلم آورد و به مبارزه بی ­امان و سختی با خرافه ­پرستی پرداخت. او، چنان به اسلام پایبند و علاقه­ مند است که در پاسخ به ماکنجی، رهبر زرتشتی‌گری که سعی می­کرد افکار خود را به آخوند زاده القاء کند، گوید:

   «احیای دین زرتشت بعد از این در ایران از ممکنات نیست. در ایران دین اسلام پایدار و برقرار خواهد بود، اما نه به آن روش و حالت که در سابق بود.»14

با این سخنان، در واقع پاسخ دندان شکنی به دشمنان اسلام در داخل کشور از قماش ماکنجی، ملکم خان و غیره میدهد.

در باب "مکتوبات کمال الدوله" که دستاویز بداندیشان برای تخریب شخصیت آخوندزاده شده­ است، باید گفت که خود نویسنده در این کتاب، اظهار عقیده نمی­کند و بلکه برای ایجاد چالش­های فکری در خوانندگان، آراء و نظرات هر دو طرف دیندار و بی ­دین را می­ آورد و خود می­گوید که "خیالات فاسده­ ی ... پسر ناخلف اورنگ زیب" را ذکر می­کند.

اگر آخوندزاده قصد القای آراء الحادی کمال الدوله را می­داشت، هیچگاه او را ناخلف و صاحب خیالات فاسده معرفی نمی­کرد.

او در مباحث فلسفی، در استدلال اعتقاد به صانع، مانند فیلسوفان جهان اسلام ابن رشد، ابن سینا، شیخ اشراق، ملاصدرا، ملا عبدالله زنوزی و غیره وارد بحث شده است و در انکار صانع در واقع "صانع ماهیت اشیاء" را منکر شده است و مانند بسیاری از حکمای اسلام مراد از واجب الوجود راماهیت دانسته است و این بحثی لطیف در میان متکلمان و فیلسوفان ماست و شاید خطای اصحاب تحقیق، از قدیم و جدید باشد که همه ی حکماء را منکر صانع بشماریم که البته به اعتباری، به شرح فوق چنین بوده ­اند و این را خود، عین خداشناسی و نوعی باور به «وحدت وجود» می­دانستند.

اما، باید باید اعتراف کرد كه آخوندزاده به سبب عشق به پیشرفت در میان مسلمانان و سوق آنان به آنچه که خود "سیویلیزاسیون" نام می­نهد، در انتقاد از خرافات مذهبی بسیار بی­رحم است، چنانکه گاهی عنان قلم از دست می­دهد و مجبور می­شود اعتراف کند و بگوید: «هذیان گفتم، توبه می­کنم.» [15]

حتی در جایی از اینکه اعتقادات دینی در دل مردم، دیگر نیروی روزگاران گذشه را ندارد و نمی­تواند آنان را به شوق شهادت به نبرد با دشمنان قوی­دست بکشاند، اظهار ناراحتی و رنجوری می­کند. [16]

او آشنایی عمیقی با فلسفه و عرفان اسلامی داشت و از این لحاظ خود را مدیون میرزا شفیع واضح، خیام آذربایجان میدانست. سال­ها به آموزش فقه و اصول پرداخته و سپس به فلسفه روی آورده بود و با دانش نوین اروپا نیز آشنا شده­ بود.

او نخستین کسی است که آثار ادبی روسی را به زبان ترکی ترجمه کرده و با بسیار ی از نویسندگان و ادیبان روس مانند گریبایدوف و پوشکین و نیز با انقلابیون تبعیدی گرجستان آشنایی و دوستی داشت و در محافل علمی و ادبی تفلیس به طور فعال شرکت می­‌کرد.

به لحاظ غیرت اخلاقی و شجاعت تاریخی، آخوندزاده پایبند به اصول اخلاقی و مبلغ دوآتشه بود و از تبلیغ اباحیگری و بی­ بند و باری در جامعه احتراز داشت.

او با هرگونه خدمت به اجانب مخالفت می­کرد، گرچه کارمند فرهنگی دولت روسیه تزاری بوده و از این طریق امرار معاش میکرده­ است، اما در دفاع از منافع ایران و ایرانیان، به انتقاد از دولت روس مبادرت می­ ورزد. او صراحتاً اعلام می­کند که :

   «بلند همتی و علو طلبی تقاضا می­کند که تعصب ما در حق هم­جنسان و همزبانان و هموطنان باشد، نه در حق بیگانگان و راهزنان و خونخواران.» [17]

پس از درگذشت وی، پلیس مخفی حکومت تزار، خانه­ ی او را تفتیش کرد ولی تنها به آثار چاپ شده­‌ی وی دست یافت. آخوند زاده از روی احتیاط، آثار خطی و یادداشت­های خود را، در منزل دخترش پنهان کرده بود. [18]

میرزا فتحعلی آخوند زاده در شهر تفلیس درگذشت و بنا به وصیتش، او را در گورستان مسلمانان آن شهر و به آئین اسلام به خاک سپردند.

آخوند زاده متدینی است که علم را توأم با دین طالب است و دین بدون علم و علم بدون دین را مضر می­داند. در جایی گوید:

 «کسانی که از طایفه­ ی اسلام در افریقیه اطفال خرده سال و معصوم ذکور را گرفته، از عین قساوت قلب خواجه کرده، در ممالک اسلامیه می­فروشند و کسانی که آنها را به قیمت گزاف خریده، بایعان را بدین عمل شنیع حریص­تر می­کنند، همه از معتقدان بهشت و دوزخ هستند. اگر ایشان صاحب علم و معرفت هم بودند آیا این نوع بی­رحمی را در حق همجنسان خود نیز روا می­دیدند؟ سبب کافی به ترک معاصی و جرائم، علم است... وعظ و نصیحت با نوید بهشت و تهدید به دوزخ، برای تهذیب اخلاق و ترک معاصی کافی نیست. همه ی جهّال بهشت و دوزخ را شنیده اند... آیا کسی در دنیا از علما، عرفا و حکما، دزد یا راهزن یا قاتل دیده­ است و شنیده ­است؟ وقتی که انسان به خواندن کتب شریعت و و تصنیف فیلسوفان قادر شد، آئینه­ ی عقل او صیقل می­پذیرد و قباحت هرگونه عمل مذموم در نظرش مجسم می­گردد و او در چنین حالت صاحب ناموس و ننگ می­شود و از ارتکاب به اعمال ذمیمه حیا می‌کند.» [19]

برخی­ها نظریه ­ی "اصلاح الفبای مسلمین" را دلیلی بر بی­ دینی او به حساب می­ آوردند و دلیل ظاهراً موجهی هم می آوردند که گویا او از عنصر عرب نفرت داشته و گفته­ است که این خط را اعراب به گردن ما نهاده ­اند.

درحالی­ که همان گونه که گفتیم وی تغییر الفبا نه، بلکه اصلاح آن را پیشنهاد کرد و همان حروف عالم اسلام را حفظ کرد. و این، بدان علت بود که تکواژهای ترکی با این الفبا به سختی نمایانده می­شد و پی­ افزوده یا واک های ده گانه نیز –جز سه تای آن­ها- در سیستم الفبای موجود فاقد علامت است.

به گونه­ ای که پس از انقلاب اسلامی، فرهیختگان آذربایجان، با نشان­ه ای ششگانه که روی حروف واو و یاء گذاشته ­اند، به مدد سازه بندیهای رایانه­ ای توانسته­ اند در املای ترکی با الفبای اسلام، این نقیضه را رفع کنند و مردم را از عقب- افتادگی قرائت متون ترکی نجات دهند. آخوندزاده نیز در این عمل تابع خردورزی بوده­ است و به گفته­ ی فریدون آدمیت: اندیشه ­ی وی در این باب «عکس العمل عینی او بود از عقب افتادگی مادی و معنوی‌های جامعه­ های اسلامی، و مبنای عقلی داشت نه عاطفی.» [20]

همو به دنبال این استنتاج می‌گوید:

  « و نیز اینکه برخی، حکم قطعی داده ­اند که میرزا فتخحعلی آخوندزاده خیال برانداختن الفبای عربی و معمول داشتن الفبای لاتینی را در سر داشت، مورد تأیید ما نیست. همچنین درست نیست که بگویند اصلاح خط را به عنوان حیله ­ای برای جلوگیری از مخالفت ارباب دین پیشنهاد نموده بود.» [21]

شاید ذکر فرازهایی از دلایل خود آخوندزاده برای اصلاح الفبای رایج، به ویژه در نگارش ترکی، در شناخت اندیشه­ ها و آمال آخوندزاده مفید باشد:

«در میان طوایف اسلامیه، از ده هزار، یک نفر صاحب سواد به هم نمی­رسد، و طایفه ی اناث بالمره از سود بی ­بهره میمانند. [22]

- من جمیع اشکالات مذکوره را بالکلیه رفع نمودم... به واسطه ­ی این الفبای تازه، کل طایفه­ ی اسلام در اندک مدت به خواندن و نوشتن السنه­ ی خودشان قادر خواهند شد.

- غرض من ... این بود که آلت تعلم علوم و صنایع، سهولت پیدا کرده، کافه­ ی ملت اسلام، شهری یا دهاتی، حضری یا بدوی، ذکوراً یا اناثاً، مانند ملت پروس، به تحصیل سود و تعلیم علوم و صنایع امکان یافته، پا به دایره­ی ترقی گذارد و رفته رفته در عالم تمدن خود را به اهالی آورروپا برساند.»23

مدعیان تغییر الفبای عربی در کشور ما، "احمد کسروی" و یحیی ذکاء" بودند و حتی یحیی ذکاء کتاب مستقلی در این باب با عنوان" در پیرامون تغییر خط فارسی" نوشت و در دین ستیزی بسیار سینه چاک کرد.»[24]

آخوندزاده خود اعتراف می­کند که به مسائل دینیه و تکالیف شرعیه اعتقاد راسخ دارد و حتی علت اقدام به اصلاح الفبا را تسهیل آموزش تکالیف شرعیه می­داند. [25] از نوشته­ های خود وی در می­ یابیم که یکی از انگیزه­ های اصلی وی در اقدامات اصلاح­ گرانه­ اش همین تکلیف شرعی بوده­ است؛ در جایی با حفظ احترام به روحانیت گوید:

   «یقین است که این نوع تجدد (= اصلاح الفبا)، هرگز مخالف شرع شریف نخواهد شد و علمای گرام در تعلیمش ممانعت نخواهند کرد. زیرا که چند صد سال قبل از این، خط کوفی تغییر یافت، و علما به تغییرش رضا دادند. امید چنان است که به تعلیم این خط جدید نیز در جنب خط قدیم رضا دهند. خصوصاً که مرام این خط جدید فایده عموم ملت است. البته روحانیون گرام به حال بیچارگان بی­سواد که از لذت روحانی بالکلیه محروم... و از دانستن مسائل دینیه و تکالیف شرعیه خودشان عاجز می­باشند، دلسوزی خواهند فرمود.»26

می بینیم که آخوندزاده نه تنها با اصل و اساس تدین مخالفت ندارد، بلکه پیوسته سعی می­کند که همگام با روحانیت، نیات خیرخواهانه­ ی خود را پیش ببرد. به نظر من، ما نمی­توانیم او را در ردیف اصلاح­ طلبان دروغینی چون کسروی و ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی تحت مطالعه در آوریم.

در ماده "آخوندزاده" در "دایرةالمعارف بزرگ اسلامی" که در واقع تلخیصی از کتاب تولید شده از سوی آدمیت است، تلخیص کننده سعی دارد که آخوندزاده را "در خدمت سرداران روس"27 قلمداد کند. او این تعبیر را می­ آورد که به نوعی از اعتبار و شخصیت حیثیتی او بکاهد . اما اعتراف می­کند که شغل وی برای امرار معاش فقط تدریس زبان ترکی و فارسی در مدرسه­ ی نوبنیاد دولتی تفلیس (1840-1836) و مترجمی زبان­های شرقی بوده است. برای ترجمه­ ی رسمی یک­بار به آبخاز (بخشی مسلمان ­نشین از گرجستان کنونی) رفته، در سال 1837 با مارلینسکی نویسنده روس به آدلر سفر کرده­ و یک­بار نیز به "شوشا" رفته است و در آن­جا با "قاسم بیگ ذاکر" شاعر طنز سرای نام ­آور آذربایجانی دوستی کرده است. در سال 1839 مترجم رسمی دولت عثمانی بوده و در 1848 در تهران با میرزا تقی خان امیر کبیر ملاقات کرده، 4 ماه در تهران مانده است و سپس در منظومه­ ای او را ستوده است.

زندگی اجتماعی و سیاسی آخوندزاده نشان می­دهد که وی شدیداً شیفته­ ی کنستیتوسیون (حکومت قانون) بوده­ است و با استبداد شاهان و فعال ما یشائی شاهزادگان و دست نشاندگان استبداد و ملوک الطوائف و هرگونه مستبد (به قول خودش: دسپوت) شدیداً مخالفت می­کرد. طرفدار آزادی و برابری بود. حتی کسانی که در تلاشند به نوعی از اهمیت و اعتبار نقش تاریخی او بکاهند، باز اعتراف می­کنند که: «جنبشی که بعدها زیر عنوان مشروطیت به وجود آمد، از او تأثیر پذیرفته بود.»28

کسانی که اتهام فراماسونر بودن بر آخوندزاده وارد می­کنند، تاکنون نتوانسته ­اند مشخصات لژی را که او عضو احتمالی آن بوده را نام ببرند. در حالی که پیداست مثلا ملکم خان، لژ فراموشخانه را تأسیس کرد و پس از تعطیل شدن آن، "مجمع آدمیت" را بنیان گذاشت و "عباسقلی خان آدمیت" رئیس آن لژ شد. به نظر می­رسد علت تخریب شخصیت معنوی آخوندزاده توسط دیگران از این روست که وی را متفکری آزاد اندیش و اصلاح طلب یافته  که با تشکل­های فراماسونری نیز همسویی نداشته­ است. اندیشمندی بوده است که دغدغه سعادت ملت مسلمان خود را داشت و با اسلام موجود آغشته به خرافات آن زمان هم مبارزه می­کرد.

ناگفته نگذارم که آخوندزاده، در جهان فلسفه نیز باورهای خاصی در باب واجب الوجود، خلقت کائنات و جزآن داشت و این باورها را در چند مقاله‌ی فلسفی مانند «در پاسخ هیوم» نگاشته است.[1] برخی‌ها که عاجز از درک چالش‌های فکری در فلسفه هستند، او را به ارتداد نیز محکوم کرده‌اند.

اما، آنچه در این مجموعه مورد بحث ماست، آثار ادبیات نمایشی میرزا فتحعلی آخوندزاده است که در اصل وی آن­ها را به زبان ترکی آذربایجانی نوشته و ده سال قبل از انتشار متن اصلی، ترجمه­ ی روسی آن­ها را منتشر ساخته­ است. انتشار متن ترکی و ترجمه­ های فارسی این آثار، سبب پیدایی نوعی نمایشنامه در ادبیات جدید ایرانی شده است. پس از انتشار آنان در ایران، بسیاری از ایرانیان، از جمله میرزا آقا تبریزی دست به قلم برده­ اند و به خلق اثار نمایشی به زبان فارسی پرداخته ­اند.

آخوند زاده، آثار نوین نگارش شده به فارسی را نیز تعقیب کرده و به نقد آن­ها پرداخته است و توصیه­ های مفیدی به خالقان نمایشنامه ­های فارسی کرده است.

میرزا آقاخان تبریزی، نخستین نمایشنامه ­نویس فارسی، آثار نمایشی خود را پیش از انتشار برای اظهارنظر پیش آخوندزاده فرستاده و در نامه ­ای که همراه نمایشنامه­ ها برای او ارسال داشته پس از معرفی خود گوید:

   «... از وقتی که از ملاحظه­ ی کتاب ترکی تصنیف آن سرور محظوظ بوده، از نکات شیرین و عبارات دلنشین آن­ها که موجب انواع عبرت و تربیت حاصل کرده­ ام، بر خود لازم شمرده ­ام که در این شیوه ی خجسته و سبک و سیاق پسندیده به آن سرور معظم تقلید و پیروی نمایم و مریدانه ارادت بیارایم...»29

و آخوندزاده پس از مطالعه­ ی نمایشنامه ی او، به ارشاد و هدایت وی می­پردازد و توصیه ­های اکیدی به او می­کند.

از جمله توصیه­ هایی که میرزا فتحعلی  آخوندزاده  به میرزا آقا تبریزی می­کند، دوری از هرگونه ابتذال و استهجان و سخنان خلاف شرع و اخلاق است. درباره­ یکی از نمایشنامه­ های میرزا آقاخان می­گوید:

«سرگذشت شاه قلی میرزا سراپا بد است، آن را بسوزانید. به ارباب خیال شایسته نیست که این قبیل چیزها را به قلم بیاورند. ایرج میرزا حرکت بدی کرده، بر سر عموی خود، رسوایی فراهم آورده ­است ...»

در همین جا تأکید می­کند که:« هر کیفیتی و عملی و حرفی که فی الجمله استهجان دارد، باید هرگز وقوع نداشته­ باشد.»

حتی به کلماتی مانند "نجس" جواز ورود به کتابت نمی­دهد: «نقل خلا و لفظ نجس و لفظ سکسکه جواز ندارد، باید عوض شود.»

این اوامر مؤکد نشان می­دهد که میرزا فتحعلی ذاتاً مردی متخلق به اخلاق حسنه و متقی و متدین بوده ­است.

آثار نمایشی فتحعلی آخوندزاده، گذشته از ایران در کشور ترکیه نیز نقش تأثیر گذار و و آفرینشگر داشته است . گرچه در ترکیه به طور جداگانه و مستقل چاپ نشد، ولی چاپ متن آذربایجانی آن، قابل استفاده هر شهروند ترکیه­ ای بوده است و می­توان ادعا کرد که در آن کشور نیز، به عنوان نخستین آثار نمایشی قابل بررسی است. می­دانیم که پس از نشر متن ترکی تمثیلات، در کشور ترکیه نخستین اثر نمایشی از سوی نامیق  کمال تحت نام "وطن یاخود سُلستره" منتشر شده است. اسماعیل حبیب مؤلف کتاب "تاریخ ادبیات تجدد ترک" می­نویسد:

«نخستین اثر نمایشی ما، "وطن" از آن نامیق کمال است. ولی نمی­توان آن را اثر کامل صحنه به شمار آورد. موضوع آن بسیار ساده و وقایع ابتدایی و حرکت بسیار گم و پرت است...»30

باید گفت که کمدی تک پرده ­ای "شناسی" موسوم به "ازدواج شاعر" نیز چنین است و در معنای واقعی کلمه، اثر نمایشی و قابل اجرا در صحنه نیست.31

هم از این رو، می ­توانیم ادعا کنیم که "پنج نمایشنامه آخوندزاده در ایران و سوی های آن که به لحاظ فرم، غربی و به لحاظ مضمون، شرقی است، اولین آثار ادبیات نمایشی جدید به حساب می­ آید.»32

البته پیش از چاپ "وطن یاخود سُلستره" در سال 1290 هـ . و از تاریخ اعلان تنظیمات به این سو و حتی پیش از آن نیز عثمانی ها با تیاتر و اپرا آشنا بودند و هنرمندان خارجی، به ویژه فرانسویان بعضی  اپراها را در دربار سلاطین عثمانی اجرا می­کردند و در فاصله­ ی سال­های 1839-1826، فرانسویان در شهر استامبول برای خود ساختمان مرکزی تئاتر بنا کرده بودند و به طور مرتب به اجرای نمایشنامه­ هایی به زبان فرانسوی دست می­زدند و در سال 1260 هـ نیز اپرای "بلیساریو" اثر گاستانو دونیزت به ترکی عثمانی ترجمه و چاپ شد و آثار مولیر هم قبل از آن تاریخ به  دست "احمد وفیق پاشا" به ترکی عثمانی برگردانده و چاپ شده بود و در سال 1262 هم از طرف "خیر الله افندی" پدر "عبدالحق حامد"  نمایشنامه ای با عنوان حکایت ابراهیم پاشا تألیف و چاپ شده بود و "شناسی" شاعر معروف، اثری با عنوان "ازدواج شاعر" (= شاعیر ائولنمه سی) به تفاریق در مجله "ترجمان احوال"چاپ کرده بود.33

اما به هر روی پژوهشگران ترک، نخستین اثر نمایشی قابل اجرا به زبان ترکی را "وطن یاخود سلستره" اثر نامیق کمال می­دانند و آن را با پنج اثر نمایشی دیگر وی فرق می­ نهند و معتقدند که در آثار نمایشی قبل از آن: «هامیسیندا موضوعلار بسیط، واقعه ­لر غایت ابتدایی، حرکت غایت مفقود دور... » 34

آثار نمایشی خیراله افندی، شناسی و نامیق کمال، غیر از "وطن یاخود سلستره" فاقد ویژگی­های دراماتیمک و نمایشی ­اند35 و بسیاری از آنها هیچگاه اجرا نشد و تنها دارای اهمیت تاریخی به عنوان اسناد مکتوب به ادبیات نمایشی به شمار می­روند.36

به نظر مرحوم پروفسور دکتر حمید محمدزاده یاغچی، با توجه به اینکه عثمانی­ها متن ترکی آذری تمثیلات را به راحتی میتوانستند بخوانند و آن را بفهمند و با توجه به اینکه آخوندزاده این اثر را در سال 1280 هـ یعنی ده سال پیش از تألیف اثر نمایشی نامیق کمال به ترکیه برده و میان اهل ادب توضیع کرده بود، می­توان او را بانی ادبیات نمایشی ترکیه هم به حساب آورد.37

مؤلفان "دایرةالمعارف اینونو" نیز تمثیلات را "تورک تئاتر و ادبیاتینین ایلک اؤرنکلری" (=نخستین نمونه­ های ادبیات نمایشی ترک) به حساب می­ آوردند. در "دایرةالمعارف اسلام" آمده است که:« اروپاییان میرزا فتحعلی آخوندزاده را "مولیر مسلمین" و روس­ها او را "گوگول آذربایجان" لقب می­دهند و ما او را نخستین نمایشنامه­ نویس در زبان ترکی آذربایجان میشناسیم.»38

در فرجام این بحث، بجاست که به اظهار نظر عثمانی ها در باب نمایشنامه­ های آخوندزاده نیز اشاره کنیم. در سال 1280 هـ در شهر اسلامبول، "جمعیت علمیه ی عثمانی" درباره "تمنثیلات" نظر زیر را منتشر ساخت:

   «تألیف کرده­ سی اولان تئاتر و حکایه لری دخی سراپا مطالعه قیلینمیشدیر. بونلار، ممالکت شرقیه ده منتشر بعضی افکار باطله نین جهری و تضعیفی مقصدی ایله تصویر و ترتیب اولونموش، مباحث حکیمانه یه مشتمل، مطالعه سی موجب فوائد اولاجاغیندان، بمنّه تعالی، ایله ریده، جمعیت عاجزانه­ میز طرفیندن، لسان عثمانی یه تحویلی ایله طبع و نشرینه ابتدار قیلیناجاقدیر.»39

بدین گونه باید گفت که آخوندزاده با نگارش نمایشنامه­ های خود، سرعت عظیمی به حرکت فرهنگی و نوزایی ادبی در کشورهای خاورمیانه به ویژه ایران بخشیده است. نقش عظیم او به عنوان اندیشمند کنشگر اجتماعی در پیدایی خیزابه های فرهنگی ایران و سوی­های آن در دوره­ ی مشروطیت و قبل از آن قابل انکار نیست.


 

  1. آدمیت، اندیشه­های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص79
  2. الفبای جدید و مکتوبات، ص8-7.
  3. همان، ص58.
  4. همان، ص158.
  5. همان، ص 9.
  6. همان، ص40و41.
  7. همان، ص241.
  8. همان، ص220.
  9. همان، ص124.
  10. همان، ص79.
  11. همان، ص79.
  12. اثرلری، ج1.
  13. الفبای جدید و مکتوبات، ص279.
  14. همان، ص223.
  15. مقالات، ص100.
  16. دائرةالمعارف فارسی، ص153.
  17. مقالات، ص126.
  18. دائرةالمعارف، ص153.
  19. الفبای جدید و مکتوبات، ص159.
  20. همان، ص750.
  21. همانجا.
  22. همان، ص4.
  23. همان، ص6.
  24. یحیی ذکاء، در پیرامون تغییر خط فارسی، تهران، 1329.
  25. همان ص302 (به نقل از روزنامه حقایق اسلامبولی،1290)
  26. همان، نامه، ص8-7.
  27. دائرةالمعارف فارسی، ص80.
  28. آدمیت، پیشین، ص80.
  29. چهار تئاتر و رساله اخلاقیه، انتشارات نمایش، ص23.
  30. اسماعیل جبیب، تورک تجدد ادبیات تاریخی، اسلامبول، 1340 هـ، ص170.
  31. آخوندزاده و شرق، ص145.
    1. Alphons cilli..re.deux com..dies de Mirza Feth Ali Akhond-Zade..,Paris,1888,P,xxvll.
    2. refik Ahmet Sevengil, TURK TIYATROSU TARIHI, Istanbul. 1959,she.66.
    3. اسماعیل حبیب، تورک تجدد ادبیات تاریخی، اسلامبول، 1340 هــ ، ص 170.

35-Agah Sirril Levend. Edebiyat Dersleri, Tanzimat Edebiyati, Istanbul, 1939, Seb, 166.

  1. حمید محمدزاده، میرزا فتحعلی آخوندزاده و شرق، باکوريال 1971، ص145.
  2. inönü Ansiklopedisi, 1c, Ankara, 1946, s. 182.
  3. islam Ansiklopedisi, 35c., ist, 1947, s.577.
  4. . مجموعه فنون، اسلامبول، 1280 هـ، س 2، ش14، ص72.


[1] آخوندزاده، میرزا فتحعلی. مقالات فلسفی، به کوشش ح. صدیق، نشر ساوالان، تبریز، 1356.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید