1. نام و معنای‌ آن 

كلمه‌ی‌ «بايسنغر» از دو تكواژ «بای‌» (Bay) و «سونغور» (Sungur) تشكيل شده است. تكواژ نخست، يعنی‌ «بای‌» در معنای‌ آفريننده و خداوند به‌كار رفته1 و لغت كهن سومری‌ به ‌شمار می‌رود2كه در كتيبه‌های‌ معروف به فارسی‌ باستان و متون پهلوی‌ نيز به‌صورت «بغ» وارد شده است3و در كلمه‌های‌ بغداد، بغبور (= فغفور)، بغستان (= بيستون) و جز آن موجود است. اين لغت در گويش‌های‌ آسيای‌ ميانه و كرانه‌ی‌ دريای‌ خزر كاربرد وسيعی‌ داشته است و تركيبی‌ از آن به ‌صورت «بيات» در متون اسلامی‌ در معنای‌ خداوند يكتا به‌كار رفته است. چنان‌كه يوسف خاص جاحب، مثنوی‌ معروف «قوتادغوبيليغ» يا «سعادت‌نامه» را چنين شروع می‌كند:



بيات آدی‌ ايله سؤزه باشلاديم، 

يارتقان توره‌تقن، كؤچورگن آديم4. 



گروهی‌ از تركان،‌ روزگاری‌ به اين نام نامبردار شدند. لفظ «بك» و «بيك» نيز كه به دنبال اسامی‌ در معنای‌ «سرور» می‌آمده، از همين تكواژ مشتق شده است. 

تكواژ دوم، يعنی‌ «سونغور» (Sunghur) مركب از دو جز «سون» (Sun) و «غور» (Ghur) ، صفت فاعلی‌ در معنای‌ قلعه‌ساز و بانی‌ دژ و حصارانداز آمده و نام يكی‌ از گونه‌های‌ باز شكاری‌ است كه در زبان لاتين«Flaco gyrfolco» ناميده شده است. پرنده‌ای‌ بسيار زيبا و خوش ‌خط و خال، و بومی‌ مناطق سردسير است كه لانه‌اش را در شكاف سنگ‌تخته‌های‌ مرتفع و غيرقابل عبور تعبيه می‌كند. پرنده‌ای‌ سياه‌چشم و بسيار تيز و چابك و قوی‌ و از ديگر انواع بازهای‌ شكاری‌ درشت‌تر است.5

اين كلمه به عربی‌ نيز وارد شده و بصورت «الصُقر» در معنای‌ شاهين به‌كار می‌رود. 6

در فرهنگ كلاوزون كلمه «Sacer» و يا «Saker Falcon»، معرب «الصقر» دانسته شده است.7



2. لقب و تبار 

غياث‌الدين بايسنغر، نوه‌ی‌ امير تيمور و فرزند شاهرخ ميرزا، در تاريخ به عنوان خطاطی‌ چيره‌دست و حامی‌ هنرمندان و خطاطان شناخته شده است و جزء خادمين قرآن و فرهنگ اسلامی‌ نامبردار گشته است. 



3. زاد و بوم

در ماه ذی‌‌الحجه سال 797 هـ. در شهر هرات چشم به جهان گشوده است. 



4. دوران نوجوانی‌ و تحصيلات 

در 18 سالگی‌ وارد كارهای‌ ديوانی‌ شده است و در همين سن به عنوان والی‌ توس، نيشابور و استرآباد تعيين شده است و در 21 سالگی‌ به عنوان «وليعهد» در «ديوان عالی‌ اميری‌» به كار مشغول شده است. در 23 سالگی‌ پس از وفات «قره‌يوسف» در تبريز به امارت رسيده و ده سال در اين شهر حكومت كرده است و سپس باز به امارت توس، نيشابور و استرآباد برگزيده شده است. 

اما اقامت اصلی‌ وی‌ در هرات بوده و در امور امارت به پدر خود مدد می‌رسانده است. 

وی‌ همراه برادر تنی‌ خود «الغ بيگ» به تحصيل علم و فضيلت پرداخته است. الغ بيگ در رياضيات و هيئت و نجوم، و بايسنغر ميرزا در شعر و ادب و هنر سرآمد اقران شده‌اند. 



5. بايسنغر و شاعری‌ 

بايسنغر از مهارت شاعری‌‌ بی‌نظيری‌‌ نيز برخوردار بود. به سه زبان فارسی‌، تركی‌ و عربی‌ شعر می‌سرود8، اما از آثار بديع و آفرينش شعری‌ وی‌ ابياتی‌‌ چند برجای‌ نمانده است. نظير بيت:

غلام روی‌ او شد بايسنغر، 

غلام روی‌ خوبان پادشاه است.9



كه از غزلی‌ به مطلع:

نديدم آن دو رخ اكنون دو ما هست، 

ولی‌ مهرش بسی‌ در جان ما هست. 



6. بايسنغر و خطاطی‌ 

بايسنغر ميرزا بيش از هر عنوان، به خطاطی‌ معروف است. به گفته‌ی‌ مرحوم علی‌ اكبر دهخدا، «او مؤسس و بانی‌ زيباترين كتاب‌نويسی‌ در ايران است.»10

وقتی‌ در مشهد به مقام ولايت توس و نيشابور و استرآباد مشغول بود، بيش از چهل‌تن خطاط و كتّاب زبردست در دربار خود جمع داشت كه همگی‌ به استنساخ كتب به‌ ويژه قرآن و حك و نقر كتيبه‌ها مشغول بودند. در همان سال‌ها در ايوان جنوبی‌ مسجدی‌ كه مادرش، گوهرشاد خاتون بنا كرده بود، كتيبه‌ی‌ معروف خود را نوشت كه از سوی‌ قوام‌الدين طيّان اطراف آن را با چينی‌های‌ آبی‌ و لاجوردی‌ و سفيد زينت داده‌اند. 

ايوان جنوبی‌ در زلزله‌ی‌ 1087هـ. صدمه ديد، ولی‌ به امر شاه عباس صفوی‌ و به دست خطاط محمدرضا امامی‌ از نو بازسازی‌ گرديد.11

چهل‌تن خطاط معروفی‌ كه در هرات در كتابخانه‌ی‌ بايسنغر ميرزا مشغول كار هنری‌ بودند، همه، لقب «بايسنغری‌» داشتند. رئيس اين گروه «جعفر بايسنغری‌» نام داشت. اين گروه به گفته‌ی‌ باينيون (Binyon) ـ محقق تاريخ هنرـ «آكادمی‌ هنری‌ بايسنغری‌» تشكيل داده بودند. 12

مورخان او را ادامه‌دهنده‌ی‌ راه «سلطان اويس جلاير» می‌نامند كه مكتبی‌ خاص در هنرهای‌ اسلامی‌ ايجاد كرد و سپس سلطان حسين بايقرا و امير عليشير نوايی‌ راه او را ادامه دادند. 13

از آثار معروف گروه هنری‌ بايسنغری‌، چندين اثر ارزنده اكنون زينت‌بخش موزه‌های‌ جهان است. علاوه بر مخطوطات قرآنی‌ از جمله آثار برجای‌ مانده، نسخه‌ی‌ خطی‌ بسيار نفيس مثنوی‌ «هما و همايون» اثر خواجوی‌ كرمانی‌ به خط غياث‌الدين نقاش و «شاهنامه» معروف، به خط جعفر بايسنغری‌ و به خط خليل بايسنغری‌ را می‌توان نام برد. 14

ادوارد براون در ذكر از فضايل وی‌ گويد: 

«استادان خط و تذهيب را با انعامات شاهانه نزد خود نگه می‌داشت و توانست شريف‌ترين آثار صنعتی‌ را در خط و تذهيب و جلدبندی‌ و صحافي پديد آورد. كتاب‌های‌ كتابخانه‌ی‌ وسيع او هم‌اكنون در تمام جهان متفرق است و هرجا كه هست در كمال حرمت و دقت نگاهداری‌ می‌شود.15



7. بايسنغر و تاريخ‌نويسی‌ 

بايسنغر ميرزا در توسعه‌ی‌ تاريخ‌نويسی‌ نيز نقشی‌ پراهميت داشت. «زبدة التواريخ بايسنغری‌» كتاب تاريخی‌ معروفی‌ است كه به توصيه‌ی‌ وی‌ به عنوان ذيلی‌ بر «جامع التواريخ» خواجه رشيدالدين فضل‌الله همدانی‌ توسط حافظ ابرو تأليف شده است. نسخه‌ی‌ نفيسی‌ از اين كتاب در كشور تركيه موجود است.16 اين كتاب در تاريخ 830 ﻫ به اتمام رسيده است.17



8. خلق و خو 

به اجماع زندگی‌‌گزاران و تذكره‌نگاران، بايسنغر ميرزا نسبت به برادر خود، الغ‌بيگ بسيار سياستمدار و فعال‌تر بود. به گفته‌ی‌ امير عليشير نوايی‌ بسيار خوش‌طبع و خوش‌سخن و هنرپرور و فاضل بود.18

او را به عدالت در حكم و شفقت به فقرا و مساكين ستوده‌اند. گويند كه در جنگ‌ها نيز بسيار متهورانه و بی‌باكانه عمل می‌كرد. در تأمين امنيت و انتظام امور، شدت بيش از اندازه به خرج می‌داد. 



9. وفات

بايسنغر شاهرخ بن تيمور گوركانی‌ در هفتم جمادی‌الاخر سال 837 هـ. در شهر هرات در قصر باغ سفيد به بيماری‌ در گذشت19و پيكرش در مدرسه‌ی‌ گوهرشاد دفن گرديد.

جعفر بن محمدالحسينی‌ البايسنغری‌ ـ مورخ نامی‌ آن عصرـ از عظمت تشييع جنازه و اقدام عمومی‌ برای‌ ساخت مقبره‌ی‌ باشكوهی‌ برای‌ وی‌ ياد می‌كند.





پي‌نوشت‌ها:

1. Tarama sozlugu, TDK,1977.

2. ح. م. صديق. واژه‌هاى سومرى، تهران، 1380، ص 9. 

3. رضى، هاشم. فرهنگ اوستا، ج 1، ماده بغ. 

4. ح. م. صديق، متون نظم و نثر تركى. انتشارات الست، تهران، 1371، ص25. 

5. معين، محمد. فرهنگ فارسى، ج 3، ص 1930

6. المنجد، ماده «صقر» 

An Etymological Dictionary of Pre-thirteenth Century Turkish, Oxford,-4 1972, Sunghur. .7 

8. مستقيم‌زاده، سليمان. تحفه‌ى خطاطين، ص 414

9. نوايى، امير عليشير. مجالس‌النفائس، چاپ تهران، ص 125 و 314. 

10. دهخدا، على اكبر. لغت‌نامه، حروف ب، ص 622 .

11 . ضيغ‌الدوله، محمدحسن‌خان. مطلع الشمس، ج2، ص147.

L., Persian Miniature Painting,London,1933,P. 69. .12 

13. براون، ادوارد. از سعدى تا جامى، ترجمه‌ى على اصغر حكمت، تهران، ص 430.

Binyon L., Persian Miniature Painting,London,1933,P.69. .14 

15. از سعدى تا جامى، ص 431.

16. فهرست كتابخانه‌ي توپقاپى‌سرا، ص 1659، 1863.

17 . حيب‌السير، چاپ تهران، ج 3، ص 96. 

18. مجالس النفائس، پيشين، ص 125.

19. انسيكلوپدى اسلام، چاپ استانبول، ج 2، ص 181.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید