اين مقاله از كتاب «مسائل ادبيات ديرين ايران» برداشته شده است كه استاد در سال 1351 مجموعه‌ي مقالات آن را از ميان آثار پژوهشگران آذربايجان شوروي، انتخاب و به فارسي ترجمه و با افزايش‌هاي لازم انتشار دادند.


در انجام كتاب، بايد از مهارت نظامی‌ در فن شعر نيز سخنى‌ به ميان آورد. اين موضوعى بسيار گسترده است كه نياز به رساله‌ای جداگانه دارد. هم از اين رو ما را قصد آن نيست كه مهارت سخنورى نظامی‌ را همه جانبه بررسى كنيم. می‌خواهيم نوعى تصوير تقريبى از استادى او در فن شعر به دست دهيم.

دو قرن پيش از نظامی‌، سنت شعرى ويژه‌ای در ايران، مبتنى بر تمايلات اشرافيت شعوبى ايجاد شده بود كه به وسيله‌ى آن قواعد و اصول زندگى جارى پيش از تسلط عربان باز نموده می‌شد. نظامی‌، چنان كه ديديم اين اشراف را مدح نگفت و نخواست افسانه‌هايى را كه براى استوار ساختن پايه‌هاى تسلط و حاكميت خود ساخته بودند، بنياد بخشد.

مناسبت نظامی‌ به زبان ادبى زمان نيز چنين بود. شرايط زمان از او به فارسى شعر می‌طلبيد ولى سره كردن و تصفيه‌ى خيالى فارسى، براى او كارى بی‌‌بهره بود. براى بيان مفهوم و غنى كردن زبان، هر جا لازم می‌آمد، او از كلمات عرب هم استفاده می‌كرد ولى در اين كار نيز راه افراط نمی‌پيمود. وقتى واژه‌ى عربى به كار می‌برد كه معادل آن را در زبان زنده‌ى جارى نمی‌يافت و منزه‌طلبى تصنّعى را زيانبار می‌شناخت. زبان نظامی‌، محافظه‌كارانه نيست، زبانى است كه در آن عهد در نثر فارسى جارى و رايج بود. زبان ادبى و كتبى بود و حالت تصنعى‌ نداشت.

وى قواعد كهن را به يكباره به گور ريخت و سرايندگانى كه پس از او آمدند، گرچه اغلب معيار هنرى نداشتند ولى ناخودآگاه راهى‌ را كه پيموده بود، دنبال می‌كردند.

بدين گونه، نظامی‌ ضمن آن كه زبان پاكيزه به كار می‌گرفت، شرايط فن منظومه‌سرايى‌ را نيز دگرگونه می‌ساخت. بنا به عادت زمان، مهارت سخنورى در تغزل گسترده می‌شود و مضمون حماسه و منظومه به آرايه‌هاى لفظى چندان امكان نمی‌داد. شعر دربارى آن عهد نيز سخنى گفتنى نداشت. تنها سخن بازى و لفاظى رايج بود كه اگر اين را نيز از اين شعر می‌گرفتند، چيزى برايش به جا نمی‌ماند.

داستان و حماسه را پيش از هر چيز بايد نقل كرد. آشتى دادن آرايه و نقل از هر شاعرى ساخته نبود. از اين جهت است كه سرايندگان سده‌ى 11 م. اغلب به تغزل روى آوردند و منظومه‌سرايى نتوانستند. نظامی‌ توانا به اين كار بود. چرا كه زبان او قادر بود در نسوج منظومه و داستان- همانند قالی‌هاى رنگارنگ- تصاويرى دلپذير و زيبا نقش زند، در هر مصراع‌ بی‌آنكه خللى به مضمون وارد آيد، صنايع بديعى به كار ‌گيرد. منتقدان اروپا و هم تذكره‌نگاران شرق از دشوارى سخن نظامی‌ حرف زده‌اند. سخن نظامی‌ به راستى دشوار است، ولى اين دشوارى مانند دشوارى شعر خاقانى نيست. خاقانى عمداً شعر خود را دشوار و سنگين می‌كند. خواننده براى درك معانى شعر او بايد آگاهی‌هايى از برخى‌ مكاتب ادبى و فلسفى داشته باشد: شعر او گاه چون چيستان می‌نمايد.

... توان گفت كه نظامی‌ بيتى بی‌مضمون ندارد. او حرف براى گفتن دارد. پس از گشوده شدن معماى هر بيت دشوار، جهانى بزرگ رو در روى خواننده ظاهر می‌شود. براى درك سخن نظامی‌، بايد هر مصراع را از زواياى تشكيل دهنده‌ى آن بررسى و موشكافى كرد و آن‌گاه به انديشه‌ى ژرف او پى‌برد.

بدين گونه، توان گفت كه هر يك از منظومه‌هاى نظامی‌ دو وجهى است. در برابر خواننده چشم‌اندازى شكوهمند و سرشار از حوادث گوناگون گسترده می‌شوند، عناصر افسانه‌ای در گستره‌ای از حقيقت كلاسيكى اتحاد می‌يابند و به صورتى موزون و آهنگين در می‌آيند. هر بيت، و گاه دو بيت يكجا كمپوزيسيونى كامل تشكيل می‌دهند كه حتى بيرون از متن نيز جالب توجه‌اند. به ديگر سخن، مينياتورهايى زنجيزه‌ای بی‌فاصله در چشم‌انداز اصلى گسترده می‌شوند كه خود به خود به صورتى واحد شكل رسا و كامل دارند.

اين متد هنرى را، نظامی‌ از تغزل به حماسه آورده است: گذشته از آن، اين روش در آن زمان، نه تنها در ادبيات، در ديگر هنرهاى تصويرى نيز رايج بود. در اين عهد، هر آلت و ظرف ساخته شده از برنج و يا چيني از تركيبى واحد برخوردار بوده و آرايه‌هاى سرشارى داشته‌اند و گرچه از نظر ظاهر وابستگى به هم نداشته‌اند، اما آرايه‌ها و محتواشان يكى بوده است.

براى روشن كردن خواننده‌ای كه با ويژگی‌هاى شعر نظامی‌ چندان آشنا نيست، من می‌خواهم تحليلى گسترده از قطعه‌ای كوتاه در «خسرو شيرين» به دست دهم. به نظر من چگونگى دشوارى و سرشارى سخن او را هم از اين راه توان دريافت:

چو مشكين جعد شب را شانه كردند،

چراغ روز را پروانه كردند.

به زير تخته‌ نرد آبنوسى،

نهان شد كعبتين سندلوسى.

 

اين تصويرى از فرا رسيدن شب بود. در مصراع نخست شانه و گيسو و در مصراع ديگر شمع و پروانه رو در رويند. در بيت دوم نيز از وسايلى كه در بازى نرد به كار می‌رود نام برده می‌شود. اين درآمد است. اكنون تمثال‌ها را بنگريد. گيسوان را شانه زده‌اند و رخسار درخشان در زير آن پنهان مانده است. يعنى تاريكى جهان را فرا گرفته است، يعنى مشعل روز، پروانه شده، چنان كه پروانه در شعله‌ى شمع جان می‌بازد، خورشيد نيز سوخته و جان باخته است. تازگى و طراوت تصوير در آن است كه شمع خود تبديل به پروانه می‌شود. كعبتين ساخته شده از سندل، خورشيد زرفشانى است كه زير درخت سياه آسمان تار شب پنهان مانده است. شعر وصفى ديگر دارد:

برآمد مشترى منشور بردست،

كه شاه از بند و شاپور از بلا رست.

 

چشم‌انداز چنين فرجام می‌يابد: به تمامی‌ تاريكى چيره شد. يعنى مشترى كه نشانه‌ى خير و نيكى است. اين نشانه‌ى دو خوشبختى است: خسرو از حسرت جدايى شيرين، و شاپور از ملال راه‌پيمايى و سرگردانى سفر رهايى می‌يابند. شكافتن پگاه بامداد چنين تصوير می‌شود:

چو شد دوران سنجابى وشق دوز،

سمور شب نهفت از قاقم روز.

 

شاعر از چهار جانور كه پوست خز گرانبهايى دارند، نام می‌برد و از آوردن نام هر كدام، قصدى خاص دارد. قصد از سنجاب- حيوان سبزينه‌پوش، سبزى آسمان به هنگام شكافتن سحر است. آسمان مانند سنجابى روى چرخ می‌چرخد. وشق جانورى است زرد و سبز كه از پوستش كپنك می‌دوزند. يعنى آسمان همانند كپنك با حاشيه‌ى سفيد ديده شد. اين تصويرى عينى و واقعى از سحر و پگاه است.

از اين دست شعرها، هزاران نمونه توان آورد. در هر صفحه‌ای چندين بار به اين گونه ابيات هنرورانه برخورد می‌شود و لزومی‌ به جستجو ندارد. ولى به نظر من، نمونه‌ى بالا كافى است كه بيانگر دشوارى و والايى سخن نظامی‌ باشد. اما تمثال‌ها به خودى خود دشوار نيستند.

دشوارى در عينيت و واقعيت آن‌هاست و براى شناخت و حل آنها بايد به تفصيل با شرايط زندگى و معيشت اين عهد دور آشنا شد. خواننده آن را معماى انتزاعى و تجريدى نمی‌انگارد و از عينيت دور نمی‌شود. فراموش نكنيم كه نظامی‌ بيش از هر چيز، قادر است، تمثال‌هايى عينى و واقعى خلق كند چنان كه در چشم انسان جان گيرد و با حواس آدمی‌ درك و لمس شود.

ولى مسأله اين جاست كه شرايط زندگى و معيشت اين روزگار هنوز به تمامی‌ براى ما شناخته نيست. واژه‌نامه‌ى دقيقى هم در دست نيست. آنچه هم موجود است سهو و خطاى زياد دارد. اما شاعر خود در فهم بسيارى از تشبيه‌هاى دشوار ياور ماست چرا كه از تشبيه و استعاره و تمثال خاصى در هر جا معنايى ويژه اراده می‌كند. نتيجه اين كه پس از انتشار متون علمی‌- انتقادى آثار نظامی‌، با فرهنگ و شرايط زيست آن زمان آشنا خواهيم گشت و بسيارى از دشوارى شعر نظامی‌ بر ما حل خواهد شد. اين كار سترگى است كه از عهده‌ى يك تن بيرون است و همكارى گروه‌ها و انجمن‌هاى وسيعى را می‌خواهد و اساساً نبايد تنها در محدوده‌ى آذربايجان بررسى شود بلكه بايد متون تاريخى ارمنى و گرجى و اوضاع تاريخى اين خلق‌ها نيز تدقيق گردد.

بدين گونه می‌بينيم كه ترجمه‌ى منظوم آثار نظامی‌ بسيار سخت است. مترجم نبايد تنها قانع به آن شود كه مضمون ابيات را منتقل كند بايد به ياد داشته باشد كه مهارت فن بيان از سخن نظامی‌ انعكاس‌ناپذير است و هم از اين رو بايد تمثال‌ها را بدان گونه كه در می‌يابيم بشناساند و در اين امر صداقت لازم داشته باشد، كه البته بسيار دشوار است. در ترجمه‌هايى كه تاكنون به عمل آمده، كسى قادر به انجام اين مهم نبوده است. تنها مترجمانى توفيق خواهند يافت كه شرايط فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى آن زمان را با موشكافى و به شكلى علمی‌ بياموزند و بشناسند.

 

فرجام
ما در اين رساله‌ى كوتاه خود از عناصر اصلى خلاقيت نظامی‌ سخن گفتيم. بی‌ گفتگوست كه بخش ناچيزى از هنرورى اصيل و پربار او را بررسى كرديم. تحليل همه جانبه‌ى خلاقيت نظامی‌ در گفتارى كوتاه ناممكن است، ده‌ها جلد اثر پژوهشى بايسته است و من مطمئنم كه چنين آثارى به وجود خواهد آمد. اكنون می‌خواهم چكيده و نتيجه‌ای از آنچه كه گفتم بنگارم.

البته اين جا نيز مطلب پايان يافته نخواهد بود. تنها به برخى مسايل اساسى اشاره خواهيم كرد كه حل آن‌ها ما را به دريافت راستين مرده ريگ گرانبهاى اين شاعر سترگ‌انديش راهبرى خواهد كرد.

براى طرح روشن‌تر و دقيق‌تر مساله، آن را در سه بخش اساسى در نظر آوريم:

الف) اهميت اجتماعى.

ب) ارزش ادبى.

پ) مسأله‌ى تاثير.

اين سه مساله خود، وحدت تشكيل می‌دهند. نمی‌توانيم نظامی‌ اديب را از نظامی‌ متفكر اجتماعى جدا فرض كنيم تنها بايد هر بخش از مساله را به روشنى تحليل نماييم.

نگاهى گذرا به منظومه‌هاى نظامی‌، ما را با ويژگی‌هاى هر يك از آنها آشنا ساخت. و آن وابستگى عميق شاعر به زادگاه و سرزمين بومی‌ خود بود. منظور من از اين سرزمين: تنها آذربايجان در سده‌ى دوازدهم كه گنجه نيز جزو آن بود، نيست. چراكه نظامی‌- چنان كه ديديم- از محدوده‌ى كوچك اران آن روزى پافراتر نهاده و سرتاسر قفقاز را محيط شده است.

مفهوم وطن و وابستگى شديد به مسايل بومی‌ در شرايط ساخت فئودالى و زوال حكومت ايجاد می‌شود و در صورت عدم وجود شرايط لازم، اين مفهوم شكل نمی‌گيرد. اما اين جا نيز ميان نظامی‌ و حكام فئودال فرق اساسى موجود است. براى فئودال سرزمين مادرى مفهومی‌ ندارد. در هر جا كه بتواند غصب و اهالى را استثمار كند، خود را راحت احساس خواهد كرد. در برابر خصم قوى، می‌گريزد و «وطن» ديگرى براى خود دست و پا می‌كند. تنها چيزى‌ كه از آن دفاع می‌كند، حكومت و دولت خود است. در برابر اين، نظامی‌ دفاع از سرزمين مادرى خود را جايى كه در اثر تلاش و زحمت نياكان آباد و پرمحصول شده ضرورتى اجتناب‌ناپذير می‌داند. زحمت و كار انسان حق مالكيت او را به زمين استحكام بخشيده و هم از اين رو، انسان از اين حق دفاع می‌كند. مناسبت خصمانه با اشرافيت پارسى كه دشمن اصلى خلق‌هاى قفقاز بوده، در تحكيم اين جبهه موثر بود.

گرچه نظامی‌ به مناطق و ناحيه‌هايى كه تحت تاثير فرهنگ ايرانى بوده است، اتكا می‌كند و در برابر فردوسى بزرگ خود را ناچيز می‌شمارد، اما نظريه‌هاى سياسى موجود در شاهنامه را كه از اشرافيت ايرانى دفاع می‌كند، با قطعيت مردود می‌شمارد.

اين خود، بسيار مهم است. چراكه نشانگر آن است كه نظامی‌ سرزمين مادرى خود را جزو هيچ امپراتورى نمی‌شمارد و نمی‌خواهد كه به حالت مستملكه و تحت قيموميت اين يا آن حكومت و كشور در بيايد. آرزوى آزادى و استقلال وطن خود را دارد و از اين نظريه دفاع می‌كند.

با اين همه، شاعر اميال عظمت‌طلبى ابداً ندارد. ما ديديم كه در آذربايجان آن زمان روحيه‌ى جهان وطنى وجود داشته است و نشانه‌ای از كينه‌ها و عداوت‌هاى نژادى كه بعدها در شرايط كاپيتاليستى ايجاد شد، نبود. در نظر نظامی‌ آن كس كه در پى سعادت زحمتكشان بود، دوست؛ و آن كه بر آنان ستم می‌كرد، دشمن شمرده می‌شد. براى نظامی‌ نژاد، زبان و مذهب اهميتى چندان نداشت. در منظومه از ملل و خلق‌هاى گوناگون از روس‌ها گرفته تا هندوان و چينيان سخن به ميان آمده است ولى به هيچ روى به اين مطلب برنمی‌خوريم كه از شخصى به سبب انتساب به فلان نژاد، بدگويى كند.

قهرمان‌هاى او از هرجا انتخاب شده‌اند. بهرام ايرانى، منذر عرب و اسكندر يونانى هر وقت كه عدالت پيشه می‌كنند، پيام‌آور سعادت و خوشبختى‌اند و فرقى با هم ندارند.

اين مساله ناشى از مهر سرشار نظامی‌ به بشريت و روحيه‌ى اومانيستى در اوست. به نظر نظامی‌ انسان اساس هستى و سعادت انسانى گره‌گشاى هر چيز است. خيرخواهى تامين كننده‌ى سعادت بشرى و بدطينتى تباه سازنده‌‌ى زندگى اجتماعى است. هم از اين روست كه شاعر در همه‌ى آثار خود عليه ستمگرى‌ها برمي‌خيزد. در هيچ جا به تحمل و بردباري اندرز نمي‌دهد، بلكه با ستمگري‌ بايد به زور مقابله كرد و جواب زور هم زور است.

از اين جهت است كه درباره‌ى حكومت و فرمانروايى سخن می‌گويد آنجا كه از اسكندر صحبت می‌كند، نشان می‌دهد كه فرمانروا پيش از هر چيز، خادم توده‌هاست. گرچه او حق دارد در زندگى شخصى از برخى‌ امكانات برخوردار شود، ولى وظيفه‌ى اساسى وى خدمت به خلق و بهره‌ورى از اين وظيفه در حد امكان است...

نظامی‌ به كسى كه از نظر اجتماعى مفيد است، احترام می‌گذارد. اين احترام نيز تنها از آن نيمی‌ از بشريت، يعنى مرد نيست. از برابرى حقوق زن و مرد سخن می‌گويد كه در آن زمان بی‌‌سابقه بوده است. زن كالا نيست، آرايه‌ى زندگى نيست، دوست باوفا و رفيق حيات مرد است. مناسبت او در برابر مساله‌ى زناشويى، هم در زندگى خصوصى و هم در برخى از منظومه‌هايش (مثلاً به صورتى مضحك در هفتمين داستان هفت پيكر) به وضوح نمايان شده است. يا آن جا كه از مهر اسكندر به بانوى قبچاق سخن می‌گويد می‌دانيم كه اشغالگران آن روزگار با زنان مناطق و سرزمين‌هاى غصب شده چه رفتارى می‌كردند. براى افراد و مزدوران حكام اين لقمه‌ى چربى بود كه كسى نمي‌توانست از چنگ آنان در بياورد.

رفتار اسكندر در اين جا، با روش زمانه مغايرت دارد. شايد هم نظامی‌ به اينگونه رفتار اسكندر ايمان نداشت. اما اين مهم نبود، مهم اين بود كه چنين رفتارى پيش گرفته شود.

توان گفت همه‌ى اديبانى كه از نظامی‌ سخن گفته‌اند، او را چون مرتاض و زاهدى تارك دنيا و شخصيتى باطنى‌گرا و صوفى مآب و شيخ‌منش كه به اميد زندگى در آن جهان دل‌خوش دارد، شناسانده‌اند. تحليل كوتاه ما نشان داد كه اين همه بی‌‌اساس و پوچ است.

بلى نظامی‌ چيزى‌ از زندگى براى خود برنداشت. مداحانى كه خر خود را با پول سياه معاوضه می‌كردند و دل‌هاى كوچك و تنگ شرف را به درم و دينار می‌فروختند چشم ديدن نظامی‌ را نداشتند.

ما درباره‌ى مناسبت و رابطه‌ى نظامی‌ با هم‌ولايتی‌هاى خود و نقش وى چيزى نمی‌دانيم. اما آثارش آينه‌ى تمام نماى افكار و اعمال او و روشنگر جبهه و نقطه‌نظرش در مباحثات و مراجعه به صاحبان مناصب گوناگون است. احتمال دارد نظامی‌ در جنبش‌هاى حاد اجتماعى شركت نداشته است، اما سخنان اين آموزگار خردمند و ژرف‌انديش مردم را به سوى آزادى، برادرى و زندگى سعادت بار فرا می‌خواند.

نام نظامی‌ در طول تاريخ در مشرق زمين درخشيده است و تمام نويسندگان و سرايندگان در برابر او تعظيم كرده‌اند، و بی‌گمان ويژگی‌هاى شعر او كه در بالا برشمرديم، سبب انتشار وسيع و گسترده‌ى آثارش بوده است.

شگفت‌آور است كه برخى از حكام تيمورى آسياى ميانه از امير خسرو دهلوى مقلد نظامی‌، دفاع كرده و مناسبتى منفى در برابر نظامی‌ داشته‌اند. در حالى كه ميزان مضامين و عناصر اجتماعى در شعر امير خسرو هيچ و تهى است. گرچه از نظر ظاهر پرطمطراق و جالب توجهند ولى نيروى اخلاقى‌ و كيفيت انسانى سرشارى‌ كه در آثار نظامی‌ هست، در آن‌ها موجود نيست.

بدينگونه به عنوان كلام آخر توان گفت كه نظامی‌ سجاياى نيك انسانى‌ را در سده دوازدهم در خود جمع داشت. تئورى او سخت و جدى بود. گذشت نمی‌كند و در راه خود گام استوار می‌نهد. به روزهاى سعادت بار آينده باور دارد. نمی‌خواهد مانند خيام، براى فراموش كردن ترس مرگ خود فراموشى را تبليغ كند. راه حيله‌ورزانه‌ای را نيز كه سعدى پيمود، انتخاب نمی‌كند. و دليل آن روشن است. چرا كه تنها دل بزرگ و آتشين می‌تواند اثرى‌ ابدى و جاودان در عالم هنر ايجاد كند. آن كس كه دلش آتش نگيرد و رنج نشناسد، نمی‌تواند انديشه‌ى خود را بيان دارد.

***

در تحليل ميراث فرهنگى به جا مانده از نظامی‌، پيش از هر چيز بايد از اتحاد سنن شرقى‌ و غربى در خلاقيت او سخن گفت. البته پيش از نظامی‌ نيز، ادبيات شرق نزديك با گذشته پيوند داشت. اين را نمی‌توان انكار كرد. در يكى از شعرهاى عنصرى شاعر دوران غزنوى (سده‌هاى دهم- يازدهم) برخى از روايات كهن يونانى به نظم درآمده است ولى جز نظامی‌ در زمان برخورد دو فرهنگ شرق و غرب كسى شرايط مناسب و امكانى مستثنا به دست نياورد.

اوضاع خاص تاريخى و شرايط زندگى و روحى شاعر، به او امكان دادكه در زمينه‌ى شعر حماسى دست به اصلاحات بزند. ديگر سنت تقليد و استقبال از فردوسى از ميان برداشته شد. ما ديديم كه چگونه نظامی‌ از فردوسى به احترام ياد می‌كند، ولى با اين همه نمی‌توان منشأ منظومه را به او رساند در سده‌ى دهم در شرق نزديك همراه با حماسه‌هاى قهرمانى، حماسه‌گونه‌ای ديگر شكل می‌گرفت كه از جنگاورى سخن می‌گفت.

ولى نظامی‌ از اين حماسه گونه‌ها دورى می‌جست. هم از اين رو نمی‌توان منظومه‌هاى او را داستان‌هاى جنگاورى به شمار آورد. وى از تصوير چهره‌هاى قالبى احتراز داشت. در «خسرو و شيرين» مضمونى نظير «رسيدن جنگاور به زن» دارد، اما مضمون‌هاى اساسى منظومه‌هايش چيز ديگر است. قصد نظامی‌ آن است كه سرنوشت قهرمانان را در انطباق با ويژگی‌هاى شخصيتى آنان بنماياند. به ديگر سخن، به خلاف روال داستان‌هاى جنگى، وى به تحليل روانى تك تك چهره‌ها می‌پردازد.... گرچه مثلاً «ويس و رامين» فخرالدين گرگانى نيز چنين است. اما اين شاعر نتوانسته است به شايستگى روحيات قهرمانان خود را تحليل كند. نظامی‌ شيوه‌ى قالبى داستان‌هاى حماسى را فراموش كرده و به جاى آن روش، رومانيك‌سرايى كرده است. آنان كه پس از نظامی‌ به روش پوسيده آثارى نظير «تيمورنامه» و «شاهنشاه‌نامه» سرودند، كارى جز تقليد صرف و رعايت پذيرى نكردند.

تحليل عميق روانشناسى كه ناشى از آگاهى به كيفيات روحى انسان‌هاست، امكان داد نظامی‌ چند تيپ مشخص كلاسيك بيافريند كه در ادبيات جهانى ابديت يابند. چهره‌هاى شيرين، فرهاد، ليلى، مجنون، بهرام و اسكندر فقط در آثار نظامی‌ با خطوطى مشخص و تعيين شده تصوير گشته‌اند. اين تيپ‌ها با همين خطوط معين در ادبيات جهان اسلام - از تركيه گرفته تا هندوستان - وارد شده‌اند و تا روزگار ما چنين بوده است و بی‌‌گمان پس از اين نيز چنين خواهد بود. شاعران پس از نظامی‌، البته شكل اين‌ها را دگرگون كردند ولى هيچ‌يك قادر به تغيير اساسى شخصيت آنان نشد.

گذشته از آن، اين چهره‌ها به فولكلور و ادبيات بومی‌ نيز وارد شده و از آنِ توده‌ها گشته است. اين حقيقتى مهم است. در گذشته توده‌هاى مردم با كتابت آشنا نبودند و آشنا كردن مردم با آثار ادبى كتبى دشوار بود. اين دشوارى را چنين مهارتى استادانه همراه باعشق به بشريت می‌توانست هموار كند. انتشار استثنايی آثار نظامی‌ ميان مردم، بيانگر ارزش اجتماعى آن است.

گذشته از آن كه بايد از تاثير نظامی‌ بر فولكلور بسيارى از ملل اشاره كرد بايد از آشنايى او با آثار فولكلوريك نيز سخن به ميان آورد. محافل ادبى شرق نزديك هميشه به فولكلور بی‌علاقه بودند. از هم پاشيدگى قطعى اجتماعى فئودالى ايجاب می‌كرد كه فرهنگ و ادب طبقات حاكم از فرهنگ توده‌اي و بومی‌ جدا شود و «مضامين والا» بپرورد و اين سبب می‌شد كه همين ادبيات رو به ضعف نهد و نهايت به فرماليسم دوران تيمورى بيانجامد.

اما نظامی‌، به سبب اوضاع اجتماعى خاص خود و مناسبتى كه عليه دارايان داشت، رعايت اين روش را لازم نمی‌دانست. مضامين بسيارى‌ از داستان‌هاى «هفت پيكر» با حادثه‌هاى «اسكندرنامه» و حكايات فرعى «مخزن‌الاسرار» نزديك و يكى است. نظامی‌ شيوه‌ى داستانگويى بومی‌‌ و توده‌ئى را نگه داشته و از اين جهت توانسته است نتايجى انسانى از داستان‌ها بگيرد و راه جاودانگى آثار ادبى را نشان بدهد. بسيارى از داستان‌هاى شاعرانى كه بعدها به «هفت پيكر» نظيره نوشتند، جاندارتر و زنده‌تر است.

نوآوری‌ها و اصلاحات اساسى نظامی‌ در زمينه‌ى منظومه‌سرايى، منظومه‌هاى رومانتيك را در جهتى معين انداخت. نظامی‌ از سه نوع عشق سخن گفته است: عشق قهرمانانه (خسرو، فرهاد، شيرين)، عشق فاجعه‌آميز و فلاكت‌بار (ليلى و مجنون)، عشق سبك و هوسبار (هفت پيكر)، هر يك از اين سه نوع عشق، آهنگ و وزنى جدا دارد. در ميان مللى كه اوزان شعر عربى- فارسى را پذيرفته‌اند، اين وزن‌هاى گزيده‌ى نظامی‌، هر يك براى منظومه‌هايى با تيپ مشخص به كار گرفته شده‌اند. به ضرس قاطع توان گفت كه در مدت هشت قرن گذشته سرودن «ليلى و مجنون» در وزن منظومه‌ى «خسرو و شيرين» امكان‌پذير نبوده است. اين خود، نشانگر تاثير عميق نظامی‌ و نقش عظيم وى در ملك سخن است. چراكه شايد ضرورت كاربرد اين اوزان با همان اسلوب در طبيعت آنها نبوده است. تنها نظامی‌ توانسته است به اين وزن ها شخصيت و رنگ‌آميزی‌هاى معينى بدهد و پيش از او، اين سنت براى خود جا باز نكرده بود.

بدين گونه نظامی‌ در تاريخ سنن سرايندگى شرق نزديك، قانون شعر خلق كرده است. گرچه تغيير ناپذيرى اين قانون در سده‌هاى شانزدهم و هفدهم در دست شاعرانى كه سخن‌سرايى را پيشه‌ای كرده بودند، نتايج ناگوارى به بار آورد، ولى گناه در نظامی‌ نبود. هر كس كه در ملك سخن طبع آزمايی می‌كرد، نظيره بر آثار نظامی‌ ساخت. اما بيشتر آنها جز تقليدى صرف از آن نبود. تنها هنرمندى استرگ طبع می‌خواست كه بتواند بر او نظيره بنويسد.

اما نوآورى در زبان كه در بالا از آن سخن گفتيم و اين جا بی‌‌نياز از تكرار هستم، جهت عمده‌ى خلاقيت نظامی‌ است. در بالا گفتيم كه نظامی‌ قواعد و اصول كهن بيان را از ميان برداشت و آن را جانى ديگر داد، سرشار كرد و هم آواز با زمان خود ساخت. پس از آن، كار منطقى و عمده‌ى وى آن بود كه از تنها وسيله و رابطه‌ى آن زمان يعنى زبان فارسى در صورت لزوم كناره گيرد. فعلا آثارى به زبانى غير از فارسى از نظامی‌ به دست نيامده است.[1] به نظر من، نظامی‌ خود زمينه‌ای براى جدايى از اين زبان فراهم ساخت. موارد پنهانى و ضمنى از اين مساله در آثار او موجود است براى عملى ساختن اين آرزو، می‌بايست روابط و مناسبات ملل شرق نزديك را دگرگون كرد. هجوم مغول و تزلزل سنن ايرانى حصول آن را ممكن ساخت. سد شكست و كارى كه زمينه‌ى آن فراهم آمده بود، عملى شد.

از تاثير نظامی‌ بر شاعران باز پسين چندبار سخن گفتيم اين وجيزه را با سخنى كوتاه در اين خصوص به پايان می‌آوريم. اما باز تكرار می‌كنم كه نمی‌توان به تمامی‌ از اين موضوع سخن گفت. اگر تنها بخواهم نام شاعرانى را كه بر آثار نظامی‌ نظيره ساخته‌اند و يا از او تقليد كرده‌اند، بشمارم، آن گاه بايد سرتاسر تاريخ ادبيات شرق را خلاصه كنم. بايد به صراحت بگويم كه هنوز تحقيق در مساله‌ى تاثير نظامی‌ پايان يافته نيست. اين كارى بزرگ است و درباره‌ى هر يك از فصول خمسه كتابى در 30- 40 بخش توان نوشت.

نظيره‌سرايى بر آثار نظامی‌ در زمان حياتش آغاز شد. اما اين نظيره‌ها اغلب چيزى جز انتحال ادبى نبوده‌اند. از اين موضوع خود شاعر بارها حرف زده است. اما تاكنون چيزى از آن آثار به دست ما نرسيده است و سبب اين است كه آن آثار عارى از ضرورتى والا بوده‌اند. اما بسيارى از سرايندگان از سده‌ى سيزدهم به بعد «خمسه» را به شكلى سيستماتيك دوباره سروده‌اند و از سده‌ى پانزدهم برخى ديگر (جامی‌، زلالى) آن را در هفت بخش ساخته‌اند. نظيره‌سازان نخستين، توان گفت كه حتى نام منظومه‌ها را نيز تغيير نداده‌اند. مثلاً:«خسرو و شيرين»،«مجنون و ليلى» و جز آن. بعدها نام قهرمان‌ها عوض می‌شود، اما ويژگى اساسى آن‌ها باز حفظ می‌گردد.

اين نظيره‌ها اگر به زبانى‌ غير از فارسى‌ سروده می‌شد، پژوهش‌گران اروپايی بی‌‌گمان به آن‌ها نام ترجمه می‌دادند. اما در ادبيات ملل شرق نزديك نظيره‌سرايی كه معناى مسابقه و مقابله می‌دهد، خود سنتى ادبى است. در اين شيوه وزن و جهات اساسى منظومه حفظ و ديگر جاها به خواست سراينده دگرگون می‌شود، اگر سراينده توانا و با مهارت باشد، بی‌‌گمان نظيره‌اش ارزشى بزرگ كسب می‌كند. اما اگر شاعرى مقلد باشد، كارش بی‌‌معنا و سياه مشق خواهد بود.

در ميان نام‌هاى شناخته شده‌ای كه بر آثار نظامی‌ نظيره ساخته‌اند می‌توان امير خسرو دهلوى (1253- 1335 م.)، سلمان ساوجى (وفات 1377 م.) و جز آنان را نام برد كه به فارسى نظيره ساخته‌اند. در سده‌ى پانزدهم «قطب» نامی‌ در قيزيل اوردا، «خسرو و شيرين» را به زبان قبچاق دوباره سرود. امير عليشير نوايى (1441- 1503) شاعر بزرگ اوزبك نيز به زبان تركى آسياى ميانه «خمسه» سرود. محمد فضولى (وفات 1562 م.) جاودانه شاعر آذربايجان و بزرگ‌ترين غزل‌سراى تمام مشرق زمين، منظومه‌ى بسيار زيبا و حيرت‌انگيز خود: «ليلى و مجنون» را خلق كرد.

گذشته از اين اقتباس‌ها و نظيره‌ها، در فولكلور و ادبيات شفاهى ملل آذربايجان، گرجى، ارمنى، فارسى، تاجيك، كرد، تركمن، اوزبك، تاجيك و جز آن نيز به نام قهرمانان آثار نظامی‌ برمی‌خوريم. هم از اين جهت، توان گفت كه قهرمانان منظومه‌هاى نظامی‌ حتى از قهرمانان پرآوازه و مورد مهر مردم شده‌اند. قهرمانان آثار هومر را قرن‌ها كوشيده‌اند براى ملل اروپا خويش كنند اما فولكلور ملل ياد شده در بالا در زمان ما نيز زنده است و اكنون سرشارتر و غنى‌تر می‌شود و قهرمانان نظامی‌ با نيروى شگرف و حيرت‌افزايى خود زندگى جاويد می‌يابند.

اسكندر نظامی‌ در ظلمات دنبال آب حيات گشت و نيافت ولى خود شاعر، اين ابديت بخش را پيدا كرد، با سحر كلام نيرومند و ضرورانه‌ى خود، قهرمانانش را زندگى و جوانى ادبى بخشيد. نظامی‌ به نيروى بزرگ سخن پى‌برده بود، می‌دانست كه بر آفرينش او نه گرد قرون خواهد نشست و نه دچار بی‌‌اعتنايی تاريخى خواهد گشت.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] در سال 1970 خاورشناسان شوروى در لنينگراد موفق به كشف شعرهاى نظامی‌ به تركى‌ آذربايجانى شدند كه خبر آن در همان سال در جرايد انتشار يافت.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید