پیشگفتار


داستان ديدار باباطاهر با طغرل بيگ سلجوقي كه به مسلماني صافي ضمير و پاكدل و فرمانروايي دادگستر و عادل و سرداري متهّور و شجاع معروف بود، در بسياري از منابع تاريخي ايران به مباهات نقل شده است. از ميان آنها، نقل راوندي را در زيرمي آورم:

«شنيدم كه چون سلطان طغرل بيگ(ره) به همدان آمد، از اولياء سه پير بودند، باباطاهر و بابا جعفر و شيخ حمشا[ذ].

كوهكي است بر در همذان، آن را خضر خوانند، بر آنجا ايستاذه بودند. نظر سلطان بر ايشان آمذ. كوكبه‌ي شكر بذاشت و پياده شذ.

با وزير ابو نصر الكندري پيش ايشان آمذ و دست‌هاشان ببوسيذ.

باباطاهر پاره‌اي شيفته گونه بوذي. اورا گفت:

«- اي تُرك خدا! با خلق خدا چه خواهي كرد؟»

سلطان فرمود:

«- آنچ خدا فرمايد.»

بابا [طاهر] گفت كه:«خدا مي فرمايد:

الايه: اِنَّ اللهَ يأمُرُ بِالعَدْلِ وَ الاِحْسان.» 

سلطان طغرل بيگ بگريست و گفت:«- چنين كنم.»

بابا [طاهر]، سر ابريقي شكسته كه سال ها ازآن وضو كرده بوذ، در انگشت داشت. بيرون كرد و در انگشت سلطان طغرل بيگ (ره) كرد، و گفت:«- مملكت هاي عالم، خدا چنين در دست تو كرد كه بر عدلي.»



سلطان طغرل بيگ (ره) پيوستِ آن، ميانِ تعويذها داشتي، و چون مصافي با كفّار پبش آمدي، آن در انگشت كردي.»[1]

اين ديدار در سال 447 هـ. (1055م.) صورت پذيرفته است و حكایت از آوازه و قبول خاطر باباطاهر در میان مردم آن روزگار دارد. سلطان طغرل بيگ سلجوقي در آن سال به همدان رفته، در آنجا نماز گزارده است. ركن الدين طغرل بيگ محمد فرزند ميكائيل در آن سال، فتوحات خود را به فرجام رسانيده به بغداد وارد شده بود. در همين سال، مسلمين در بغداد، خطبه‌ي سلطاني به نام وي خواندند.

در يكي ديگر از افسانه ها از بابا طاهر به عنوان سلف عمر خيام ياد شده است.

يكي از افسانه ها، حكايت از معاصر بودن باباطاهر با خواجه نصير الدين طوسي دارد.

بنا به يك افسانه اسطوره مانند ديگر، بابا طاهر در قله‌ي كوه الوند مي‌زيسته است.

در يك افسانه ديگر از ديدار و ملاقات باباطاهر با ابن سينا ياد شده است كه در يكي از منابع تاريخي با نام صحف ابراهيم، ذكر آن آمده است.

برخي از نظريه پردازان تحقيق در زندگي بابا طاهر با استخراج نتايج شمار ابجدي در دو بيتي زير، ادعا مي‌كنند كه بابا طاهر در سال 485هـ .( 1000م.) به دنيا آمده است.

رضا قلي خاني هدايت در ریاض العارفین سال وفات او را بدون ذكز مأخذ 410 مي‌آورد.[2]

در كتاب سر انجام، بابا طاهر به همدان منسوب شده و باباطاهر همداني ناميده شده است. در برخي از منابع باباطاهر لري نامیده شده است. در خرم آبادِ لرستان محله‌اي قديمي به نام باباطاهر وجود دارد. در فهلويات وي از كوه الوند كه مشرف بر همدان است زياد سخن رفته است. مزار وي نيز در همدان در محله‌ي بن بازار قرار دارد كه نخستين بار در سال 740هـ. در نزهة القلوب از آن نام برده شده است.

* * *

درباره‌ي زبان باباطاهر، به طور قطع بايد گفت، به خلاف آنچه كه معروف است، لري نيست. لري يكي از نيم زبان‌هاي ايراني، داراي صرف و نحو مشخص و شناخته شده و چندين لهجه و گويش و ديالكت است. اما ساختار جمله در فهلويات باباطاهر، فارسي است، ولي نه فارسي مكتوب و لفظ قلم، بلكه به گويش ويژه كه به آن گويش لكي نام مي‌دهيم. از اين رو، بسياري از ناشران فهلويات باباطاهر، سعي داشته اند تلفظ كلمات بويژه افعال را از گويش لكي برگردانند و به لفظ قلم نزديك كنند.

گرچه تلفظ برخي لغات مانند نوم: نام، دستُم (: دستَم)، از ويژگي‌هاي نيم زبان لري و واجيدن (: سخن گفتن)، كرتن (: كردن) از ويژگي‌هاي گويش گوراني نيم زبان كردي و آيو (: مي آيد)، كرو (: مي كند)، از خصوصيات گويش صحنه از نيم زبان كردي است، برخي تلفظ ها مانند ديروم (: دارم)، فقط از ويژگي‌هاي گويش لكي است كه اكنون نيز در ميان اهل زبان رايج است. بي جهت نيست كه برخي از فهلويه‌هاي بابا طاهر به ديوان دو لكي سراي معروف: محمد صوفي مازندراني (قرن هفتم ) و شاطر بيگ محمد همداني (قرن دهم) وارد شده است. امروزه گويش لكي در حد فاصل استان كرمانشاهان و لرستان رايج است.

در كتاب سر انجام متن آئيني اهل حق، آمده است كه پيش از طغرل سلجوقي، شاه خوشين لرستاني (406-467)، چون به همدان رسيد با ياران و سواران خود به ديدار باباطاهر شتافت.

شاه خوشين كسي است كه در 32 سالگي خود را مظهر الوهيت خوانده است و درسال 467 در 62 سالگي در در رود گاماسب فرو رفته است!

در شاهنامه‌ی حقيقت و رسائل اهل حق آمده است كه او از مادر باكره‌اي به نام جلاله زاده و نام اصلي وي مبارك بوده است.

شاه خوشين وقتي در همدان به ديدار باباطاهر رفته، از او اين فهلويه را شنيده است:

هركي شاهش توئي حالش همينه،

سرينش خشت و بالينش زمينه!

جرمم اينه كه ته را دوست دارُم،

هركي دوستش ته ئي، حالش چنينه!



شاه خوشين پس از شنيدن اين فهلويه، الوهيت خود را به بابا طاهر معلوم كرده و گنج هاي اين جهان را به او ظاهر ساخته است، ولي بابا طاهر از او فقط صيغه‌ي عقد فاطمه لره را خواسته است و شاه خوشين به او گفته است كه پيوند زناشويي آن دو چو ليلي و مجنون در روز قيامت انجام خواهد شد و فاطمه لره را با خود به لرستان مي‌برد.

در كنار مزار بابا طاهر، فاطمه لره، سيد ابوالوفا و تقي كوثري نيز به خاك سپرده شده اند. از سید ابوالوفا در كتاب سرانجام نام برده شده است. بنا به روايت اين كتاب، وي از ايل بيري شاهي و از ياران شاه خوشين بود و پس از سال‌ها زندگي با باباطاهر، به امر شاه خوشين به لرستان رفته و دركنار وي از مريدان دستگيري كرده است.

اين فهلويه هشت هجايي از اوست:



رازدار ياريم، رازدار ياريم،

به فرمان شاه رازدار ياريم.

شاهُم بديدش امو زاريم،

رازكره درمان درد كي كاريم!


سيد ابوالوفا فرزند سيد احمد شهرزوري درسال 663 در شهرزور متولد شده است و در جواني به دعوت بابا اسحاق يا سلطان سحاك به روستاي شيخان رفته، از سوي او به جانشيني برگزيده شده است و به دستور وي به همدان رفته است.

سيد ابوالوفا پس از مرگ در جوار مزار باباطاهر و فاطمه لره دفن شده بود كه در روزگار ما، در بازسازي مزار، قبر او تخريب شد.


تاسال 1306 جهان علم نزديك يكصد دو بيتي از باباطاهر را مي شناخت كه از سوي كله من هوارت در سال1885 و1908 كشف شده بود. درسال1306 مرحوم وحيد دستگردي توانست 296 دو بيتي و 4 غزل وي را تدوين و منتشر كند. وي در فرجام ديواني كه ترتيب داده بود، 72 دوبيتي مشكوك و سه رباعي مورد ادعاي HERON ALLEN را نيز آورده، به صورت الفبايي تنظيم كرد.بعدها مجموعه‌هاي چندي با عنوان هايي مانند دوبيتی‌هاي باباطاهر، ديوان باباطاهر و جزآن چاپ شد.

در اروپا لزینسكی LESZEZYNSKI با استفاده از نسخه هاي خطي موجود در كتابخانه‌هاي برلين ترجمه 80 فهلويه و يك غزل از او را منتشر ساخت.

مو آن بحرم كه در ظرف آمدستم،

چو نقطه بر سر حرف آمدستم،

به هر الفي، الف قدّي برآيد،

الف قدّم كه در الْف آمدستم،


مجموع حروف تركيب «الف قد» به شمار ابجدي 215 است كه كلمۀ دريا معادل بحر و نيز كلمه‌ي طاهر به حساب ابجد چنين است. اگر «الف قد» 215 را با «الف» (111) جمع كنيم عدد (326) به دست خواهد آمد كه سال تولد بابا طاهر انگاشته شده است. بدينگونه حاصل مصراع «الف قدم كه در الف آمدستم.» بيان تاريخ تولد باباطاهر به شمار است. رضا قليخان هدايت بدون ذكر مأخذ، مرگ او را در 401 مي داند. ولي با توجه به روايت راوندي از ملاقات وي با طغرل بيگ در سال 447، بايد درگذشت او در حدود سال450 اتفاق افتاده باشد و بنا به آنچه معروف است وي در سال 390هـ.چشم به جهان گشوده است.

* * *

گذشته از دوبیتی‌ها، مجموعه‌ای از كلمات قصار عربی نیز به باباطاهر منسوب است كه با عنوان «كلمات» به جا مانده است و در موضوع هايي نظير علم، معرفت، ذكر، عبادت، وجد، محبّت، عقل و نفس است.

اين كتاب در 23 بخش و عبارت از 368 جمله‌ي حكمت آميز است.

بر اين رساله، بعدها عين القضاة همداني شرح نوشته است. عين القضاة عبدالله بن محمد در سال 492هـ. در شهر ميانج از ديارآذربايجان زاده شده و درسال 525 هـ. در مدرسه‌اي كه تدريس مي‌كرده، اعدام شده است.

می‌توان ادعا كرد كه بسیاری از فهلویه‌های رایج فارسی از باباطاهر نیز در اصل لكی بوده كه در اثر بروز دگرگونی‌هاي تلفظي، از هیئت اصل خود بگردیده، به فارسي محلي نزديك شده‌اند.

در بسياري از جنگ‌ها و مجموعه‌هاي شعري بازمانده از او، به اين گونه سروده‌ها كه همگي اغلب اعراب گذاري هم شده است بر مي‌خوريم. براي نمونه تصوير صفحاتي را كه مجتبي مينوي از يك جنگ محفوظ در كتابخانه‌هاي تركيه نقل كرده است، در اينجا مي‌آوريم:


 
 
 

 

مجموعه‌ي حاضر را آقاي مهندس محمد باقر باقري محمدي پور فراهم آورده بودند كه دريغم آمد، مقدمه‌اي بر آن ننويسم. آنچه را كه به زحمت ايشان فراهم آمده بود، با اندك اصلاحات و شرح لغات، اينك به دست شيفتگان باباطاهر مي‌سپاريم.



تهران – زمستان 1386
 

منبع: ترانه‌هاي باباطاهر، محمد باقر باقري، تهران، تكدرخت، 1386.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید