از آن جا که یکی از کشفیات مهم زندگی استاد دکتر صدیق، کشف قسمتهایی از کتاب قارا مجموعه از تقریرات شیخ صفی الدین اردبیلی است، نقدها و سخنان فراوانی در این زمینه نگاشته شد. در زیر یکی از مقالات را که به محتواکاوی کتاب قارا مجموعه پرداخته است، قرار دادیم:

معرفی یکی دیگر از قسمتهای قارا مجموعه

محمدصادق نائبي

قارا مجموعه يا مجموعه کبیر ، مجموعه نصايح ، تحميده ، نعت ، منقبه ، حکايت ، روايت ، مناجات ، اشعار و موضوعات ديگر است که توسط شيخ صفي الدين اردبيلي عارف نامي سده هفتم و هشتم هجرت و يا توسط شاگردان وي جهت تدريس و تعليم طلاب به رشته تحرير درآمده است.
اين مجموعه کبیر بخاطر گستردگي در طول تاريخ متلاشي و مفقود شده و در تذکره ها تنها به نامي از آن اشاره شده است.

قسمتهاي مهمي از اين مجموعه پس از سالها تلاش در سال1380 توسط دکتر صديق گردآوري و منتشر شد و به مجموعه آثار کهن ادبيات ترکي مانند قوتادغوبيليک ، دده قورقود ، عتبه الحقايق ملحق گرديد. کشف اين اثر بزرگ يک تحول بزرگ ادبي محسوب مي گردد که غير از کشف يک متن بزرگ ادبي ترکي ، کشف ايده ، منش ، روش و اعتقاد شيخ صفي و صوفيه هم هست. 
بنده نيز به عنوان يکي از شاگردان دکتر صديق از همان زمان ، تلاشهاي ادبي خود را براي معرفي و گسترش اين اثر گرانسنگ آغاز کردم و غير از چند مقاله ، پنج جلد کتاب به رشته تحرير درآوردم که يکي از آنها لغت شناسي قارا مجموعه بود و چهارجلد ديگر مربوط به تصحيح و ترجمه رسالات قارا مجموعه زير نظر ايشان بود.

حاصل چندين روز تحقيق بنده در قسمت مخطوطات کتابخانه حرم مطهر ثامن الحجج امام رضا (ع) در سال 1381 منجر به کشف یکی از رسالات بسیار گسترده و مهم قارا مجموعه گردید که قبلاً نسخه اي ديگر از آن با اختلافات زياد به نام صفوه الصفا منتشر شده بود.

هرچند در شناسنامه اين نسخه خطي ، نام صاحب رساله ، شيخ صفي الدين حلي نوشته شده بود اما با ادله محکمي براي حقير ثابت شد که مسئولين کتابخانه در اين امر اشتباه کرده اند. از اين دلايل مي توان اشاره کرد به اين موارد:
شيخ صفي الدين حلي عرب بود و شاعر. اين اثر ترکي آذربايجاني است و غيرشعر. ترکي رساله با گويش اصيل اردبيل است. بيان و کلام رساله مشابه ديگر رسالات قارا مجموعه است. در سرتاسر رساله هجده بار نام فرزند ارشد شيخ صفي به نام شيخ صدرالدين آمده است. در چند جاي رساله به شهر اردبيل خصوصاً به کلخوران ـ زادگاه شيخ ـ اشاره شده است. در انتهاي رساله به شجره شاه طهماسب صفوي که رساله در زمان وي تحرير شده اشاره شده است که نسب شاه طهماسب با هفت واسطه به شيخ صفي و با 28 واسطه به امام موسي کاظم (ع) مي رسد. در دو جاي رساله ، شيخ از مراد و استاد نامي خود شيخ زاهد گيلاني نام مي برد. القاب مخصوص مورد استفاده براي شيخ مانند مرشد کامل ، سلطان المشايخ الاعاظم ، مرشدالعالم و الآدم در اين رساله نيز آمده است. صاحب گفتار و نوشتار شيعه دوازده امامي است. و دلايل ديگري که نياز به اطاله کلام نيست و همگي محرز مي کند که رساله منتسب به شيخ صفي الدين اردبيلي است.
اين رساله در 277 صفحه 14 سطري به ابعاد نوشتاري 11 در 18 سانتيمتر و به خط نسخ نگاشته شده است و نادرشاه افشار در سال 1145 هجري آنرا به آستان قدس ثامن الائمه هديه کرده است.
با مقايسه اين رساله با رسالات ديگر شيخ ، متوجه شدم اين رساله همان رساله صفوه الصفاي شيخ صفي است اما کاتبي ديگر آنرا به رشته تحرير درآورده است و با صفوه الصفايي که قبلاً کشف شده بود ، متفاوت بوده و گسترده تر از آن مي باشد. خصوصاً ابيات ترکي در اين نسخه که به عنوان شاهد آورده شده است ، زيادتر است.

حقير اين رساله را در طول شش ماه بازخواني کرده و توضيحات و پانويسهاي زيادي بدان افزودم و در سال 1383 آنرا چاپ و منتشر ساختم.

در نگاه کلي به اين رساله ، موارد ذيل الذکر نسبت به بقيه موارد برجسته تر نشان مي دهد:

* از آمد و شد و سئوال و جواب علما و عرفاي آن زمان با شيخ صفي مانند قاضي غياث الدين محمد بن رشيدالدين فضل الله ، وزير دانشمند بهادرخان و يا افضل الفضلا مولانا عطاءالله اردبيلي ، مولانا قاضي جمال الدين اردبيلي ، مولانا محي الدين ارموي و امثالهم معلوم مي شود که شيخ صفي عارفي کامل بوده و قطب علما و عرفاي زمانه و مرجع و ملجاء طلاب و شاگردان بيشماري بوده است.

* شيخ به مذهب شيعه اثني عشري بوده است و نظريات احمدکسروي و ادوارد براون در ارتباط با سني مذهب بودن شيخ به راحتي در اين رساله رد مي شود. او که نسبش طبق شجره نامه انتهاي اين رساله با 21 واسطه به امام موسي کاظم مي رسد ، به کرات از ائمه معصومين عليهم السلام نقل حديث و روايت مي کند. او تبعيت کامل از معصومين را به مريدان و شاگردان خود توصيه و تأکيد مي کند. او در اوج مظلوميت شيعه تقيه نمي کند و به راحتي افکار شيعي را تبيين مي نمايد. براي نمونه در صفحه 23 نسخه اصلي در تفسير آيه «يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون» و درباره قسمت «و جاهدوا في سبيله» مي گويد: جهد نمودن بجاي آوردن طريقت حق است ، چنانکه از حضرت رسالت پناه و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين الطيبين الطاهرين چنان متابعت نمايد که به قدر موئي از اوامر و نواهي فوت نگردد. يا در جايي در تعريف مؤمن مي گويد: مؤمن اوست که متابعت از اولاد پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم کرده بدان اقرار نمايد و مخالفتي ننمايد.

* سئوالات طلاب از شيخ حضوري بوده و پاسخ هاي شيخ نيز في الحضور و في البداهه بوده است. استناد به آيات و روايات و اشعار شاعران مختلف ترک و عرب و فارس به عنوان شاهد سخن نشان مي دهد که شيخ چقدر به قرآن و حديث و اشعار شعراي زمان تسلط چشمگير داشته است. هرچند شايد شيخ حافظ قرآن هم بود ولي به نظر او حافظ و مسلط به بسياري از تفاسير هم بوده و خود مفسر قرآن نيز بوده است. براي نمونه در جايي در پاسخ به سئوالي درباره حديث پيامبر اعظم (ص) که فرموده اند: «عبادت ده جزء است که نه جزء آن طلب حلال است» ، شيخ علاوه بر شرح حديث به آيه «يَأَيهَا الرُّسلُ كلُوا مِنَ الطيِّبَتِ وَ اعْمَلُوا صالِحا» استناد مي کند و در ادامه آيه 58 اعراف را بصورت «وَ الْبَلَدُ الطيِّب يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُث لا يخْرُجُ إِلا نَكِدا» به عنوان اثبات مدعاي خود مي آورد و در تکميل سخن خود بيت زير را شاهد مي آورد:
هست در آب حيات ذکر ، از آن خاصيتي کو زمين شور مرده ، زنده و شيرين کند.

* مظلوميت شيخ و تحريف افکار و عقايد او: متأسفانه ادوارد برآون انگليسي و به تبع آن احمد کسروي دست به تخريب شخصيت آن شيخ کرده و او را مروج افکاري خارج از محدوده اسلام دانستند. با نگاهي به تربيت شاگردان توسط شيخ مي توان ادعا کرد که شيخ به مستحبات و مکروهات هم حساس بوده و پا روي جاپاي معصومين مي گذاشته است. او خود در تعريف مذهب خود که همانا شيعه راستين بوده است ، مذهب خود را مذهب معصومين عليهم السلام دانسته و مي گويد: بيز داخي اونلارين آردينجا واراريق و دوغرو يولدان دؤنمزيك. انشاءالله تعالي. بير يولا واراريق کي محشر گونونده نبي ايله و وصي ايله و اهل بئيتلري يانيندا شرمسارليق چکمه يه جه ييك.
باشيميز وارسا فنايا ، دوغرو يولدان دؤنمزيك عاشيق صاديق گرک کيم ائشيده مندن بو سؤز

* اشعاري چند از شيخ را در قارا مجموعه خوانده ايم که بسيار عرفاني و زلال هستند اما در جاي جاي اين رساله ، وقتي شيخ به عنوان شاهد به اشعار فارسي متوسل مي شود در ترجمه آن اشعار به مريدان خود آنرا با شعر به ترکي ترجمه مي کند. براي نمونه به ترجمه هاي موزون زير دقت کنيم:
بياباني كه خونخوار و خطرناك است حريم كعبه نا ديده ، كجا ايمن توان بودن
(حرامي اولسا گر يولدا سفر اهلي خطرده دير؟ حريم كعبه گؤرمه ين چيخان ايمن اوليسار! دير)
اگر شبها شبستان وصالت جان حجاب آيد بجانت کين حجاب جان ، ز پيش خويش بردارم
(وصالين گئجه سينده گرحجاب اولورسا بو جانيم حياتين حقي ايچون[من]کئچرم جان حجابيندان)
مرغ جانها راست پروازي به کوي شوق او ليک هريک را مقـام و آشيان ديگر است
(مرغ جانلار کيم ، هواي کوي شوقينده اوچار هر بيرينه آيري اولموشدور مقام و آشيان)
چون به فرمان نيستي نيست فرمانت روا گر تو فرمانبر شوي ، فرمان حق فرمان توست
(گر مطيع اولمازسان اونا ، حاجتين اولماز روا ليک امرينه مطيع اولسان ، بولورسان اعتبـار)
خوش بود عاشق که معشوقش به فرمان باشدش خوش بود جــاني که همسازي ز جانان باشدش
(خوشدوراول عاشيق کي معشوقي اولافرمان اونا خوشدور اول جان کيم مصاحيب اولا هم جانان اونا)
مسلّم آنگهي گردد ، ترا ملک سليماني که خاتم را ز دست ديو نفس خويش بستاني
(سليمان مولکو شول وقتين ، اولور سنه مسلّم کيم آلاسان ديو نفساني اليندن ، خاتم جاني)
و اما کلام را ختم مي کنم به شعر زيبائي از شيخ صفي الدين اردبيلي:

بو نه جلوه دير نه قامت ، نه روش ـ يئريش دورور بو
نه روش ـ يئريش دورور بو ، نه گؤزل روش دورور بو
بو نه نازلي سورمه دير هاي ، بو نه قانلي غمزه دير واي
بو نه گؤز دورور نه کيپريک ، نه قييا باخيش دورور بو
آغيزيني اؤپمک اولماز ، دوداغيني اممک اولماز
اوره گيمي قان ائلرسن ، نه بلا گولوش دورور بو
منه گر ياناشا اول گول ، سوموگوم کؤيوب اولور کول
کي توتوشموش اود دورور او ، قوروموش قاميش دورور بو
بو نه حسندور نه آفت ، بو نه شور و نه قيامت
بو نه عشق دير نه محنت ، نه خطرلي ايش دورور بو
آغاريب باشيمدا توکلر ، قاپيسيندا اولدوم ابتر
دئمه دي او نازلي دلبر کي بيزيم گوموش دورور بو
صفي نين سؤزون اينانما ، سن اونون اودوندا يانما
اؤزونو اوياق سانما کي يامان ياتيش دورور بو

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید